دانلود و خرید کتاب آن چهارده روز

معرفی کتاب آن چهارده روز

کتاب الکترونیکی «آن چهارده روز» اثری از مؤسسهٔ بیان معنوی و یاسر امینیان و سیدمحمود زارعی و جواد چناری و محمدمهدی صالح پرور و سیدکوشا اعتمادی است. این کتاب دربردارندهٔ روایت چهارده رخداد ویژه در زندگی امیرالمومنین (ع) از زبان خود امیرالمومنین (ع) است.

درباره کتاب آن چهارده روز

کتاب آن چهارده روز را می‌توان به‌نوعی یک زندگینامهٔ خودنوشت دانست. این کتاب روایت ۱۴ نقطهٔ عطف و اتفاق خاص زندگی امیرمؤمنان به روایت خود ایشان است. کتاب از ۲ قسمت اصلی تشکیل شده است که بخش اول آن ۷ امتحان علی (ع) در زمان حیات پیامبر (ص) و بخش دوم ۷ امتحان علی (ع) بعد از رحلت پیامبر (ص) است.

کتاب آن چهارده روز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به افرادی که مایل هستند دربارهٔ زندگی حضرت علی (ع) اطلاعات بیشتری کسب کنند، پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب آن چهارده روز

«سپس امام فرمود: ای مرد یهودی! اما امتحان پنجم این بود: قریش و تمام عرب برای قتل پیامبر و نسل عبدالمطلب هم‌پیمان شدند که تا وقتی پیامبر و این نسل را از میان برندارند، به خانه‌هایشان بازنگردند. سپس درحالی‌که از موفقیت خود مطمئن بودند، با جنگ‌افزارهایشان در نزدیک مدینه مستقر شدند.

پیامبر از سوی جبرئیل مطلع شد و به همراه مهاجرین و انصار مشغول کندن خندقی به دور خود شدند. (۲) سپاه کفر پشت خندق خیمه زد و ما را محاصره کرد. برآورد آنان این بود که مسلمانان بسیار ضعیف‌اند و پیروزی از آنِ قریش خواهد بود. کفار از آن سوی خندق فریاد می‌کشیدند و ما را تهدید می‌کردند و از این سوی، رسول خدا آنها را به خدا دعوت می‌کرد و از آنها می‌خواست که به خاطر نسبت خویشاوندی دست از جنگ بردارند. قریش اما جری‌تر شده، بیشتر پرخاش و تهدید می‌کردند.

تک‌سوار آن روز قریش و بلکه همهٔ عرب «عَمْرو بن عَبْدِوَد» در سپاه کفر حاضر بود. او مانند شتری که هنگام جفت‌گیری صداهای شدید از گلو بیرون می‌آورَد عربده می‌کشید، رجز می‌خواند، شمشیر و نیزه‌اش را می‌چرخاند و مبارز می‌طلبید. اما در سپاه اسلام، نه کسی داوطلب مبارزه با او می‌شد و نه کسی امید پیروزی بر او را داشت. نه تعصب و نه بصیرت کسی را به مبارزه با او برنمی‌انگیخت.

سپس رسول خدا مرا خواست (۳) و با دست خود عمامه بر سرم نهاد، و این شمشیرش (یعنی ذوالفقار) را به من داد و مرا راهی میدان کرد. من در حالی به سمت عمرو بن عبدود رفتم که زنان مدینه به‌سبب ترس و نگرانی که از عاقبت من در رویارویی با او داشتند، بر من می‌گریستند. اما خداوند متعال او را به دست من کشت در حالی‌که عرب در آن روز هیچ کس را هم رتبهٔ او نمی‌دانست؛ و با این ضربهٔ سنگین من بر آنان، قریش و دیگر طوایف عرب شکست خورده و پراکنده شدند. و این جراحت که در سرم می‌بینی بر اثر ضربه‌ای است که عمرو در آن مبارزه بر من وارد کرد.

آنگاه رو به اصحاب کرد و فرمود: آیا چنین نیست؟»

فرزانه
۱۴۰۲/۱۰/۲۹

واقعا کتاب جالب و زیباییه. حس عجیبیه، انگار خود حضرت امیرالمونین رو به روت نشسته داره سرگذشت خودش و جهان اسلام‌ رو برات تعریف میکنه. گاهی شوق و گاهی حس‌ غم‌ و درد رو باهاش تجربه میکنی. ممنون از بیان

- بیشتر
کاربر 7808511
۱۴۰۲/۱۰/۳۰

عالم فدای امیرالمومنین علی علیه السلام

narges
۱۴۰۲/۱۰/۲۹

ممنون از آقای پناهیان و موسسه‌ی بیان معنوی و گردآورنده‌ی محترم این کتاب ارزشمند و ممنون از طاقچه🙏

کاربر 1331765
۱۴۰۲/۱۱/۰۷

با سلام کتاب بسیار خوب و ارزنده ای بود مظلومیت امیر المومنین را البته همراه با اقتدار به خوبی نشان داده

کاربر ۴۳۰۰۱۸۶
۱۴۰۲/۱۰/۲۸

علی از زبان علی💚💚💚 بسیار بسیار زیبا و دلنشین بود فقط حیدر امیرالمومنین است💚💚💚

Ansari
۱۴۰۲/۱۱/۱۳

۱۴ پرده از زندگی امیر مومنان با روایت و تحلیل خود امام... با این که تمامی وقایع گفته شده را خوانده بودم ولی روایت و تحلیل حضرت بی نظیر و شنیدنی است... شنیدن حق از زبان حق ، علی از زبان علی...

²³³
۱۴۰۲/۱۱/۱۱

کتابی خوش‌خوان و دل‌نواز از چهارده اتفاق که برای ولی‌خدا پس از پیامبر الهی رخ داده. از اون‌جایی که این کتاب بیشترش توسط امیرالمومنین گفته شده در اصل واقعه، بسیار شیرین و کاملا درست و به‌جاست و مخاطب اصلا از خوندن

- بیشتر
امیر مسافر
۱۴۰۳/۰۱/۱۸

کتاب خیلی عالیه و مهمترین حوادث عمومی زندگی امام رو از زبان خود امام میگه و نکات جالبی داره وانگار امیرالمؤمنین ع داره تاریخ خودش رو تحلیل میکنه

کاربر 4427230
۱۴۰۲/۱۱/۰۷

عالی

کاربر 7935306
۱۴۰۲/۱۱/۰۶

واقعا واقعا واقعا حضرت علی مظلوم بودن، اما مقتدر. مقتدر مظلوم

ماجرا از آنجایی شروع شد که روزی بزرگ یهودیان در کوفه به خدمت امام رسید و سؤالاتی را از ایشان پرسید. روایت معروف به «رأس الیهود» که در کتاب معتبر خصال شیخ صدوق (م ۳۸۱ ق) آمده است، یک نمای جامع و منحصر به فرد از زندگی امیرمؤمنان را از آغاز بعثت رسول خدا تا شهادت در محراب به تصویر می‌کشد. این سخنان را امام علی حدود دو سال پیش از شهادتش، در پاسخ به پرسش بزرگ یهودیان در جمع اصحاب خویش در مسجد کوفه ایراد می‌کند و در پی آن، مرد یهودی مسلمان می‌شود.
javad
در آن وانفساه من صبورانه لب از جَزَع و فَزَع فروبستم و به آنچه آن بزرگوار مرا بدان مأمور کرده بود مشغول شدم. عهده‌دار غسل و کفن و دفن و نماز بر او شدم و پس از آن به گردآوری قرآن، یعنی عهد خدا بر بندگانش مشغول شدم. اشکی که بی‌اختیار از دیدگانم روان بود، و سوزشی که سینه‌ام را فراگرفته بود، آهی که گاه‌گاه از درونم شعله می‌کشید و سنگینی مصیبتی که بر من وارد شده بود، هیچ‌یک مانع از انجام این مأموریت‌ها نشد. تا اینکه حقی که نسبت به قرآن و پیامبر بر گردنم بود، تمام و کمال ادا کردم و این دو امر را آن‌طور که رسول خدا می‌خواست با صبر و تحمل و امید به اجر خدا سامان دادم.
الف. میم
پیامبر مسئولیتِ بردن نامه و قرائت آن را به همهٔ یارانش عرضه کرد، اما به نظر همه آمد که مأموریتی سنگین و دشوار است. این‌گونه بود که کسی رغبت نشان نداد و مسئولیت را نپذیرفت. رسول خدا که چنین دید، یکی از اصحاب را خواست و مسئولیت را به وی سپرد و او را با نامه فرستاد؛ جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! این نامه را تنها خودت یا «کسی که از توست» می‌تواند ببرد. سپس رسول خدا پیام جبرئیل را با من در میان گذاشت و مرا با این نامه به سوی اهل مکه فرستاد.
الف. میم
ما با رسول خدا وارد شهر شما یهودیان، خیبر شدیم. آنجا با جنگجویان سواره و پیادهٔ یهودی، از قریش و غیر قریش روبرو شدیم که به‌خاطر اسب و سلاح‌های فراوانشان، چون کوه به نظر می‌رسیدند. هم جایگاه و محل سکونت آنها ایمن و ضربه‌ناپذیر بود و هم شمارشان از ما بیشتر بود. آنها مبارز می‌طلبیدند و هیچ‌کس از ما به جنگ آنان نرفت مگر اینکه او را کشتند. تا جایی که دیدگان از شدت ترس سرخ شد! من در حالی به مبارزه فرا خوانده شدم که هرکس در فکر جان خود بود. هریک از همرزمانم به دیگری نگاه می‌کرد و همه می‌گفتند: ای ابوالحسن! برخیز.
الف. میم
توضیح: دربارهٔ اینکه چرا امیرمؤمنان در ضمن شمارش امتحانات خود، از مصائب حضرت زهرا ذکری به میان نیاورده است، می‌توان گفت: رسیدن به مقام جانشینی پیامبران و سپس رستگاری ابدی، نیازمند موفقیت در تعدادی از امتحانات الهی است. اما «جانشین آخرین پیامبر» یعنی امام علی، غیر از این امتحانات عمومی، امتحانات اختصاصی و دشوارتری نیز داشته است. سؤال بزرگ یهودیان دربارهٔ همان امتحانات عمومی بوده است که شرط رسیدن به جانشینی و رستگاری ابدی است. از این رو امیرمؤمنان در اینجا، از امتحان‌های بزرگ‌تری همچون صبر بر مصیبت حضرت زهرا که جزء امتحانات اختصاصی ایشان برای رسیدن به آن منزلت خاص بود، ذکری به میان نیاورده است.
Arsalan.kh
صبر و معامله با خدا و یقین به ارادهٔ الهی،
محمدمهدی
سپس امام فرمود: ای مرد یهودی! من هفت امتحان اول و هفت امتحان دوم را بازگو کردم و تنها آن امر آخر باقی مانده که وقوعش نزدیک و حتمی است! اصحاب به گریه افتادند و مرد یهودی هم گریست و گفتند: ما را از آن خبر بده ای امیرمؤمنان! امام فرمود: آن امر دیگر این است که این محاسنم از خون فرق سرم خضاب شود.
Arsalan.kh
«و فرمان خدا همواره سنجیده و به اندازه مقرّر [و متناسب با توانایی] است.» (احزاب/۳۸)
محمدمهدی
سپس (بعد از قتل عثمان) بزرگان و شخصیت‌ها نزد من آمدند تا خلافت را قبول کنم و خدا می‌داند که من اکراه داشتم! زیرا می‌دانستم که آنها به خاصه‌خواری و دست‌اندازی به بیت‌المال خو گرفته‌اند و می‌دانند که در حکومت من این خبرها نخواهد بود و جدا کردن آنها از آنچه بدان عادت کرده‌اند، بسیار سخت خواهد بود. ازاین‌رو هنگامی که بر مسند خلافت نشستم و دیدند که خبری از مناصب و اموال نیست، برای شکستن بیعت خود، عذر و بهانه آوردند.
Arsalan.kh
من، عمویم حمزه، برادرم جعفر و پسرعمویم عُبَیده با خدا پیمان بسته بودیم که در راه دین ثابت‌قدم باشیم و به آن وفا کردیم. هم‌پیمان‌هایم پیش از من از دار دنیا رفتند، اما من به‌خاطر مصلحتی که خدا می‌داند ماندم. خدای متعال این آیه را در شأن ما نازل کرد: «از مؤمنان گروهی هستند که به عهدی که با خدا بستند وفا کردند؛ پس برخی از آنها اجلشان سررسیده و برخی دیگر منتظرند و هیچ‌گاه از پیمان خویش تخلف نکردند!» (احزاب/۲۳)
Arsalan.kh
مرگ برای من مثل آب خنک برای شخص بسیار تشنه در روز بسیار گرم است!
امیر مسافر
اما او در پاسخ با من گردن‌فرازی کرد و شروطی را مطرح کرد که نه خدا، نه رسول و نه مسلمانان به آن راضی نبودند. یکی از شروطش این بود که گروهی از خوبان اصحاب پیامبر از جمله «عمار» را به او تسلیم کنم تا به‌عنوان قاتلان عثمان کشته و به صلیب بکشد؛ عماری که دیگر مثل او پیدا نمی‌شود! هر زمان اگر چهار یا پنج نفر در اطراف پیامبر بودیم، قطعاً عمار هم یکی از ما بود. و به خدا قسم کسی بر عثمان نشورید و مردم را برای کشتن او جمع نکرد، مگر معاویه و امثال او از خاندانش! همان شاخه‌های «شجرهٔ ملعونه» در قرآن. (۱۴)
Zahra Shahidi
(شرح حوادث جنگ صفین و ماجرای حکمیت، در کتاب «وقعة صفین»، اثر نصر بن مزاحم منقری -که کهن‌ترین تک‌نگاری موجود در رابطه با جنگ صفین است- به تفصیل آمده است.)
Arsalan.kh
«فرقه‌ای از امت من مذبذب هستند بر آیین سامری، اما نمی‌گویند: لامَساسَ (به من دست نزنید) بلکه می‌گویند: لا قتال (جنگ نکنید) . پیشوای آنان عبداللَّه بن قیس (ابوموسی) اشعری است.» (امالی مفید، ص ۳۰)
Arsalan.kh
محافظت از باقی‌ماندهٔ شیعیانم مرا بیشتر مسرور می‌کند و با قلبم مأنوس‌تر است از اینکه در راه به دست آوردن حقّم آنها را به کام مرگ بیفکنم؛ درحالی‌که می‌دانستم که اگر آنها را به پیکار و مرگ دعوت کنم، قطعاً اطاعت خواهند کرد.
علی مشکانی
اما ازآنجا که مردم حرف مرا نپذیرفته و خواستار همین حکمیت اشتباه بودند، خواستم تا مردی از خاندانم یا کسی را که به حُسن رأی و تدبیرش و خیرخواهی و دلسوزی و تدینش اطمینان دارم به‌عنوان حَکَم انتخاب کنم؛ اما هرکس را نام بردم معاویه نپذیرفت و چون اصحاب من تابع او شده بودند اختیار کار به دست او افتاده بود. من که دیدم می‌خواهند در این حکمیت کلاً مرا کنار بزنند و هرچه می‌خواهند بکنند، از آنان برائت جسته و کار را واگذار نمودم.
الف. میم
من به آنها گفتم: «این حیلهٔ او و عمروعاص است و آنها پیمان‌شکن‌اند!»، اما لشکریان حرف مرا نپذیرفته و فرمانم را اطاعت نکردند و بر دادن پاسخ مثبت به معاویه اصرار کردند؛
الف. میم
«مُغِیرةِ بنِ شُعبه» پیشنهاد کرد که با معاویه مدارا کنم و او را در سمت استانداری همان سرزمینی که بود ابقا کنم. این پیشنهاد در محاسبات دنیوی کارآمد به نظر می‌آمد، اما در پیشگاه خدا برای خود عذر و حجتی نمی‌دیدم که این شخص گمراه را به‌عنوان کارگزار خویش انتخاب کنم.
الف. میم
می‌خواستند که عثمان را خلع کنم و به او یورش ببرم و حقّم را بگیرم. و عهد و پیمان بستند که تا پای جان در این راه و تحت فرمان من آن‌قدر بجنگند که یا کشته شوند و یا خدا حقّم را به من بازگرداند. اما به خدا قسم، ای مرد یهودی! چیزی مرا از این کار بازنداشت، جز همان مانعی که در دو بار قبل هم مانع من شد. و دیدم محافظت از باقی‌ماندهٔ شیعیانم مرا بیشتر مسرور می‌کند و با قلبم مأنوس‌تر است از اینکه در راه به دست آوردن حقّم آنها را به کام مرگ بیفکنم؛ درحالی‌که می‌دانستم که اگر آنها را به پیکار و مرگ دعوت کنم، قطعاً اطاعت خواهند کرد.
الف. میم
اما حبّ ریاست، علاقه به امر و نهی کردن، دلبستگی به دنیا و پیروی از گذشتگانشان، آنان را واداشت تا دست به چیزی دراز کنند که خدا بهره‌ای از آن برایشان قرار نداده بود.
الف. میم

حجم

۷۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۷۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰
۵۰%
تومان