کتاب بهبود
معرفی کتاب بهبود
کتاب بهبود نوشتهٔ جوآن سیلبر و ترجمهٔ اسماعیل حسینی است و انتشارات فرمهر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب بهبود
سیلبر در رمان بهبود، سرگذشت جمعی از شخصیتهای متفاوت را که در اثر تصادف و تقدیر زندگیشان به هم گره میخورد در داستانهایی به هم پیوسته حکایت میکند. او فصلهای کتاب را استادانه درهم میبافد و شرایط انسانی را همچون بافتهای ارزشمند به تماشا میگذارد. درونمایهٔ ثابت تمام داستانهای کتاب، سپنجیبودن عمر و توانایی شگفتانگیز انسانها در سازگار شدن با گردش روزگار است. انسانهایی که لغزشپذیرند و پس از فروافتادن، هریک به نوعی سعی در جبران مافات و رهایی از بار غم و عذاب پشیمانی دارند.
جوآن سیلبر در ۱۴ ژوئن ۱۹۴۵ در میلْبِرن نیوجرسی از پدری دندانپزشک و مادری معلم بهدنیا آمد. مدرک لیسانس را از کالج سارا لارِنْس در سال ۱۹۶۷ و فوقلیسانس را از دانشگاه نیویورک در سال ۱۹۷۹ دریافت کرد. او تاکنون، مشاغل گوناگونی را تجربه کرده است: از پیشخدمتی رستوران، فروشندگی مغازه و مربیگری مهدکودک گرفته تا ویراستاری فنی، نمونهخوانی متون حقوقی، دستیاری وکلا، خبرنگاری، نقادی و سردبیری مجله، و درنهایت تدریس نویسندگی خلاق در دانشگاه. علاوه بر این، به مدت هجده سال با دانشگاههای متعدد آمریکایی درزمینهٔ برگزاری کنفرانسها و کارگاههای نویسندگی همکاری داشته است.
از سیلبر تاکنون هشت رمان و مجموعهٔ داستان کوتاه منتشر شده است. حرفهای معمولی در سال ۱۹۸۱ جایزهٔ بهترین رمان اولِ پنهمینگوی را از آن خود کرد. مجموعه داستان تصورات بهشتی در سال ۲۰۰۰ برندهٔ جایزهٔ ادبی پوشکارت و اُ. هِنری شد و در سال ۲۰۰۴ به مرحلهٔ نهایی داوری جایزهٔ کتاب ملی آمریکا راه یافت. مجموعه داستان قبلی وی با عنوان احمقها نامزد دریافت جایزهٔ پنفاکنر و جزو کتابهای راهیافته به مرحلهٔ داوری جایزهٔ کتاب ملی آمریکا بوده است. رمان اخیر وی با عنوان بهبود هم برندهٔ جایزهٔ پنفاکنر در سال ۲۰۱۸ و هم جایزهٔ حلقهٔ منتقدان کتاب ملی آمریکا شد. هیئتداورانِ جایزهٔ پنفاکنر توانایی سیلبر را در تلفیق داستانهای متعدد و نشاندادن زندگی بیتکلف مردم عادی ستود.
بهبود متشکل از هفت داستان بههمپیوسته است که در سه بخش و هشت فصل روایت میشود. رینا مادر مجردی که در نیویورک زندگی میکند و شخصیت مرکزی این رمان بهحساب میآید، راوی اولشخص بخش اول (فصل یک و دو) است. بخش دوم رمان (۵ فصل بعد) را راویان سوم شخص متعدد روایت میکنند و بخش سوم (فصل آخر کتاب) را بار دیگر از زبان و ذهن رینا میشنویم. داستان از نیویورک شروع میشود و سرانجام به ویرجینیا، ترکیه، آلمان و بار دیگر نیویورک میرسد. گسستگی رمان بدین شکل، ترفندی است که سیلبر دانسته بهکار گرفته است تا نشاندهندهٔ گسستگی حوادث زندگی باشد.
چهبسا رمانی که در طی روایت، چندین دهه را در برمیگیرد و به ترسیم شخصیتهای متعدد میپردازد، عنان اختیار از کف نویسندهاش بیرون برد و داستانی ملالانگیز از کار درآید. سیلبر اما چنان راحت و صریح مینویسد که میتواند تجربهای کامل را، دقیق و حسابشده، تنها در قالب یک پاراگراف شرح دهد. او در عین سادگی بیان، قادر است ژرفترین احساسات انسانی را بهروشنی نشان دهد: دلدادگی و دلشکستگی، پشیمانی و شکست، گناه و جبران گناه.
برای هر یک از شخصیتهای کلیدی رمان، «بهبود» مفهومی متفاوت دارد؛ چراکه هرکدام از آنان در پی بهبود چیزی در زندگی است. سیلبر اما معتقد است که مهمترین بهبود در زندگی رینا اتفاق میافتد آنگاهکه او دنکیشوتوار آستین همت بالا میزند و گرانبهاترین داشتهاش را برای دیگری نثار میکند. گویی او نیز بوی بهبود از اوضاع جهان را هنگامی میشنود که از بار تعلق رهایی مییابد.
خواندن کتاب بهبود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بهبود
«همه میدانند که چنین چیزی ممکن است پیش بیاید. مردم به سفر میروند و جایی را پیدا میکنند و آنقدر از آنجا خوششان میآید که فکر میکنند صِرف بودن در آن محل باعث شده به نهایت آرزویشان برسند. احساس میکنند از تمام خویش و قومهایی که نمیتوانند این حال خوش را بفهمند، دور افتادهاند. بعد، با یکی از محلیها که برورویی دارد رویهم میریزند، در کشور جدید ساکن میشوند، به روال کارها عادت میکنند و سروسامان میگیرند. اما زندگی جدیدشان احتمالاً زیاد دوام نمیآورد.
یکی از این آدمها عمهٔ من بود. وقتی بیست سی سالش بود به استانبول رفت و با قالیفروش خوشقیافهای آشنا شد که اهل کاپادوکیا۹ بود. عمهام در دانشگاه رشتهٔ ادبیات باستان خوانده بود و سؤالات زیادی داشت که بپرسد و نظرات بسیاری که ارائه بدهد. قالیفروش مرد مهربان و باهوشی بود که اوقاتش را با صحبتکردن با مسافران خارجی میگذرانید. به این نتیجه رسیده بود که دیگر نمیداند با دخترهای ترک از چه چیزی حرف بزند به همین دلیل عاشق گفتوگوهای سرگرمکنندهای شده بود که با عمهام داشت. در آخر تعطیلات، وقتی دوستان عمهام به یونان برگشتند او در استانبول ماند و زندگی مشترکش را با آقای قالیفروش شروع کرد. این ماجرا به سال ۱۹۷۰ برمیگردد.
مغازهٔ عثمان در محلهٔ سلطان احمد بود، جایی که توریستها زیاد رفتوآمد داشتند و خودش در محلهای قدیمی و درهموبرهم فِنِر، زندگی میکرد. کیکی، عمهام، دوست داشت از مردم پذیرایی کند، بههمینخاطر آپارتمانشان مدام از خارجیهای پیر و جوان و همولایتیهای شوهرش پر و خالی میشد. با خوشحالی غذاهای مفصل شبهترکی میپخت و کاناپه را برای خوابیدن هرکسی که از آنجا رد میشد آماده میکرد. در مغازه هم کمکحال شوهرش بود، نقش قالیها را برای هرکسی که وارد مغازه میشد توضیح میداد: «آن ستارهها نشانهٔ خوشبختی هستند، نقش عقرب را برای دورکردن عقرب واقعی روی قالی میاندازند.» از نامههایی که به خانه مینوشت بهنظر میرسید که از زندگیاش بیاندازه راضیست؛ در جملاتش از عبارات ترکی استفاده میکرد و گزارش میداد روزها را به نوشیدن چای و قهوه میگذراند. حالا همهٔ اینها در خانوادهٔ من افسانه شده است.
عمهام برای پدرش که در رفتار با بچههایش از ناشیگری قابلملاحظهای رنج میبرد (مادرش شش سالی میشد که مرده بود)، و برادر کوچکترش که کاری جز فرار از مدرسه نداشت، نامه مینوشت. خانوادهٔ کیکی یهودی و از نسلی روشنفکر و چپگرا بود. به اردوهایی رفته بود که در آن سرودهایی دربارهٔ کودکان تمام ملل میخواندند؛ بنابراین کسی از سر تعصب مخالفتی با نامزد ترکش نداشت. کیکی قالیچهای به خانهشان در بروکلین فرستاد و نوشت که در کوههای توروس بافتهشده. پدرش در پاسخ نوشت: «رنگهای خیلی قشنگی داره. میبینم که تو کار فرش خبره شدهٔ. بهت قول میدم نذارم کسی پا روی قالیچهت بذاره.»»
حجم
۲۱۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
حجم
۲۱۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود، چند داستان که بطور استادانه ای ،نویسنده آنها را بهم ربط داده بود، باید خواند، حیف که بقیه کتابهای نویسنده درطاقچه موجود نیست، ازحق نگذریم ترجمه ای استادانه با پانوشت هائی فوق العاده داشت.