کتاب فهرست کتاب
معرفی کتاب فهرست کتاب
کتاب الکترونیکی فهرست کتاب نوشتۀ سارا نیشا آدامز در سال ۲۰۲۱ منتشر شده است. انتشارات امتیاز این کتاب را با ترجمهٔ آذین نوذری چاپ کرده است. فهرست کتاب داستانی دربارۀ قدرت دگرگونکنندۀ کتابها و ارتباط انسانی است که از طریق ادبیات شکل میگیرد.
درباره کتاب فهرست کتاب
کتاب با تمرکز بر زندگی دو شخصیت، مسائل مربوط به تنهایی، فقدان، و امید را در قالب یک روایت دلنشین و تأثیرگذار مطرح میکند. داستان فهرست کتاب حول محور دو شخصیت اصلی، مختار و الیشا، میچرخد. مختار، مردی مسن است که پس از مرگ همسرش احساس تنهایی شدیدی میکند. او هرگز علاقه خاصی به کتاب خواندن نداشته، اما برای ارتباط با نوهاش که عاشق کتابها است، به کتابخانه محل مراجعه میکند. در آنجا او با الیشا، دختری جوان که بهتازگی به عنوان کتابدار مشغول به کار شده، آشنا میشود.
الیشا خود نیز با مشکلات شخصی و احساسی دستوپنجه نرم میکند. روزی، او بهطور اتفاقی یک لیست مرموز از کتابها پیدا میکند که عناوین برخی از آثار معروف ادبی مانند کشتن مرغ مقلد و بلندیهای بادگیر در آن به چشم میخورد. این لیست بهانهای میشود تا این دو شخصیت با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و در حین خواندن این کتابها، معنای جدیدی در زندگیشان پیدا کنند. داستان، بر اهمیت کتابها به عنوان ابزاری برای ایجاد همدلی و درک متقابل تأکید میکند و نشان میدهد چگونه ادبیات میتواند به ما در عبور از دشواریهای زندگی کمک کند.
سارا نیشا آدامز، نویسنده و ویراستار بریتانیایی-هندی، اولین رمان خود، فهرست کتاب، را با الهام از عشق خانوادگیاش به کتابها و کتابخانهها نوشته است. این کتاب تحسین منتقدان را برانگیخته و آدامز را به عنوان یکی از نویسندگان نوظهور ادبیات معاصر معرفی کرده است. فهرست کتاب به خاطر پرداختن به موضوعاتی چون خانواده، فقدان، دوستی، و معنای زندگی، با استقبال خوانندگان مواجه شده است. این کتاب همچنین به تأثیر فرهنگی کتابخانهها و نقش آنها در جوامع اشاره دارد.
کتاب فهرست کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای احساسی، طرفداران ادبیات معاصر، و کسانی که به قدرت شفابخش کتابها باور دارند، مناسب است.
بخشی از کتاب فهرست کتاب
«از خانه بیرون آمد، در را پشت سرش بست و گرمای چلۀ تابستان را با تمام وجود حس کرد. دوباره زیادی لباس روی لباس پوشیده بود. همیشه گرمش بود. بعضی دیگر از "پیر" های مَندِر به او میخندیدند، چون وقتی آنها سردشان بود، موکش بر عکس بهشدت احساس گرما میکرد. نگران میشد که مبادا زیر بغلش عرق کند و به چشم دیگران بیاید که البته، دیگران همیشه میگفتند: "موکشبای، این چیزها که نگرانی ندارد. پیر شدیم دیگر. برایمان مهم نیست."
ولی اگر پیرشدن بهمعنای اهمیتندادن به عرق زیر بغل، خالیکردن باد گلو در ملأ عام و از این قبیل چیزها بود، موکش دوست نداشت پیر باشد؛ چون آنوقت ممکن بود از اهمیتدادن به چیزهای مهمتر دیگر هم دست بردارد.
کلاه تخت لبهدار خود را روی سرش جابهجا کرد. همیشه و در هر آبوهوایی، این کلاه را به سر میگذاشت تا نور خورشید چشمش را نزند. پنجاه سال بود که این کلاه را داشت. کهنه و مندرس شده بود، اما موکش آن را دوست داشت. قدمتش از عمر زندگی مشترکشان هم فراتر رفته بود و بااینکه دلش نمیخواست منفینگر باشد، اما اگر کلاه را از دست میداد، مثل این بود که دارد بخش اساسی دیگری از وجودش را میبازد.
هر هفته، بالارفتن از شیب اندک مسیر تا خیابان اصلی کمی دشوارتر از هفتۀ پیش میشد و نفسش نیز کمی تنگتر. یک روز هم برای همین مسیر پنجدقیقهای، محتاج استفاده از دایل اِ راید میشد. وقتی بالاخره تا انتهای شیب رفت و بهسمت چپ پیچید، نفسی عمیق کشید و به تیرکی تکیه داد تا خستگی در کرده و ساک پارچهای خریدش را که نشان مَندِر روی آن بود، جابهجا کند، چون داشت از روی شانهاش میافتاد. بعد راه افتاد تا به فروشگاه مورد علاقهاش در خیابان ایلینگ برود.»
حجم
۳۵۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۳۱ صفحه
حجم
۳۵۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۳۱ صفحه