دانلود و خرید کتاب به جرم خمینی فریناز ربیعی
تصویر جلد کتاب به جرم خمینی

کتاب به جرم خمینی

امتیاز:
۳.۷از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به جرم خمینی

کتاب «به جرم خمینی» نوشتۀ فریناز ربیعی است و  انتشارات سوره مهر آن را روانۀ بازار کرده است.

درباره کتاب به جرم خمینی

می‌دانیم که ادبیات مقاومت از فرهنگ مقاومتِ ملت‌ها نشئت گرفته است و بیش از هر چیز مخاطب را دعوت به پایداری و ازجان‌گذشتگی می‌کند و می‌خواهد روحیۀ مبارزه را ایجاد و تقویت کند بنابراین معمولاً هدف را بر فرم ترجیح می‌دهد. امروز با گسترش مفهوم ادبیات مقاومت در ایران، نویسندگان را بر آن داشته است تا در نوشتن چنین آثار با موضوع مقاومت به‌ویژه زندگی‌نامهٔ شهدا نوآوری‌هایی در نوع مواجه‌ با این مضمون و سبک نوشتاری داشته باشند.

در کتاب به جرم خمینی همین اتفاق افتاده است. فریناز ربیعی با استفاده از مجموعهٔ بزرگی از مستندات و تحقیقات دربارهٔ شخصیت شهید علی‌رضا توسلی، مصاحبه با بسیاری از افراد و بررسی انبوهی از نامه‌ها، دفترها، نوشته‌ها و مدارک شروع به نوشتن دربارۀ این شهید می‌کند اما به گفتۀ خود نویسنده در میانۀ کار به یکباره همۀ نوشته‌ها را کنار می‌گذارد و تصمیم می‌گیرد به‌جای روایت خطیِ صرف یک اثر داستانی خلق کند، اثری که هم مؤلف‌های ادبی داشته باشد و هم زندگی فرماندۀ شهید لشکر فاطمیون را روایت کند؛ بنابراین روایت دوم‌شخص را انتخاب می‌کند اما دوم‌شخص دانای کل که از زبان همسر شهید و به روایت فریناز است.

در شرایطی که سوریه ناآرام بود و رزمنده‌های فاطمیون اعزام می‌شدند، در زمانی که بسیاری از افغانستانی‌ها در داخل ایران و در افغانستان به فاطمیون بدگمان بودند و شهدای فاطمیون، بسیار مهجور، ناشناخته و البته مورد هجمهٔ شدید بودند اما برای هدفی مشترک کنار رزمنده‌های ایرانی در جبههٔ سوریه می‌جنگیدند، فریناز ربیعی شروع به نوشتن زندگی‌نامۀ ابوحامد می‌کند و از این طریق وجوه جدیدی از زندگی پرفرازونشیب شهید علی‌رضا توسلی را برای خوانندگان آشکار می‌کند.

 خواندن کتاب به جرم خمینی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران کتاب های خاطرات و زندگی‌نامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب به جرم خمینی

«یک بطری آب‌معدنی از کنار گونی فشنگ‌ها برداشتی. دادی دست ابورقیه و گفتی: «عجب روز قشنگیه امروز!» صدای تک‌وتوک تیرها آمد به کمک نگاه متعجب ابورقیه که خشاب‌ها را تند تند با فشنگ‌های توی گونی پُر می‌کرد. دوربین دوچشمی را از جلوی عینک مستطیلی تیره‌ات برداشتی و آرام پناه گرفتی پشت تکه‌سنگی نزدیک لبهٔ تل. دست‌های یخ‌کرده و زبرت را کشیدی روی برگ‌های کوچک بوتهٔ سبزی که میان سنگ‌ها خودش را قایم کرده بود که له نشود زیر پوتین‌هایی که چند ساعتی بود این بالا این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند. لبخند نشست گوشهٔ لب‌هایت و برای بار هفتم از صبح گفتی: «چه روز قشنگی!» این را حتماً باید به من می‌گفتی. دلت می‌خواست من را هم شریک لمس زیبایی این لحظه کنی. سطح وسیع تل را قد خمیده نه، صاف و کمرراست قدم زدی. عباس دستکشش را توی دست محکم کرد و گفت: «حاجی، این‌طوری علمداری می‌ری، می‌بیننت ما بی‌فرمانده می‌شیم‌ها!» برنگشتی. همان‌طورکه می‌رفتی، گفتی: «به کار خودت برس آقای برادر!» سرپایینی تل را که می‌آمدی، سربازها، اسلحه به دوش، جعبهٔ مهمات به دست، ردیف، از روی کلوخ‌ها و سنگ‌های نیمه‌درشت، که هر کدام به قاعدهٔ سر آدمی بزرگ بودند، بالا می‌رفتند. همهٔ سه گردان از درعا نیمه‌شب راه افتاده بودند به سمت تل قرین. کمی دورتر از ردیف سربازها، جوری که توی دید نباشی، تکیه دادی به تن سنگی کوه و پایت را پشت تخته‌سنگی محکم کردی. نور آفتاب افتاد روی صفحهٔ گوشی‌ات. چشم تنگ کردی و شماره گرفتی.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۱۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۹۱۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
۵۲,۵۰۰
۵۰%
تومان