کتاب پرستوی تنها
معرفی کتاب پرستوی تنها
کتاب پرستوی تنها نوشتهٔ ژانگ لینگ و ترجمهٔ صبا میرزاخانی است. نشر افرا این رمان خارجی را منتشر کرده است.
درباره کتاب پرستوی تنها
ژانگ لینگ کتاب پرستوی تنها را در ۱۸ فصل نگاشته است. این نویسندهٔ چینی در این رمان داستانِ سه مرد را نقل کرده که در شبی مهم به یکدیگر قول میدهند تا پس از مرگشان، هرساله به جایی که بخش مهمی از جوانی خود را در آن گذراندهاند، بازگردند. یک مبلغ مذهبی آمریکایی، یک تفنگدار نیروی دریایی آمریکایی و یک افسر چینی، پس از اعلام تسلیم ژاپن و پایانیافتن جنگ جهانی دوم این عهد را با یکدیگر میبندند. حالا ۷۰ سال از آن شب مهم گذشته و یکی از این سه نفر، در دنیای پس از مرگ انتظار دوستانش را میکشد. آيا این سه مرد یکدیگر را ملاقات میکنند؟ بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب پرستوی تنها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ژانگ لینگ
ژانگ لینگ نویسنده و برندهٔ جایزه برای نُه رمان و مجموعههای متعدد و داستان کوتاه است. او در چین متولد شده و در سال ۱۹۸۶ به کانادا مهاجرت کرده است. او در اواسط ۱۹۹۰ همزمان با کار بهعنوان متخصص شنوایی بالینی، شروع به نوشتن و انتشار داستانهای تخیلی به زبان چینی کرد. از آن زمان او برندهٔ جایزهٔ ادبیات رسانهای چینی، جایزهٔ بزرگ ادبی چینی و جایزهٔ کتابباز تایوان شده است. از جمله کارهای ژانگ لینگ میتوان به «بلوز کوه طلایی»، «پرستوی تنها» و «پسلرزه» اشاره کرد.
بخشی از کتاب پرستوی تنها
«اما میدانستم لیو بیگناه است. خبرچین واقعی آشپز من بود. او دو بار به من در پرستاری از استلا کمک کرده بود و همهٔ جزئیات را میدانست. به طور جدی قسم خورده بود که دهانش را میبندد و تقریباً این کار را کرد، اما متأسفانه نتوانسته بود این راز را در خلوتش با همسرش حفظ کند. نمیتوانست در مقابل شوهرش که آشپز دانشآموزان چینی در کمپ آموزش و از همان روستای اسنات بود خودداری کند. به همین ترتیب شایعات دهانبهدهان میگشت و هر دهان به این امید بود که دهان بعدی صدفی کفهای باشد و شایعه درونش همچون مرواریدی باقی بماند. هرکس رازی را میگفت که امیدوار بود شنونده آن را حفظ کند، اما متأسفانه دهان هیچکس صدف کفهای نبود و شایعات همهجا درز پیدا کرد. آشپز من، آن زن فقیر و خداپسند، میدانست عمل نکردن به عهدش فاجعهٔ بزرگی را به بار آورده است. احساس میکرد نمیتواند با خدا روبهرو، یا با استلا یا با من روبهرو شود به همین دلیل استعفا داد و رفت. قبل از رفتن از من التماس کرد رازش را نگویم به همین دلیل هیچوقت دربارهٔ دلیل رفتنش به کسی نگفتم.
میدانستم این اتفاق آخرین ضربه برای استلا بود. از آن زمان او واقعاً در را روی لیو ژائو بست. اول به خاطر قولی که به آشپز داده بودم حقیقت را پنهان کردم. بعداً به خاطر انگیزههای خودخواهانهٔ خودم بود. کاملاً عاشق استلا شده بودم. دلیل خودخواهانهام بزرگتر شد و در آخر انگیزههای اولیهٔ سکوتم را کاملاً تحت تأثیر قرار داد. میدانستم استلا من را به این شکل دوست ندارد، اما اهمیتی نمیدادم. جنگ مانند چرخگوشت و غلتک بود. تمام زندگی را به گوشت و خاک تبدیل کرد. جنگ عشق را به همدردی، وابستگی را به اعتماد و شهوت جسمانی را به نیاز به ماندن در کنار هم تبدیل کرد. کاملاً معتقد بودم همدردی، اعتماد و نیاز به با هم ماندن قویتر از عشق است. در میان ویرانهها، طوفان جنگ او را گرفته بود و تنها کسی که استلا میتوانست به او تکیه کند من بودم، حتی بعد از لیو ژائو و حتی بعد از ایان. تنها چیزی که پیشبینی نمیکردم این بود که فرشتهٔ مرگ ناگهان میان من و استلا قرار بگیرد. اگر عبای پارسایان را پوشیده بودم، مدتها قبل به باز کردن گره از قلب استلا کمک میکردم و او را به لیو ژائو میسپردم. آن موقع همهچیز فرق میکرد. البته، حتی بدون من، گره قلب استلا مثل هر گرهای درنهایت از طریق کارمای غیرقابلتوضیح یا قدرت خورندهٔ زمان باز میشد. کینه، سوءتفاهم و بیگانگی در طول فرآیند طولانی انتظار ایجاد شد، وقتی که این زمان میتوانست برای برداشت عشق، شادی و پرورش فرزندان استفاده شود. به همین دلیل، لیو ژائو، من یک عذرخواهی جدی به تو بدهکارم. حتی حالا بعد از هفتاد سال.»
حجم
۳۹۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۳۹۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه