دانلود و خرید کتاب این مادر آن پسر گروه نویسندگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب این مادر آن پسر اثر گروه نویسندگان

کتاب این مادر آن پسر

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب این مادر آن پسر

«این مادر آن پسر» زندگینامه و خاطرات خانم فاطمه سادات موسوی رینه، مادر شهید جاویدالاثر جمال محمدشاهی است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: این مادر: مادر شهید جمال بزرگ‌شده‌ی منطقه‌ی رینه در اطراف شهر آمل است؛ شهر بزرگان اهل علم و معرفت علمایی همچون آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله علامه حسن‌زاده‌ی آملی. شهر شهدای به خون خفته. شهر شهیدان عارفی چون نادر خضری و حشمت‌الله طاهری و... با مردمانی مهربان بخصوص مردی بزرگ و پرمهر مرحوم سید سلیمان موسوی رینه. اما در سال‌های دور این مادر فداکار، شرایط سختی را تجربه نموده و آگاهانه انتخاب بزرگی داشت. می‌گوید: «بعضی‌ها برخوردشان با من تغییر کرد! درست است که من در یک خانواده‌ی مؤمن بزرگ شدم، اما همه‌ی شرایط مساعد نبود. دیدگاه‌های بعضی‌ها به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی درباره‌ی سبک زندگی و فرزندپروری و ایفای نقش مادری با من کاملاً متفاوت بود و راه‌های متفاوتی را در پیش گرفتیم. بعضی از آنان هدف واقعی در زندگی را پول و آسایش و راحتی می‌دانستند! بودند کسانی که به مسائل دینی و حجاب و... اعتقاد و پایبندی چندانی نداشتند. دلشان پاک بود اما راه درست را نمی‌دانستند. در ذهن بعضی از آن‌ها زندگی راحت، زندگی بدون توجهات دینی بود. اما من یک انتخاب بزرگ انجام دادم؛ یک زندگی سخت، اما مورد رضایت خدا و پایبندی به زندگی و فرزندانم را به زندگی مورد نظر آن‌ها ترجیح دادم. می‌دانستم که دنیا با سختی‌ها پوشیده شده، مگر خدا نمی‌گوید که «ما انسان را با سختی‌ها آفریدیم.» پس اینجا نباید زیاد به دنبال راحتی بگردیم. اینجا باید آرامش داشت و به دستورات خدا گوش کرد. آسایش واقعی برای آن‌طرف است.
فانوس حرم
زینب شعبانی
مجنون در آتش
گروه نویسندگان
پابرهنه در وادی مقدس : زندگینامه و خاطرات شهید سیدحمید میرافضلی
گروه نویسندگان
برای قاتلم؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار عارف شهید حاج علی محمدی‌پور
گروه نویسندگان
بهشت زیر قدم‌هایش؛ زندگی‌نامه و خاطرات شهربانو سادات خانی (مادر شهیدان محمد و حسین دهلوی)
گروه نویسندگان
فاطمیون: زندگینامه و حکایت‌های شنیدنی از چهل شهید لشکر فاطمیون
گروه نویسندگان
راهیان علقمه، چهل روایت از دلدادگی شهدا به قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام
گروه نویسندگان
مسافر کربلا
گروه نویسندگان
شهید گمنام ( ۷۲ روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر)
گروه نویسندگان
خاطرات فاطمه آباد؛ همسر سردار شهید علی بینا
محمدرضا محمدی پاشاک
بیا مشهد
گروه نویسندگان
مسافر ملکوت
گروه نویسندگان
دیدار با ملائک: زندگینامه و خاطرات سردار شهید جلیل ملک‌پور
گروه نویسندگان
حبیب خدا: خاطرات شهید حبیب‌الله جوانمردی شهید شانزده ساله‌‌ی انقلاب اسلامی
محسن عمادی
شیرین‌تر از عسل
اعظم بیگلری
سرو در بند
گروه نویسندگان

نظرات کاربران

HQSAMM
۱۳۹۶/۰۳/۱۶

کتاب جالبی بود و با ریز جزئیات از نحوه عملیات ها و چطوری زندگی کردن رزمندگان در میدان جنگ شرح داده شده. به نظرم نکته جالب درباره راوی این است که تقریبا د همه مناطق جنگی در موقع دفاع

- بیشتر
حسن مختاری
۱۳۹۹/۱۱/۱۲

این مادر سید بزرگوار قطعا مورد توجه اجدادشان بودن. ای مادر و پسر حالم را میدانید .... مهدی عج را به مادرش سوگند میدهند من جمال را به مادرش ... حالم مگر از این بدتر هم میشود ...

mahgol
۱۳۹۶/۰۳/۱۶

کتاب قشنگی بود ولی خیلی از مطالب کتاب روچندین بار تکرار کرده بودن وخسته کننده میشد

زهرا.م
۱۳۹۸/۱۲/۲۱

ورود نویسنده در میان خاطرات و تذکرات اخلاقی دادن سر رشته مطلب را از ذهن خواننده میگیرد. خاطرات بسیار نامنظم و در هم و بعضا تکراری تدوین شده، بعنوان کتاب دفاع مقدس تامین کننده رضایت خواننده نمیتواند باشد

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۱)
یک شب در عالم رؤیا دیدم به نماز جمعه رفته‌ام. در مقابل درب دانشگاه تهران یک مسجد بزرگ وجود داشت. با تعجب وارد شدم. جمعیت زیادی آمده بودند و می‌گفتند قرار است به پیکر یک شهید نماز بخوانیم. چند دقیقه بعد جمعیت داخل مسجد از جا بلند شدند و گفتند امام زمان (عج) وارد شدند! بعد اعلام شد که امام عصر (عج) به پیکر شهید احمدعلی نیری نماز خواهند خواند. با تعجب گفتم: «مگه احمد آقا شهید شده؟!» نماز عجیبی بود. به همراه امام (عج) نماز را خواندیم. یک‌دفعه از خواب پریدم
حسن مختاری
همین که داخل مینی‌بوس نشستم خوابم برد. یک‌باره احساس کردم که یک آقای بسیار نورانی وارد مینی‌بوس شد! تعجب کردم. کسی را در اطرافم نمی‌دیدم. این آقای نورانی جلو آمد. من سلام کردم و ایشان جواب داد. منتظر بودم خودشان را معرفی کنند. ایشان جلوتر آمدند و فرمودند: «شما به خاطر ما آمدید، من هم آمده‌ام شما را تا مقداری از مسیر بدرقه کنم.» تشکر کردم. بعد آن آقای نورانی خداحافظی کردند و رفتند. یک‌باره از خواب پریدم و دیدم مینی‌بوس از پیچ جمکران گذشت و وارد جاده‌ی تهران شد.
حسن مختاری
آبجی، نکنه که یک وقت صدای تو بلند بشه و همسایه‌ها صدایت را بشنوند. به من نصیحت می‌کرد و می‌گفت: برای اینکه دین و ایمان شما حفظ شود، در همه‌ی زندگی تا می‌توانی با نامحرم کمتر صحبت کن.
برای او
به فرموده‌ی امام راحل «خودبینی، ریشه‌ی فساد»
برای او
حدیثی از حضرت زهرا (س) را دیدم که فرموده بودند: نزدیک‌ترین حالت یک زن به خداوند این است که نامحرم او را نبیند و او هم (جز در موارد ضرورت) هیچ نامحرمی را نبیند.»
برای او
در عمل به دستورات دینی استقامت داشت. با حرف این و آن راهش را عوض نمی‌کرد.
برای او
بعد پرسیدم: «جمال چه خبر؟ الان کجایی؟» او هم جواب داد: «ما رو آوردند نزدیک‌ترین نقطه به جمکران، بالای کوه خضر قم.» جمال این را گفت و من از خواب پریدم. خیلی تعجب کردم. یادم افتاد چند روز قبل، مراسم تشییع شهدا و تدفین چهارده شهید گمنام در بالای کوه خضر برگزار شد.
حسن مختاری
یادت هست احمد نیری همه‌ی ما رو جمع کرد و آورد توی ختم جمال و گفت که امام زمان (عج) تو مجلس ختم جمال حضور داشتند؟
حسن مختاری
بسیار مهربان و دلسوز که اصول اصلی زندگی را قاطعانه به ما آموخت و تا آخر پافشاری نمود. به من می‌گفت: از کوچه‌ای که کسی به من بدهکار است رد نمی‌شوم. او پیوسته می‌گفت «هر که از پول بگذرد خندان بُود.»
کتابدوست
«آقا جمال، فرد صالحی بود. این شهید دیشب به من در عالم رؤیا گفت: که من را در کنار امام حسین (ع) ساکن کردند.»
برای او

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان