کتاب تابستان گند ورنون
معرفی کتاب تابستان گند ورنون
کتاب تابستان گند ورنون نوشتهٔ دی بی سی پییر با ترجمهٔ مریم محمدی سرشت در انتشارات افق به چاپ رسیده است. تابستان گند ورنون که نخستین اثر دی بی سی پییر است، در سال ۲۰۰۳ جایزهٔ بوکر را بهدست آورد و یکی از ۱۰۰ اثر برتر جهان به انتخاب نشریهٔ GQ Magazine است.
درباره کتاب تابستان گند ورنون
شخصیت اصلی داستان تابستان گند ورنون، ورنون گرگوری، نوجوانی با نگاهی طنزآمیز و گستاخانه اما با بیگناهی ذاتی است. گرگوری شخصیتی مشابه داستانهای کلاسیک آمریکایی دارد و بهنوعی او را میتوان با شخصیتهای مشهوری مانند هاکلبری فین و ناتور دشت مقایسه کرد. درعین حال روایت نوآورانهٔ این اثر آن را از آثار مشابه پیشین متمایز میکند. از این رو افرادی که بهدنبال تجربههای ادبی جدید و متفاوت هستند و مایلاند با آثاری که بهنحوی با فرهنگ و ادبیات آمریکایی پیوند خوردهاند آشنا شوند، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
کتاب تابستان گند ورنون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهایی با مضامین اجتماعی و طنز مخاطب این کتاب هستند.
بخشی از کتاب تابستان گند ورنون
«بیرون، به اندازهٔ یک جنگل ابر روی خورشید را گرفته است. بوی سگ خیسی را که همیشه قبل از توفان تو هوا میپیچد، به مشام میآورد، ابرها رعد و برقِ بیصدا آروغ میزنند. ابرهای سرنوشت. به زبان بیزبانی میگویند از شهر بزن به چاک. برو دیدن مادربزرگی، کسی تا سروصداها بخوابد، تا حقیقت روشن شود. جنسهایی را که تو خانه گذاشتی سربه نیست کن، بعد هم بزن به جاده.
کاپوت مرکوری قراضهٔ پم برق میزند. عکس ساختمانهای محکم مارتیریو رویش میلرزند و جک تلمبههای نفتی خیابان گوری رویش پیدا و ناپیدا میشوند. آره، تو مارتیریو نفت، خرگوش صحرایی و گوری از سروکولت بالا میروند. یک زمانی دومین شهر خشن تکزاس، بعد از لولینگ۳۴ بود. هرکی تو لولینگ کتک خورده باید سینهخیز به اینجا کوچ کرده باشد. این روزها خشنترین پدیدهٔ شهر ما شلوغی درایوینها تو شنبه شبهاست. نمیگویم آدم دنیادیدهای هستم، اما این شهر را از نزدیک بررسی و چیزی را کشف کردهام که باید شامل حال بقیهٔ جاها هم بشود؛ بیشترین پولها، و بیشترین کسانی که دوست دارند اوضاع شهر را سروسامان بدهند تو مرکز شهر هستند، این موج به بیرون شهر که میرسد فرومیخوابد. تو مرکز شهر، دخترهای سالم و شوخ وشنگ با شورتهای سفید مثل برف میپلکند، بعد جای شلوارکها و پارچههای گلدار نخی، حاشیههای شهر است که خوشگلکهایی با سرووضع ژولیده و کثیف و شورتهای ارغوانی گل وگشاد آنجا پلاساند. تو حومه فقط یک تعمیرگاه درب وداغون اتومبیل هست؛ نه از آبپاش خبری هست، نه از چمن.
پم میگوید: «خدایا، چرا همش هوس جوجه سوخاری میکنم؟»
الهی بگم چی بشی! حتی تو زمستان، مرکوری بو گند جوجه سوخاری میدهد، چه برسد به امروز که مثل جهنم داغ است. پم برای برداشتن آفتابگیر از زیر برف پاککن ماشین را نگه میدارد. هر طرف را که نگاه میکنم میبینم همهٔ ماشینها یکی دارند. ته خیابان وسط غبار، سب هریس سوار دوچرخهاش دارد آنها را پخش میکند. پم آفتابگیر را باز میکند و با چشمهای تنگ شده میخواند: «بشتابید به فروشگاه هریس که ارزان و ارزانتر کرد.»» »
حجم
۳۳۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۳۳۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه