کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ جرج دبلیو. بوش
معرفی کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ جرج دبلیو. بوش
کتاب الکترونیکی زندگینامه خودنوشت جرج دبلیو. بوش ترجمۀ علیرضا جباری (آذرنگ) و عباس کمال زاده است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. زندگینامه خودنوشت؛ جرج دبلیو. بوش، همان طور که از اسمش پیداست داستان زندگی رئیسجمهور پیشین آمریکا از زبان خودش است.
درباره کتاب زندگی نامه خودنوشت جرج دبلیو. بوش
کتاب زندگی نامه خودنوشت جرج دبلیو بوش، تشریحی جذاب از دوران ریاستجمهوری و زندگی شخصی چهل و سومین رئیسجمهور آمریکا است. جرج دبلیو بوش در دورهای بسیار مهم و سرنوشتساز، ریاستجمهوری ایالات متحدهٔ آمریکا را به عهده داشت. تصمیماتی که او در طول این سالها گرفت، تأثیر قابلتوجهی بر زندگی مردم سراسر دنیا و شرایط زمانه گذاشت. کتاب زندگینامهٔ خودنوشت؛ جرج دبلیو. بوش، مخاطب را با خود به لحظات حساسی چون شب برگزاری انتخابات در سال ۲۰۰۰، ساعات بعد از حمله به برجهای تجارت جهانی در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، دقایقی قبل از آغاز جنگ در عراق و پشت صحنهٔ بسیاری از تصمیمهای سرنوشتساز در کاخ سفید میبرد.
خود او در مورد نوشتن این کتاب میگوید: «از نوشتن این کتاب ۲ هدف دارم. اول اینکه امیدوارم به پرداختن نقشی از این واقعیت بپردازم که خدمت ۸سالهٔ پیاپی من در مقام رئیسجمهور چگونه بود. بر این باورم که رسیدن به نتیجهگیریهای قطعی دربارهٔ دورهٔ ریاستجمهوریام و نیز دربارهٔ دورهٔ هر یک از رئیسجمهورهای اخیر تا چند دهه پس از آن ممکن نیست. گذشت زمان هیجانها را فرو میفشاند؛ نتیجهها را شفاف میکند و موجب آن میشود که پژوهشگران رهیافتهای گوناگون را با یکدیگر مقایسه کنند. امیدم این است که این کتاب همچون مأخذی برای هر کس که این دورهٔ تاریخ آمریکا را بررسی میکند به کار آید.
دوم اینکه، من این کتاب را به این منظور مینویسم که چشماندازی از تصمیمگیری در محیطی پیچیده را برای خوانندگان فراهم کنم. بسیاری از مسائلی که برای تصمیمگیری روی میز رئیسجمهور قرار میگیرند، ضرورتهایی جدی با برهانآوریهایی قوی از ۲ سو هستند. در سراسر کتاب گزینههایی را که وزنسنجی کرده و اصولی را که از آنها پیروی کردهام، توصیف میکنم. امیدوارم این کتاب درکی بهتر از چرایی اتخاذ این تصمیمها برای شما فراهم کند و شاید، حتی هنگامی که به انتخاب از میان گزینههایی در زندگی شخصی خود میپردازید، برایتان سودمند واقع شود.»
درباره جرج دبلیو. بوش
جرج واکر بوش، زادهٔ ۶ جولای ۱۹۴۶، سیاستمداری آمریکایی است که از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ فرماندار تگزاس و از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹، رئیسجمهور آمریکا بود. بوش در نیوهیون در ایالت کنتیکات به دنیا آمد. او پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه ییل در سال ۱۹۶۸ و دانشکدهٔ تجارت هاروارد در سال ۱۹۷۵، در حوزهٔ صنایع نفتی مشغول به کار شد. بوش در سال ۱۹۷۷ با لورا ولش ازدواج کرد. او در سال ۲۰۰۰ بهعنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب گردید و چهارمین کسی شد که با کسب تعداد آرای کمتر نسبت به حریف به ریاستجمهوری آمریکا میرسد. جرج دبلیو بوش، خانوادهٔ سیاسی برجستهای دارد و فرزند ارشد چهل و یکمین رئیسجمهور آمریکا، جرج هربرت واکر بوش است.
خواندن کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ جرج دبلیو. بوش را به چه کسی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به خواندن زندگینامۀ افراد مشهور مناسب است.
بخشی از کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ جرج دبلیو. بوش
«در پاییز سال ۱۹۷۲ برای دیدن مادربزرگم به فلوریدا رفتم. دوست دانشکدهایم مایک بروکز در آن نواحی بود و ما با هم گلفبازی میکردیم. مایک به تازگی از مدرسهٔ بازرگانی هاروارد فارغالتحصیل شده بود. او به من گفت که باید رفتن به هاروارد را درنظر داشته باشم. او برای اطمینان از اینکه پیام را گرفتهام برگ درخواستی را برایم پست کرد. من برای پر کردن آن برگ درخواست بسیار کنجکاو شده بودم. چند ماه بعد درآنجا پذیرفته شدم.
مطمئن نبودم که دوباره بخواهم به مدرسه یا به ایست کُوست برگردم. من تردیدم را با برادرم جب در میان گذاشتم. من جب را هنگامی که بزرگ میشد به خوبی نمیشناختم ـ زمانی که من برای رفتن به مدرسهٔ شبانهروزی تغییر مکان دادم؛ او هشت ساله بود؛ اما هرچه بزرگتر میشدیم به هم نزدیکتر میشدیم.
جب همیشه جدیتر از من بود. او باهوش، متمرکز و در هر کار سختکوش بود. او سخن گفتن روان به زبان اسپانیایی را آموخته بود؛ در مسائل آمریکای لاتین تخصص داشت و دانشآموختهٔ دانشگاه تکزاس و عضو انجمن افتخاری دانشجویان ممتاز دانشگاه بود. در سال آخر آموزش در دبیرستان طبق برنامهٔ تبادل دانشآموز در مکزیک زندگی کرده بود. او در آنجا با زنی زیبا به نام کُلومبا گارنیکا روبهرو شد. هر دو جوان بودند؛ اما آشکار بود که جب عاشق شده است. زمانی که با هم به گنبد ستارهنما (آسترودُم) رفتیم، من بازی بیسبال را تماشا کردم و جب نامههایی برای کُلو نوشت. آنها دو هفته پس از بیست و یکمین سالگرد تولد جب با هم ازدواج کردند.
شبی جب و من همراه با پدر در رستورانی در هیوستُن شام میخوردیم و من در برنامهٔ مشاورهٔ بخش سهٔ فقیرنشین هیوستُن کار میکردم. من با پدر دربارهٔ آیندهام گفتوگو میکردم که جب ناگهان از دهانش پرید: «جرج به هاروارد میرود».
پدر پس از کمی تفکر گفت: «پسر، تو باید به طور جدی به فکر رفتن به هاروارد باشی؛ این راهی مناسب برای وسعت بخشیدن به افقهای دید توست». او فقط همین را گفت؛ اما او با همین جمله مرا به فکر فرو برد. وسعت بخشیدن به افقهای دید درست همان چیزی بود که من در آن سالها سعی در انجام آن داشتم. این شیوهٔ دیگر بیان این عبارت بود: «بکوش تا به استعدادهای خدادادهات پی ببری.»
دومین بار در زندگیم بود که از هیوستُن به ماساچوست نقل مکان میکردم. رانندهٔ تاکسی در محوطهٔ دانشگاه هاروارد توقف کرد و ورود به «مرکز سرمایهداری در مغرب زمین» را به من خوشامد گفت. من به اندووِر برای برآورده کردن انتظاراتم و به یِیل براساس سنت رفته بودم؛ اما در هاروارد براساس انتخاب خودم حضور داشتم. در آنجا ساز و کار امور مالی، حسابداری و اقتصاد را آموختم. من آنجا را با درکی بهتر دربارهٔ مدیریت، به ویژه اهمیت تعیین هدفهای روشن برای هر سازمان، واگذاری کارها و مسئول دانستن افراد، ترک کردم. همچنین، از اعتماد به نفس لازم برای پی گرفتن اشتیاقم به کارآفرینی برخوردار شدم...»
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۱۳ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۱۳ صفحه