دانلود و خرید کتاب بوی عود سیما سردست
تصویر جلد کتاب بوی عود

کتاب بوی عود

نویسنده:سیما سردست
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب بوی عود

کتاب بوی عود در داستانی معاصر به قلم سیما سردست است. این کتاب قالبی داستانی در ژانر اجتماعی و خیانت دارد و داستان زنی را روایت می کند که به خیانت متهم شده است. در ادامۀ چالش‌های دامن‌گیر زن داستان می‌شود که روایت را جالب  می‌کند.

خواندن کتاب بوی عود را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

خوان کتاب بوی عود را به علاقه مندان حوزه داستان ایرانی در قالب‌های اجتماعی توصیه می‌کنیم. 

بخشی از کتاب بوی عود

می‎‌گویند ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید. زندگی خانوادۀ قوام در ظاهر زیبا بود. گویی آن ها خانواده ای نمونه بودند؛ اما مدت‌ها می‌شد که زندگی‌شان در خانواده، آنطور که مردم وصف می‌کردند زیبا و شیرین نبود. ثریا به این موضوع پی برده بود که همسرش جمشید، با زنی در رابطه است و به او خیانت می‌کند. وقتی پی ماجرا را گرفت، به یک واحد آپارتمانی کوچک رسید که جمشید برای زن جوان و زیبایش اجاره کرده بود. از آن روز به بعد ثریا آن زن پرانرژی و مهربان سابق نشد. اوایل این موضوع را از فرزندانش پنهان کرد؛ اما نتوانست به تنهایی بار این موضوع سنگین را تحمل کند. او قضیۀ جمشید را با دختر بزرگش، لاله که دانشجوی سال سوم رشتۀ حقوق در دانشگاه تهران بود، در میان گذاشت و نفرت لاله نسبت به پدرش دوچندان شد. طوری که حتی نمی‌خواست دیگر جمشید را پدر خطاب کند. لاله از مادرش چندین بارخواست که از پدرش طلاق بگیرد؛ اما ثریا قبول نمی‌کرد. او به فکر دوقلوهایش، امیر و بهار بود که در مقطع متوسطه تحصیل می‌کردند. او می‌گفت نباید فکر آنها آشفته شود و به درس آن‌ها لطمه‌ای بخورد.

جمشید مردی بود چهل و خورده‌ای ساله. قد بلند و چهارشانه بود و موهایی مشکی داشت که لابه لای آن ها سفید شده بود. صورتی کشیده و چشمانی درشت و سیاه و ابروهایی هم رنگ چشمانش داشت. دماغ نسبتاً بزرگ او به چهره اش می‌آمد و ابهت خاصی به او می‌بخشید. همیشه و همه جا به جز خانه کلاه شاپو سر می‌کرد. او عاشق تقریباً استایل مردان فرانسوی بود و در حیطۀ مد هم خوب بلد بود از آنها تقلید کند.

قبل از اینکه ثریا متوجه خیانت همسرش شود، جمشید با همسرش و فرزندانش رفتار خیلی خوبی داشت. او مدت‌ها بود که از ترس اینکه آنها شک نکنند و متوجه خیانتش نشوند، همیشه سروقت به خانه می آمد و به اهالی خانه بیشتر از قبل با مهربانی رفتار می‌کرد. جوری که لاله به این تغییر ناگهانی و چشمگیر پدرش گاهی شک می‌کرد؛ اما خب بعد از اینکه ثریا همه چیز را فهمید، جمشید از آن پس یک شب در میان به خانه آمد. در خریدن ملزومات و مایحتاج خانه کوتاهی می‌کرد. گاهی اوقات ثریا با خود می گفت: «کاش کنجکاوی نمی‌کردم و آن زن و آن خانه را نمی‌دیدم. کاش هیچ وقت نمی‌فهمیدم که همسرم به من خیانت کرده و زندگی همان طور زیبا باقی می‌ماند».از نظر او احمق بودن زن، بهترین راه برای خوشبختی اوست. ماه‌ها می‌گذشت و جمشید روزبه روز خشن‌تر و ترسناک‌تر می‌شد.

او مغازه‌ای نسبتاً کوچک در بازار بزرگ تهران داشت که از پدرش به ارث برده بود و در آنجا انواع فرش و موکت خریدوفروش می کرد. با ازدواج دومش نمی‌توانست از پس مخارج دو خانه بربیاید. ساعت ده ونیم صبح بود که جمشید به خانه رفت. می‌دانست بچه ها آن ساعت از روز در خانه نیستند و بهترین زمان برای صحبت با ثریا است.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۳۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

حجم

۸۳۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

قیمت:
۱۳,۵۰۰
تومان