کتاب در جستجوی هویت گمشده
معرفی کتاب در جستجوی هویت گمشده
کتاب در جستجوی هویت گمشده نوشتهٔ مرتضی کتبی است. انتشارات اندیشه احسان این رمان معاصر، ایرانی و اجتماعی را منتشر کرده است.
درباره کتاب در جستجوی هویت گمشده
کتاب در جستجوی هویت گمشده حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که یک رمان اجتماعی به شمار رفته است. این اثر روایتگر سرگذشت کاملاً واقعی کودک شیرخواری است که مادر او خود را ناچار میبیند که سر راهش بگذارد. کودک از پرورشگاهی به پرورشگاه دیگر و از اردوگاهی به اردوگاه دیگر و سرانجام از شهری به شهر دیگر پرتاب میشود. کار این نوزاد به بوکشیدن جلوی اغذیهفروشیها، کشرفتن نان از نانواییها، ولگردی و کارتنخوابی میکشد. او به شاگردی و خانهشاگردی هر کسوناکس تن میدهد و بیقرار و بیپناه در ۲۰سالگی، عملاً در پی یافتن والدین خود بر میآید. آنگاه به نتایج شگفتانگیزی دست مییابد. در این رمان اجتماعی، شرح زندگی این طفل یتیم به قلم یک روانشناس اجتماعی ترسیم شده است. مرتضی کتبی چهرهٔ گوناگون جامعه، فضاهای ناهگون آن و واقعیتهای تلخ و شیرینش را همچون آینهای تمامنما در برابر ما قرار داده شده است. با او همراه شوید. این اثر یادداشتی به نام «رُمان اجتماعی: دُر یتیم ادبیاتِ ما» را در بر گرفته است.
خواندن کتاب در جستجوی هویت گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان اجتماعی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در جستجوی هویت گمشده
«۱۶ آذر ماه ۵۹
دیگر رضیخان دست و صورتش را شسته بود و لباسهایش را عوض کرده بود و خود را برای رسیدن مجید آماده ساخته بود. بوی قهوه در همه جای خانهٔ خالی و بیصفا پیچیده بود. حیاط و باغچه و کف زمین شسته شده بود و دو لنگه قالیچه و یک کولر آبی و یک دستگاه بخاری گازی و تعدادی پرده و ملحفه و یک دست رختخواب و مقداری لوازم مفید خانگی برای مجید کنار گذاشته شده بود که صدای زنگ در به صدا درآمد. رضیخان که به ضرب آسپیرین تبش پایین آمده بود و یک ساعتی بود استراحت میکرد، از جا بلند شد و در را گشود و با غم بزرگی روبهرو شد. غمی در حد شادی دیروز. به همان اندازه عمیق، به همان اندازه تکان دهنده و باور نکردنی...
مجید دیشب که به خانهٔ عمو رسیده بود، قضیهٔ پیدا شدن مادرش را با وجد و سرور برای عمو اصغر و احترامسادات و بچهها تعریف کرده بود. عمو با ناباوری به او گفته بود که فردا با زن برادرش ملوک خانم به نشانیای که مجید میداد مراجعه خواهد کرد تا ببیند آیا این زن موهومی که دکتر پیدا کرده همان مهین بیست سال پیش است یا نه، همان زن برادرش که از او سیلی خورده بود، همان زنی که خودش را به آغوش اتفاق سپرده بود. مثل اینکه خواسته باشد به طور ناخودآگاه امتیاز ملاقات مجید با مادرش را از رضیخان بدزدد، به او پیشنهاد کرد با آنها برود تا جریان روشن شود.
فکر دیدار مادر، مجید را کور کرده بود و تسلیم تصمیم عمو شد و شب را به زحمت به صبح آورد. با بیخوابی، با انتظار و بیتابی... همهاش خودش را در بغل مادرش میدید. سرش را در میان سینههای او فرو میبرد. او را میبویید، دستهای او را به دور کمر خودش حلقه میزد. خود را در بغل او میفشرد، با او نجوا میکرد. رازهای زندگیاش را برای او میشمرد، جداییهایبش را حکایت میکرد، در گوشش حرفهای قشنگ میزد، با زبان بچگانه، با زبان «شیخاقا»...
فردا صبح به جای رفتن سرکار، سوار اتومبیل عمو شد و با او به سراغ ملوک خانم رفت و او را برداشته به اتفاق، راهی خیابان پاسداران شدند و مستقیم به نشانیای که رضیخان به مجید داده بود مراجعه کردند، بیهیچ وسواس و دغدغهای، بیهیچ ندامت و خجالتی...
قبل از آنکه ملوک خانم زنگ در را به صدا دربیاورد، عمو به مجید دستور داده بود در خرابهای که دست راست خانهٔ مادرش قرار داشت پنهان بشود و تا او را صدا نکند، خود را آفتابی نسازد. عمو خودش نیز نیم وجب هیکلش را به دیوار خانه چسبانید، تا وقتی در باز میشود دیده نشود و احیاناً سیلیای را که به گوش صاحب این خانه زده بود، پشت دیوار همین خانه نخورد... زنِ عمو حسن جلو رفت و زنگ زد و پس از یک گفتگوی کوتاه در باز شد و مهین خانم بیست سال بزرگتر از آخرین باری که همدیگر را دیده بودند و به همان زیبایی، ولی پا تو سن گذاشته و غبغب درآورده و پشت چشم نازک کرده، در آستانهٔ در ظاهر گردید و سپس با لهجهٔ ترکی غلیظی، دو جاری سابق احوالپرسی کردند و همدیگر را در بغل فشردند.»
حجم
۳۸۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۳۸۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه