کتاب انسان شناسی به مثابه نقد فرهنگی
معرفی کتاب انسان شناسی به مثابه نقد فرهنگی
کتاب انسان شناسی به مثابه نقد فرهنگی نوشتهٔ جورج مارکوس و مایکل فیشر و ترجمهٔ مهدی اکبری گلزار است. انتشارات اندیشه احسان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب انسان شناسی به مثابه نقد فرهنگی
کتاب انسان شناسی به مثابه نقد فرهنگی تلاشی است برای روشنکردن وضعیت کنونی انسانشناسی فرهنگی و اجتماعی. گفته شده است که این کار شامل بررسیهای تاریخی از کارهای گذشته میشود، اما هدف کتاب حاضر این نیست که دربارهٔ تاریخ انسانشناسی باشد. نویسندهها میخواهند که این کتاب باعث شود نوشتههای انسانشناختی معاصر، برای دانشجویان و عموم کمتر عجیبوغریب به نظر برسد و زمینههای جدیدی برای ارتباط با آن ارائه کند. ایدهٔ این کتاب توسط جورج مارکوس در طول یک سال در مؤسسهٔ مطالعات پیشرفته پرینستون در ۱۹۸۲ - ۱۹۸۳ میلادی مطرح شد و او اولین نسخهٔ بحث را آنجا طراحی کرد. این کتاب هفت فصل دارد و وظیفهٔ آن مشخصکردن پاسخهای بالقوه و در حال پیشرفت به گزارههای انسانشناسی فرهنگی در دو جبهه (اولی بحث «شرقشناسی» از «ادوارد سعید» و دومی مباحث پیرامون «مارگارت مید» و کتاب «بلوغ در ساموآ») است.
خواندن کتاب انسان شناسی به مثابه نقد فرهنگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزهٔ انسانشناسی فرهنگی و اجتماعی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انسان شناسی به مثابه نقد فرهنگی
«آشناییزدایی با نقد معرفتشناختی ناشی از ماهیت کار انسانشناختی سنتی است: رفتن به حاشیه جهان اروپا محور که در آن شرایط باید بیگانه باشند و همینطور باید عمیقاً در مورد روشی که ما معمولاً در مورد چیزها فکر میکنیم تجدیدنظر کنیم تا بتوانیم آنچه را که به زبان اروپایی خارج از اروپا است، درک کنیم. چالش نقد فرهنگی جدی این است که بینشهای بهدستآمده از محیط پیرامون را به این مرکز برگردانیم تا با روشهای رایج تفکّر و مفهومسازی خودمان، در آن خلل ایجاد کنیم. اغلب از این اقدام بهعنوان یک اقدام صرفاً خیالی، طنز یا غیرعادی استقبال میشود و نه یک اقدام جدی، مجابکننده و یا گزنده. با اینکه کنایه استفادههای خود را دارد، اما اگر بتواند پایههایی را که ما با آنها بهطورمعمول خود را (در مرکز) از دیگران (در اطراف) متمایز میکنیم، تغییر دهد، اثرات جدیتر این اقدام را میتوان به دست آورد. ما به اندازه آنها در واقعیت ساختهشده فرهنگی و غیرطبیعی زندگی میکنیم؛ و زمانی که این وحدت بنیادین بین آنها و ما به رسمیت شناخته شود، مبنای معتبرتری برای بررسی تفاوتهای ماهوی وجود خواهد داشت.
آشناییزدایی با کارهای «مجاورت بینافرهنگی» در سطحی بسیار روشنتر از آشناییزدایی با نقد معرفتشناختی عمل میکند. همچنین یک نوع نقد فرهنگی مهیج و رو به جلو ارائه میدهد. این یک تطبیق مردمنگاری در خارج از کشور با مردمنگاری در داخل کشور است و ایدهٔ آن استفاده از حقایق اساسی در مورد فرهنگ دیگر بهعنوان بررسی حقایق خاص در مورد سوژه انتقاد در خانه است. این تکنیک کلاسیک آشناییزدایی است که توسط مارگارت مید ابداع شده و متداولترین روش برای نشان دادن نسبیگرایی فرهنگی محسوب میشود. مارگارت مید مشاهدات خود را از دوران نوجوانی در ساموآ با دوران نوجوانی در آمریکا در کنار هم قرار داد تا به آمریکاییها نشان دهد که نوجوانی نیازی به زمان استرس و شورش ندارد و استرس و شورش نوجوانان آمریکایی دلایل اجتماعی و فرهنگی دارد که ممکن است تغییر کند.»
حجم
۲۵۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
حجم
۲۵۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه