کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب یازدهم)
معرفی کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب یازدهم)
کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب یازدهم) برگردان نثر از سیدعلی شاهری و ویراستهٔ فرمهر منجزی است و کتاب چ آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل بخش پهلوانی؛ از رزم رستم و اسفندیار تا پایان داستان رستم و شغاد است.
درباره کتاب شاهنامه فردوسی
شاهنامه در وهلهٔ نخست ناجی زبان پارسی است. بعد از سلطهٔ عربها بر ایران، زبان فارسی بهتدریج جای خود را به زبان عربی داد؛ دانشمندان ایرانی رسالههای خود را به زبان عربی مینگاشتند و اگر فردوسی شاهنامه را نمیسرود، چهبسا ما نیز هماکنون به زبان عربی سخن میگفتیم و زبان شیرین پارسی بهدست فراموشی سپرده میشد.
گرچه عربها با خود دینی آوردند که ایرانیان را از ظلم و فسادی که دولت ساسانی را فراگرفته بود نجات میداد و ایرانیان آمادهٔ دریافت آیینی بودند که برایشان برابری و عدالت بههمراه میآورد و آنها از دین اسلام استقبال کردند، عربها پس از استیلا بر این سرزمین و افتادن خلافت بهدست خلفای فاسد بنیامیه که اسلام را از روح اصلی خود خالی کردند، انواع توهینها را به مسلمانان غیرعرب از جمله ایرانیان روا میداشتند. مردم ایران که در مقابل قدرت عربها خود را ضعیف میدیدند، ناچار پناه آوردند به افسانهها و گذشتهٔ خود تا با یادآوری تمدن و قهرمانیهای قوم خود، در ذهن خود هم که شده، به ایرانیبودنشان تفاخر کنند.
فردوسی با شاهنامه درحقیقت سند قومیت مردم ایران را سروده است. داستانهای شاهنامه در نزد مردم دورهٔ ساسانی در حکم تاریخ و گذشتهٔ آنان بود. این داستانها در زمان یزدگرد سوم با نام خداینامه تدوین شد و پس از فتح ایران توسط عربها، این کتاب از جمله کتابهایی بود که بهدست ابنمقفع، حکیم و ادیب ایرانی، به عربی ترجمه شد ولی نمیدانیم که خداینامه کِی و بهدست چه کسی به فارسی برگردانده شد؛ تنها مطلبی که در این مورد میتوان گفت این است که این کتاب مهمترین اثری بود که ایرانِ بعد از اسلام را به ایرانِ گذشته پیوند میداد.
نکتهٔ دیگر اینکه شاهنامه متعلق به یک کشور و ملت خاص نیست و همان گونه که اختراعات و اکتشافات را نمیتوان به یک کشور متعلق دانست، شاهنامه را هم نمیتوان منحصر به مرزهای ایرانزمین کرد؛ برگردان شاهنامه به بسیاری از زبانهای دنیا خود گویای این مطلب است.
زبانی که فردوسی برای سرودن شاهنامه برگزیده، بسیار ساده و روان است و داستانها آنچنان شیرین و جذاب هستند که خواننده گاه در کشاکش داستانهای آن خود را بهجای پهلوانان داستان گذاشته با آنها زندگی میکند؛ با خشم پهلوانان آن خشمگین میشود و با پیروزی پهلوانان آن احساس پیروزی و با اندوه و شادی آنها احساس غم و شادی میکند. همین امر باعث شده که سالها پردههای نقالی شاهنامه یکی از ارکان تفکیکناپذیر قهوهخانههای ایران باشد.
یکی دیگر از مسائلی که فردوسی خود را ملزم به رعایت آن میدید، پاکی زبان و عفت کلام است. در تمام شاهنامه حتی یک لفظ یا عبارت مستهجن دیده نمیشود و در جایی که میبایست بهخاطر ضرورت داستان مطلب شرمآوری بگوید، لطیفترین و زیباترین عبارات را برای آن مییابد، مثلاً در داستان ضحّاک آنجا که میخواهد بگوید پسری که به کُشتن پدر راضی شود حرامزاده است، چنین میسراید:
به خون پدر گشت همداستان
ز دانا شنیدستم این داستان
که فرزند بد گر بود نرّهشیر
به خون پدر هم نباشد دلیر
مگر در نهانی سخن دیگر است
پژوهنده را راز با مادر است
و در داستان زال و رودابه آنجا که این دو بههم میرسند، میگوید:
همی بود بوس و کنار و نبید
مگر شیر کو گور را نشکرید
حتی در داستان رستم و تهمینه که بهاقتضای طبیعت در شرایط جبر پیش آمده، راضی نمیشود که پهلوان او مغلوبِ نفس شده و از حدود شرعی تجاوز کند. تهمینه در دل شب، درحالیکه رستم خواب است، بهبالین او میرود و خود را در اختیارش میگذارد، با آنکه رستم مسافر بوده و تنها یکشب در آنجا اقامت داشت، واجب میداند که موبدی حاضر شده تا او را از پدر خواستگاری کند.
دربارهٔ شاهنامه و فردوسی هر چه بیشتر بگوییم باز هم ناگفتههای بسیاری باقی است. نکتهٔ آخر اینکه شاهنامه نهتنها بهعنوان یک دیوان شعر حماسی و یک شاهکارِ ادبی بینظیر ارزشمند است، بلکه آن را از هر جنبهای که مورد بررسی قرار دهیم دارای قدر و منزلتی والاست. شاهنامه سرشار از حکمت، پند و اندرز و حتی نکاتِ پزشکی است. رستم اولین نوزادی است که با عمل سزارین بهدنیا میآید و حکیم سخن چنان با مهارت و از زبان سیمرغ آن را شرح میدهد که گویی خود جراحی زبردست است و برخلاف گفتهٔ مشهور که بهخاطر تولد سزار روم این عمل سزارین نام گرفته، هنوز هم در نقاطی از سیستان و بلوچستان این گونه تولدی، موسوم به تولد رستمی است.
این مجموعه شامل تمام شاهنامه است که برای راحتی خوانندگان جوان که به تاریخ و تمدن کشور خود علاقه دارند و میخواهند با شاهنامه آشنا شوند، به نثر ساده (در حد توان) برگردانده شده و در سه بخش شامل:
۱. بخش اساطیری
۲. بخش پهلوانی
۳. بخش تاریخی
تنظیم شده است. بخش اساطیری از پادشاهی کیومرث شروع شده و تا مرگ فریدون ادامه دارد.
بخش پهلوانی از پادشاهی منوچهر و ظهور خاندان سام شروع میشود و تا مرگ رستم و فرزندش فرامرز ادامه دارد.
بخش تاریخی که با پادشاهی بهمن فرزند اسفندیار شروع شده تا مرگ یزدگرد و تسلط عربها بر ایران ادامه مییابد.
خواندن کتاب شاهنامه فردوسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب یازدهم)
«ز بلبل شنیدم یکی داستان
که برخوانْد از گفتهٔ باستان
که چون مست بازآمد اسفندیار
دُژَم گشته از خانهٔ شهریار
کتایون قیصر که بُد مادرش
شب تیره بگرفت اندر بَرَ
وقتی اسفندیار در نیمهشب از خواب بیدار شد، جام شراب خواست و لب گشود و به مادرش چنین گفت: «شاه همیشه در حق من بدی روا میدارد. او به من گفت وقتی کین لهراسبشاه را با مردانگی از ارجاسبشاه بخواهی و خواهرانت را از بند برهانی و مایهٔ بلندی نام ما در جهان شوی و دنیا را از بدیها پاک کرده و آن را آرایشی تازه دهی، این پادشاهی و سپاه و نیز تخت و تاج و گنجها از آن تو خواهد بود. حال وقتی خورشید طلوع کرد و شاه از خواب بیدار شد، من حرفهایش را بهیادش میآورم و از او خواهم خواست که آنها را به جا آورد. اگر شاه همچنان خلف وعده کرد، به خداوند گردانندهٔ آسمان که تاج شاهی بر سر میگذارم و تمام این سرزمین را به ایرانیان میدهم و تو را شهربانوی ایران میکنم و تمام این کارها را با زور و جسارت شیرانهٔ خود میکنم.»
مادر از حرفهای او غمگین شد و خوابگاه پَرنیانش در نظرش خار نمود. کتایون فهمید که شاه نامآور هیچگاه تاج و تخت و کلاه پادشاهی را به او نمیبخشد. پس گفت: «ای پسر رنجدیدهام! دل نامجویت از دنیا چه میخواهد؟ مگر اکنون گنج و فرمانروایی و رای و سپاه نداری، پس، از این بیشتر مخواه! پدر تنها تاجی بر سر دارد و تمام سپاه و این سرزمین در دست توست. وقتی او از این دنیا رخت بربست، تاج و تخت و بزرگی و بختش از آن تو خواهد بود. چه چیز برای شیر نر جنگجو بهتر از آن است که کمر به خدمت پدر ببندد؟»
اسفندیار گفت: «چه خوب گفت شاه که هرگز راز خود را برای زنان مگو که اگر گفتی، آن حرف بر سر کوی و بازار میافتد! در کاری نیز حرف زنان را گوش نکن، زیرا زنان هرگز مشاوران خوبی نیستند.»
مادر از شنیدن این حرف مضطرب و از گفتهٔ خود پشیمان شد. اسفندیار نیز نزد گشتاسب نرفت و همچنان به بزم نشست. او دو روز و دو شب شراب خورد و کنار ماهرویان آرمید.
روز سوم گشتاسب خبردار شد که اسفندیار تاج و تخت پادشاهی را میخواهد، در دل اندیشهاش زیاد شده و در آرزوی تاج و تخت پادشاهی است. همان دم جاماسب و ستارهشناسانِ لهراسب را فراخواند. آنها نیز با زیجها و اسطرلابها نزد شاه رفتند. گشتاسب از آنها دربارهٔ اسفندیار پهلوان پرسید: «آیا زندگانی اسفندیار دراز خواهد بود و با خوبی و آرامش و ناز بر تخت خواهد نشست؟ آیا او تاج شاهی بر سر میگذارد و کلاه بزرگان زیر پای او خواهد بود؟»
وقتی جاماسب دانا چنین شنید، به زیجها نگاه کرد و مژگانش پُرآب شد و از آنچه فهمید، غمگین شد و گفت: «من چهقدر بداقبال و بدروزم که از آنچه میدانم همیشه بدی بر من نازل میشود. ای کاش زمانه مرا جلوِ زریر فرخنده به چنگال شیر میافکند تا من او را پُرخاکوخون و آنچنان کُشته نمیدیدم یا اینکه پدر مرا میکشت تا بخت بد از جاماسب بگذرد. حال نیز اسفندیاری که در جنگ دل شیر از غرّشش میدرد و جهان را از دشمنان پاک کرده است و در جنگ از هیچچیز و هیچکس ترس و باکی ندارد و دنیا را از دست بداندیشان رهانیده و تن اژدها را به دونیم کرده است، از این پس باید غمش را خورد و در غمش شوری و تلخی بسیاری چشید.»»
حجم
۷۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
حجم
۷۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه