کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند
معرفی کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند
کتاب جایی که خرچنگها آواز میخوانند نوشتۀ دیلیا اوئینز با ترجمۀ زهرا صادقی در انتشارات باران خرد به چاپ رسیده است. این کتاب، داستانی رازآلود دارد و دربارۀ دختری به نام کیا کلارک است که در مردابهای کارولینای شمالی زندگی میکند. شیوۀ زندگی او برای مردم آنجا عجیب است و وقتی قتلی در اطراف آن مرداب رخ میدهد اتهامها بهسمت کیا نشانه میرود.
درباره کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند
این داستان رازآلود دو خط زمانی را دنبال میکند که آرام آرام در هم تنیده میشوند. اولی، زندگی و ماجراهای دختری جوان به نام کیا کلارک را توصیف می کند که در مردابهای کارولینای شمالی منزوی است. دوم، تحقیقات در مورد قتل ظاهری چیس اندروز در مردابهای کارولینای شمالی است.
برای سالها، شایعات مربوط به دختر مرداب، یک دهکدۀ ماهیگیری آرام را تسخیر کرده بود. کیا کلارک پابرهنه و وحشی است، این برای جامعۀ آنجا مناسب نیست. وقتی در اواخر ۱۹۶۹ چیس اندروز مرده پیدا میشود، مردم محلی بلافاصله به او مشکوک شدند.
اما کیا آن چیزی نیست که می گویند. او طبیعتخو متولد شده است، درسهای زندگی را از زمین میگیرد و راههای واقعی جهان را از سیگنالهای نادرست کرم شبتاب میآموزد. در حالی که او به مهارتهای زندگی در تنهایی عادت کرده است، زمانی فرامیرسد که آرزوی لمس شدن و دوست داشته شدن را دارد. کیا با دو مرد جوان از شهر که هرکدام مجذوب زیبایی وحشی او شدهاند، به دنیایی جدید و شگفتانگیز وارد میشود تا زمانی که اتفاق غیرقابل تصوری رخ دهد.
دیلیا اوئینز در کتاب جایی که خرچنگها آواز میخوانند (Where the Crawdads Sing)، قصهای بدیع از دنیای طبیعی را در برابر داستانی عمیق از سن بلوغ و رازآلودگی در کنار هم قرار میدهد. این اولین رمان اوئینز، جانورشناس آمریکایی که تأملبرانگیز، عاقلانه و عمیقاً تکاندهنده است به ما یادآوری میکند که ما برای همیشه توسط کودک درون خود شکل گرفتهایم، در حالی که تابع اسرار زیبا و خشن طبیعت هستیم.
داستان این پرسش را مطرح میکند که چگونه انزوا بر رفتار یک زن جوان تأثیر میگذارد که مانند همۀ ما، تمایل طبیعی به عضویت در یک گروه دارد. سرنخ های این رمزوراز در زیستگاه سرسبز و تاریخ طبیعی موجودات وحشی آن قرار می گیرد.
تا آوریل ۲۰۲۳، این کتاب بیش از ۱۸ میلیون نسخه فروخته بود. یک فیلم اقتباسی نیز در جولای ۲۰۲۲ از آن ساخته شد.
خواندن کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات داستانی بهویژه داستانهای رازآلود پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند
«۱۹۵۲
صبح یک روز گرم در ماه آگوست، هوای دمگرفته و مرطوب مرداب، درختان کاج و بلوط را در خود گرفته بود و درختچههای نخل زینتی بهطور غیرمعمولی آرام و بیحرکت به نظر میرسیدند و تنها صدای بالزدن پرندگان حواصیل بود که آرامش محیط را بر هم میزد. آن موقع کایا شش ساله بود که صدای بستهشدن در شیشهای را شنید. او روی چهارپایه ایستاده بود و مشغول ساییدن گریتز کف قابلمه بود و هیچ صدایی جز صدای نفسهای خود به گوشش نمیرسید. چه کسی از کلبه خارج شد؟ میدانم که مادر نیست. مادر در را به این محکمی نمیبندد.
کایا بهسمت تراس دوید و مادر را دید که یک دامن بلند قهوهایرنگ پوشیده، کفشهای پاشنهبلند پوست تمساح به پا دارد و از جادهٔ کنار دره پایین میرود. او با هر قدمی که برمیدارد، دامن بلندش زیر پا گیر میکند.
یکلحظه کایا خواست داد بزند و مادر را صدا کند؛ اما میدانست که با این کار پدر از خواب بیدار میشود. در ایوان را باز کرد و روی لبهٔ یکی از پلهها ایستاد. از آنجا میتوانست مادر را بهخوبی ببیند. مادر چمدانی آبیرنگ در دست داشت. معمولاً هر موقع مادر میرفت با تکهای گوشت برمیگشت که لای کاغذ روغنی قهوهای پیچیده شده بود یا یک مرغ که مدام سرش به بالا و پایین تلوتلو میخورد؛ اما او برای این کارها هیچوقت کفش پاشنهبلند پوست تمساح خودش را نمیپوشید و هیچوقت هم با خودش چمدان حمل نمیکرد.
هرگاه مادر میرفت، درست در انتهای جادهٔ شنی، همانجاییکه میخواست وارد جادهٔ اصلی بشود، میایستاد و پشت سرش را نگاه میکرد. بعد دستش را بالا میآورد و برای ما دست تکان میداد سپس از بین خاکهای باتلاقی جنگل، از کنار گیاهان لوئی رد میشد و بهسمت شهر میرفت؛ اما...
اما امروز فرق داشت. او با گامهایی لرزان از روی شیارهای زمین خاکی که رد چرخ ماشینها بودند، عبور کرد و وارد جنگل شد. گهگاه قامت بلندش در بین درختان دیده میشد سپس در بین شاخوبرگها گم و لحظهای بعد دوباره سایهٔ روسری پشمی سفیدش از لابهلای برگها نمایان میشد.»
حجم
۳۷۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۱۵ صفحه
حجم
۳۷۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۱۵ صفحه