کتاب برای ببر بودن
معرفی کتاب برای ببر بودن
کتاب «برای ببر بودن» نوشتۀ فروغ سجادی است و انتشارات سیب سرخ آن را منتشر کرده است. کتاب برای ببر بودن مجموعهای از ۱۰ داستان کوتاه است.
درباره کتاب برای ببر بودن
مجموعۀ برای ببر بودن ۷۶ صفحه است و فروغ سجادی داستانها را در بازۀ زمانی ۱۰ ساله نوشته است. بعضی از داستان پیش از این در مجلات داخلی و خارجی هم منتشر شده است. در داستان اول یعنی اعتیاد رنگی زاویه خواننده با چرخش متناوب زاویه دید روبهرو میشود. راوی لحظهای به شیوۀ دوم شخص داستان را روایت می کند و لحظۀ بعد اولشخص استفاده میشود و از این طریق تلاش کرده است دنیای گذشته و اکنون راوی را همزمان شرح دهد. زن، راوی داستان و بینام است. زنگ تلفنی او را به گذشتههای دور میبرد و زندگی معمولی او دخترش را آشفته میکند، او قرار ملاقاتی دارد که هم از آن خوشحال است و هم نگرانش میکند. داستان اعتیاد رنگی پر از نشانههاست، نشانههایی مثل میوۀ آناناس، ۴ صورتک، رنگها و بسته های رنگ که خواننده در طول داستان متوجه ارتباط آن ها به هم میشود. موضوع تمامی داستانهای مجموعۀ برای ببر بودن بدیع و تازه است که باعث میشود مخاطب با آنها ارتباط برقرار کند.
مجموعۀ برای ببر بودن شامل ۱۰ داستان کوتاه میشود. عناوین داستانها عبارت است از: «اعتیاد رنگی»، «برای ببر بودن»، «بودا بیدار شد»، «تربیت خانوادگی در ابعاد شمعی»، «حبابها»، «رؤیای شیرین توتفرنگی»، «وقتی که شبیه مادرم بودم»، «عاشقانۀ غلیظ هات چاکلت و دونات»، «مشکل مامانی» و «من».
خواندن کتاب برای ببر بودن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به ادبیات داستانی و دوستداران داستانهای کوتاه ایرانی پیشنهاد می کنیم.
درباره فروغ سجادی
فروغ سجادی، نویسنده و شاعر معاصر ایرانی در سال ۱۳۵۵ متولد شد. او در رشتۀ ادبیات نمایشی تحصیل کرد و به عنوان منتقد تئاتر و روزنامه نگار در مطبوعات فعالیت میکند. فروغ سجادی کتاب دیگری هم با عنوان «عبور از خط اضطرار» دارد که انتشارات سرزمین اهورایی آن را منتشر کرده است.
بخشی از کتاب برای ببر بودن
«برای ببر بودن همیشه لازم نیست لباسهای نارنجی با خطهای سیاهپوشید. کافی است به چشمانت اعتماد کنی که چطور تو را با خودشان به عمق جنگلهای بنگال و هند میبرند. جنگلهایی که اولینبار مادرت، برایت از آن در یک کتاب دانستنیهای علمی گفت. داستان من از صبحی آغاز شد که در آینه کلۀ ببری را دیدم بر نیمتنهام. با دندانهایی تیز بیرونزده از دهان و گونهای برجسته، پوزهای نرم، صورت برافروخته و سبیلی کشیده تا بناگوش. شب، مهتابی بود مه ببر خسته در تختخوابی با ملافههای سفید خوابش برد. خواب دید که همۀ بچههایش را یکجا خورده و از چنگالهایش پوست سیب میریزد. گوشتشان طعم سیب میداد، مزهمزهشان میکرد و با تکههای باقیمانده بچههایش بازی میکرد. گاهی هم بهرسم نوازش چنگالش را بر گونههای کوچک و خونیشان میکشید و با هیجان میغرید. بعد سکوت میکرد و در سکوت بر جنازهشان اشک میریخت.»
حجم
۳۶۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۳۶۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه