دانلود رایگان کتاب ماجرای سبزک جان و فیروزخان فاطمه سادات حسینی
تصویر جلد کتاب ماجرای سبزک جان و فیروزخان

کتاب ماجرای سبزک جان و فیروزخان

انتشارات:پلیس فتا
امتیاز:
۴.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ماجرای سبزک جان و فیروزخان

کتاب ماجرای سبزک جان و فیروزخان نوشتهٔ فاطمه سادات حسینی است. انتشارات عترت نو این کتاب را منتشر کرده است.

درباره کتاب ماجرای سبزک جان و فیروزخان

کتاب ماجرای سبزک جان و فیروزخان دربارهٔ ارتباط دوستانه یک طوطی و پسری به نام فیروز است که موبایل‌های هوشمند و فضای مجازی رابطه‌‌ٔ صمیمی آنان را خراب می‌کند. آنان تمام لحظات خوب و بد زندگی را در کنار هم بودند، بازی می‌کردند و خوش می‌گذراندند تا اینکه فیروز تلفن همراه برای خود می‌خرد و از طوطی و تمام اطرافیان خود دور می‌شود.

این کتاب برای کودکان سنین ۷ تا ۹ سال مناسب است و به آن‌ها اثرات مثبت و منفی فضای مجازی را آموزش می‌دهد.

خواندن کتاب ماجرای سبزک جان و فیروزخان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران دانش رسانه‌ای پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ماجرای سبزک جان و فیروزخان

«من از بچگی با فیروز بوده ام. لحظه به لحظه ی او را حفظ هستم. مثلا اولین بار که توانست چهار دست و پا به سمت من بیاید و شیرجه بزند تا مرا بگیرد. اولین بار که روی پیراهنش ایستاد و چند قدم راه رفت و اولین بار که کم کم توانست اسم مرا هجی کند: بز ... زک ... جان ! جانش را می گفت چون پدر فیروز همیشه مرا اینطور صدا می زد - سبزک جان این بسته را ببر برای حاج خانم کوچه سوم ! - سبزک جان بیا برایت قند آوردم، این هم دستمزد امشبت ! - سبزک جان مراقب فیروز باش تا برگزدم ! - من شده بودم همه کاره اش ! یک روز همبازی اش بودم، یک روز دشمن فرضی می شدم و این طرف و آن طرف می پریدم و او را با تیر و کمان فرضی اش به سمت من قند پرتاب می کرد، گاه برادر بزرگترش می شدم و تا مدرسه با او پروار می کردم و مواظبش بودم، شب ها بالای سرش می خوابیدم و صدای نفس کشیدنش لالایی شب هایم شده بود. فیروز بزرگ‌تر که شد آرزوهایش هم با او قد کشید و بزرگ شد. دیگر بقالی پدرش برای او کوچک شده بود. همه چیز برایش تکراری بود. روزها می‌نشست زیر سایه و خیال‌های بزرگ بزرگ می‌پروراند. یک دستگاه داشت که هر روز در آن غرق یک دنیای بزرگ می‌شد اگر من و او و بقالی بابا و اصلا تمام محله هم روی هم جمع میشد، باز از آن دستگاه عجیب و غریب و دنیای داخل آن کوچک‌تر بود؛ یک دنیای پر از عکس و صدا و آدم‌های رنگارنگ.

دیگر مثل بچگی‌های فیروز نبود که فقط من باشم و او، از صبح تا شب با هم باشیم، بخندیم و بازی کنیم و شب هم کنار هم به خواب ناز برویم. حالا فیروز دوست‌های جدید زیادی پیدا کرده بود؛ از شهرهای دور. هر یک از دوستانش کاری بلد بودند و او را سرگرم می‌کردند. فیروز با آن دستگاه دوستانی پیدا کرده بود که هیچ وقت توی محله‌مان هم پیدا نمی‌شد».

حنانه
۱۴۰۳/۰۳/۱۱

بسیار عای

کاربر 8832791
۱۴۰۳/۰۶/۱۶

عال

کتاب =Mardi
۱۴۰۳/۰۸/۱۵

بد

حجم

۳٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸ صفحه

حجم

۳٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸ صفحه

قیمت:
رایگان