با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب بزرگی
۵٫۰
(۱)
خواندن نظراتمعرفی کتاب بزرگی
داستان «بزرگی» نوشتهی محمدرضا یوسفی ( -۱۳۳۲)و با تصویرگری میترا عبدالهی است.
در بخشی از این داستان کودک میخوانیم:
ﺧﺎنهﻫﺎی ﮔﻠﯽ و آﺟــﺮی ﻗﺪﯾﻢ را ﺧﺮاب ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ و ﺟﺎبهﺟﺎ آﭘﺎرﺗﻤﺎ نﻫﺎی ﭼﻨﺪ ﻃﺒﻘﻪ و ﻧﻤﺎ ﺳﻨﮓ از زﻣﯿﻦ ﺳﺮ درآورده ﺑﻮدﻧﺪ. کوچههای ﺑﺎرﯾﮏ و ﭘﻬﻦ، آﺳﻔﺎﻟﺖ ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ و ﺑﺰرﮔﯽ ﯾﻮاش ﯾﻮاش میﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺧﺎنهﻫﺎﯾﯽ ﺧﺮاب ﺷــﺪه ﺑﻮد و اﺛﺮی از آﻧﻬﺎ ﻧﺒﻮد. در ﺗﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﮔﺮد و ﻏﺒﺎر ﻏﻠﯿﻈﯽ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن میرﻓﺖ. ﻋﻤﻮرﺿﺎ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﻣ ﯽزد و ﺷﮑﻢ ﮔﻨﺪهاش میﺟﻨﺒﯿﺪ و ﭼﺎنهاش ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ آرام و ﻗﺮار ﻧﺪاﺷﺖ و ﻫﯽ ﻣ ﯽﺟﻨﺒﯿﺪ. یکدﻓﻌﻪ ﻧﺮﺳﯿﺪه ﺑﻪ ﺗﻪ ﮐﻮﭼﻪ، آه دردﻧﺎﮐﯽ ﮐﺸﯿﺪ وﮔﻔﺖ: « ﯾﺎ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪا، آﺧﺮش ﯾﺎرو ﺧﺮﯾﺪش؟!» چشمﻫﺎی ﺷﮕﻔ ﺖزدۀ ﻋﻤﻮرﺿﺎ ﺑﻪ ﻟﻮدرﻫﺎ و ﮐﺎرﮔﺮﻫﺎ و ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ دور و ﺑﺮ زورﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﻟﻮدرﻫﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﻘﺮب و ﺧرچنگﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻪ آﻫﻮﯾﯽ زﺧﻤﯽ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻨﺪ، از ﻫﺮ ﻃﺮف ﺑﻪ دﯾﻮارﻫﺎی زورﺧﺎﻧﻪ ﻧﺰدﯾﮏ ﻣ ﯽﺷﺪﻧﺪ. ﻏﺒﺎری ﺑﻪ رﻧﮓ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺷﺐ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﺑﺮﻣ ﯽﺧﺎﺳﺖ. دﯾﻮارﺣﯿﺎط زورﺧﺎﻧﻪ ﻓﺮو رﯾﺨﺖ. ﺟﻮاﻧﯽ ﭘﻮﺷ ﻪای ﺳﺒﺰ در دﺳﺘﺶ ﺑﻮد، ﺟﻠﻮی ﻟﻮدرﻫﺎ اﯾﺴﺘﺎده ﺑﻮد و ﺑﺎ ﻣﻬﻨﺪس ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ داﺷﺖ. ﺟﻮان ﺑﺎ رﻧﮓ و روی ﭘﺮﯾﺪه، ﭘﻮﺷﻪ را ﺟﻠﻮی ﭼﺸﻤﺎن ﻣﻬﻨﺪس ورق ﻣ ﯽزد و ﺑﺎ دﻫﺎن ﺧﺸﮏ و ﺳﻔﯿﺪش میﮔﻔﺖ: » اﯾﻦ زورﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﺮاث ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺳﺖ. ﮐﺴﯽ ﺣﻖ ﺧﺮاب ﮐﺮدن آن را ﻧﺪارد.»
کیخسرو فرزند اسب
محمدرضا یوسفی
یک وجب از آسمانمحمدرضا یوسفی
وقتی تاریخ آلزایمر میگیردمحمدرضا یوسفی
عکس یادگاری بگیریممحمدرضا یوسفی
دختر سبز آبیمحمدرضا یوسفی
توفان در هزارهی سوممحمدرضا یوسفی
قصهای نو از افسانه نمکیمحمدرضا یوسفی
وش وش، وشی، وشان، سیاوشمحمدرضا یوسفی
چهار مقاله و مرزباننامهمحمدرضا یوسفی
اپوش دیومحمدرضا یوسفی
نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریدهای برای کتاب ثبت نشده است
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه