کتاب هدیه
معرفی کتاب هدیه
کتاب هدیه نوشتهٔ ایدیت ایگر و ترجمهٔ لیلا علایی فر است. انتشارات جامی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی ۱۲ راهکار برای رهایی از زندانهای ذهن خویش.
درباره کتاب هدیه
کتاب هدیه که ۱۲ فصل دارد، ۱۲ راهکار برای رهایی از زندانهای ذهن را در بر گرفته است. نویسنده معتقد است که ویرانگرترین زندانها، در ذهن ما جای دارند و رهایی از این اسارت ذهن، شیوهٔ اندیشیدن انسان است؛ زیرا جهان بازتابی از پندار نیک و بد او است. ایدیت ایگر گفته است که ما نمیتوانیم زجرکشیدن را از بین ببریم و نمیتوانیم آنچه را اتفاق افتاده است عوض کنیم، اما میتوانیم هدیههای زندگی خود را پیدا کنیم و حتی میتوانیم یاد بگیریم که زخمهای خود را گرامی بداریم. با این نویسنده همراه شوید.
خواندن کتاب هدیه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هدیه
«او چندین روز مطالب را خواند و دستهبندی کرد، و به مرور بخشهای بیشتری از ماجرا نمایان شد. مهر اداره مهاجرت شیلی در گذرنامه قدیمی پدربزرگش نشان میداد که او در سال ۱۹۳۰ وارد شیلی و در سال ۱۹۳۱ از آن کشور خارج شده بود. در سال ۱۹۴۲، پدربزرگ آندریاس تلگرافی در محل کارش در فرانکفورت دریافت کرده بود. او در آنجا به عنوان دفتردارِ یکی از بزرگترین شرکتهای صنعتی کار میکرد. تلگراف توسط برادر پدربزرگش ارسال شده بود و یک پیغام عجیب داشت: «آیا تمام دوچرخهها و متعلقات آن را از خانه فرانکفورت خارج کردی؟»
آندریاس آدرس فرستنده را خواند. عموی پدرش این پیغام را از مقر گشتاپو در شهر مارسی فرانسه برای پدربزرگش فرستاده بود. عموی پدرش چگونه توانسته بود به یک دستگاه تلگراف نازی دست پیدا کند؟ چرا پدربزرگش یک پیغام شخصی از مقر گشتاپو دریافت کرده بود؟ ارتباط خانواده آندریاس با نازیهای آلمانی چقدر عمیق بود؟
او به جستجو در میان مدارک ادامه داد و نامهای از طرف یک دوست خانوادگی پیدا کرد که در آن خبر مرگ عموی پدرش طی یک عملیات عقبنشینی در فرانسه به دلیل عبور ماشین او از روی یک مین داده شده بود. هیچ آثار فردی و یا پلاک شناسایی از او در انفجار باقی نمانده بود. آندریاس نامههایی را که پدربزرگش بعد از جنگ از یک اردوگاه زندانیان جنگی در جنوب آلمان به مادربزرگش نوشته شده بود پیدا کرد. پدربزرگ آندریاس به چه اتهام یا جرمی به زندان افتاده بود؟
آندریاس برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر چندین سال تلاش کرد، اما همیشه به بنبست میرسید. علیرغم زندانی بودن پدربزرگش، به نظر میرسید هیچ مدرکی مبنی بر برگزاری یک دادگاه یا انجام تحقیقات در مورد جرم او وجود نداشت. در آخرین تلاشها برای حل ابهامات گذشته خانوادگی، آندریاس به مرکز بایگانیمحل اقامت مادربزرگ و پدربزرگ خود در دوران پس از جنگ مراجعه کرد. در نهایت به او یک پرونده کمحجم دادند که حاوی تنها چند برگه بود، از جمله یک کاغذ که تا نیمه پر بود از یک سری از وقایع که به ترتیب زمان تایپ شده بودند.
در سال ۱۹۲۷، پدربزرگش در سن بیست سالگی به اساً ـ استور مابتایلونگ ـ اولین نیروی شبهنظامی حزب نازی ـ ملحق شد. این گروه با هدف آزار یهودیان از طریق پرتاب سنگ به پنجرهها و آتش زدن بلوکهای شهری و ایجاد فضای رعب و خشونت در به قدرت رسیدن هیتلر کمک میکرد. او در سال ۱۹۳۰ ـ سالی که به شیلی رفت ـ از اساً خارج شد. اما پس از چند ماه که به آلمان بازگشت دوباره به اساً ملحق شد، ترفیع درجه گرفت و به یک سرجوخه و عضوی از حزب نازی تبدیل شد. این تصمیم راه استخدام او در دفتر مدیریت مالی در فرانکفورت و سپس شهردار شدنش را هموار کرد ـ شهردارِ همان روستایی که پدر آندریاس در آنجا نامش را با انگشت نشان داده بود. هرمن نیومن؛ نامی چهار بخشی که میراث تاریکی را برای آندریاس به جا گذاشته بود.»
حجم
۱۹۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
حجم
۱۹۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه