کتاب لبخندهای زمستانی
معرفی کتاب لبخندهای زمستانی
کتاب لبخندهای زمستانی بهقلم حسین کاوشی سیدآبادی را انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده است. این کتاب به شرح زندگی و خاطرات رجبعلی طاهری از مبارزان انقلاب میپردازد.
درباره کتاب لبخندهای زمستانی
روایت خاطرات در تبیین ابعاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران از جایگاه ویژهای برخوردار است. اسناد تصاویری و حتی ثبت وقایع هرگز بهتنهایی نمیتوانند بیانکنندهٔ زوایای پیدا و پنهان تاریخ باشند چرا که انگیزهها و آرمانها، اخلاصها و ایثارها، تصمیمات پنهانی با نقایص و کاستیهای فراوان از چشم و گوش سندساز و عکاس و مورخ مخفی اما در اذهان باقی میمانند. خاطرات میتوانند منابع مکتوب تاریخ را گویا کنند و آنچه را که از دیدهها پنهان مانده، آشکار نمایند؛ خصوصاً افرادی که خود جزء تاریخسازان بودهاند. مرکز اسناد انقلاب اسلامی بهخاطر رسالتی که در تدوین تاریخ انقلاب اسلامی به عهده گرفته است، صدها ساعت خاطره را از شاهدان تحولات و وقایع ضبط کرده است و تاکنون چندین کتاب خاطره را با هماهنگی راویان منتشر نموده است. خاطرات رجبعلی طاهری که در این راستا منتشر میشود، اطلاعات سودمندی از جریان انقلاب در شیراز و تهران در اختیار ما قرار میدهد. ایشان تجربهٔ بیش از نیمقرن فعالیت در عرصهٔ سیاسی ایران را داشت و خاطرات وی از نهضت ملی، نهضت اسلامی تا سالهای پس از انقلاب را دربر میگیرد. رجبعلی طاهری پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ضمن فعالیت در حزب جمهوری اسلامی، نمایندگی مجلس شورای اسلامی و غیره خاطرات بسیاری از این دورانِ تاریخ انقلاب دارد.
خواندن کتاب لبخندهای زمستانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران و دوستداران زندگینامهها از خواندن این کتاب سود خواهند برد.
بخشی از کتاب لبخندهای زمستانی
«من رجبعلی طاهری، که در طول انقلاب به مهندس مشهور شدم و اين لقبِ مهندس بهطور مطلق حتی در اسناد هم گاهی ديده میشود، در ۲۹ شهريور ۱۳۱۵در كازرون در كوی كوزهگران مشهور به فخار کوزهگر متولد شدم. پدرم محمود و مادرم شريعت نام دارد. پدرم از یک خانوادهٔ اهل كار و كارگر و پيلهور بود و در روستايی نزدیک كازرون به نام بالاده در ۸ فرسخی کازرون ـ تقریباً ۴۸ تا ۵۰ کیلومتر فاصله با کازرون - دارد زندگی میکرد. ایشان علاوهبر شغل پیلهوری با قافله به شهر میرفت و قند، چای و پارچه به آنجا ميبرد و در مقابل آن جو، گندم و برنج ميگرفت و بدینوسيله امرارمعاش ميكرد. مادرم هم از خانوادههای یهودی بود که در سیزدهچهاردهسالگی حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت علی (ع) به او میآیند و به ایشان میگویند: «مسلمان شو!» البته جزئیات آن را نمیدانم به خواب البته جزئيات آن را نمي دانم ولی از كليميها و يهودیها جدا ميشود و پدرم هم برای رضای خدا و همچنين بهخاطر علاقهای كه به ایشان داشته، با وی ازدواج میكند. ابتدا مادرم را نزد عالم بزرگ كازرون که مجتهدی به نام حسین شریعتی بود میبرد تا به دین اسلام مشرف گردد. مادرم نیز از اینکه یک دخترِ مؤمن و مسلمان شده خیلی خوشحال میشود. البته ایشان تنها فرزند خانوادهاش بود و پدر و مادرش هم فوت کرده بودند. این کارِ پدرم برای وی یک موفقیت بود. بعد از آن پدرم به کازرون میرود و مغازهء بزازی دایر میکند و بدینترتیب شغل او پارچهفروشی و بزازی میشود. من در ايام دبستان و دبيرستان هميشه به كمک پدر ميرفتم و شاگردی میكردم. علاقهمندی ایشان از یک طرف و احساس وظیفهٔ من از طرفی دیگر موجب شد که در کار بزازی به وی کمک کنم، اما هرگز اجازه ندادم که لطمهای به وضعیت تحصیلیام وارد شود. ازآنجاکه در آن ایام بانکها به کاسبها وام میدادند و ربا میگرفتند، تمام سعی و کوشش من درجهت رفع نیاز مالیِ خانواده خاصه پدرم بود تا از بدهکاری به بانک جلوگیری کنم و خوشبختانه با پرداختنِ همزمان به کار و تحصیل شبانه، در این امر توفیق یافتم.»
حجم
۳۰٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۳۰٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه