
کتاب راهنمای تربیت فرزندانی تاب آور
معرفی کتاب راهنمای تربیت فرزندانی تاب آور
کتاب راهنمای تربیت فرزندانی تاب آور با عنوان اصلی How parents can raise resilient children نوشتهٔ فرانک دیکسون و ترجمهٔ مرکز تحقیق و توسعه موسسه مصباح دانش توسط انتشارات کتابسرای میردشتی منتشر شده است. نویسنده در این اثر بیان کرده است که چگونه فرزندانمان را با استفاده از مهارتهای عشقورزی، انضباط فردی و تفکر مستقل برای دشواریهای دوران بزرگسالی آماده کنیم. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب راهنمای تربیت فرزندانی تاب آور
گاهی اوقات، تربیت فرزند تجربهای شبیه به حضور در یک میدان نبرد است. در چنین میدانی، فرد (والد) ناچار است سپاه خود را بدون درنگ به سوی مرزهای ناشناخته هدایت کند، اما همزمان باید به خاطر داشته باشد که دشمن نیز برای شکست او برنامهریزی میکند. مواجهه با دشمن، والد را به تأمل و طراحی نقشهای جدید وامیدارد. اگر دشمن از تغییر استراتژی او آگاه شود، بیتردید برنامهها و آرایش نظامی خود را برای کسب برتری تغییر خواهد داد؛ لذا والد نیز باید پیوسته حرکات او را زیر نظر داشته و آرایش نیروهایش را متناسب با آن تنظیم کند. به نظر میرسد این چرخه هرگز به پایان نمیرسد. تربیت فرزند به هیچ وجه کار سادهای نیست. دشواری آن را میتوان به دویدن با کفش پاشنهبلند بر روی شنهای روان، در حالی که سینی پر از جامهای کریستال گرانبها در دست قرار دارد، تشبیه نمود. این امر گاه چنان گیجکننده است که به جستجوی جورابی میماند که فرد هماکنون به پا دارد. والد در موقعیتی قرار میگیرد که بیش از هر چیز به سکوت و آرامش نیازمند است، اما در عین حال از آن هراس دارد (چرا که سکوت میتواند نشانهای از وقوع یک اتفاق ناگوار باشد). با ورود به عرصه والدگری، بسیاری از فعالیتهایی که پیشتر عادی تلقی میشدند، به آرزوهایی لوکس و دور از دسترس تبدیل میشوند. والد ممکن است احساس کند مدتهاست فرصت استحمام نیافته، دلتنگ پوشیدن کفشهای پاشنهبلند خود شده و دیگر انگیزهای برای آراستن خود ندارد. او حتی زمانی برای استراحتی فارغ از دغدغهها نمییابد و دائماً به این میاندیشد که زندگی پیش از تولد فرزند چگونه بوده است. به تمام این لحظات دشوار، باید این واقعیت را نیز افزود که در ازای این میزان فداکاری، هیچ مرخصی، حقوق، تعطیلات، پاداش یا حتی قدردانی رسمی به او تعلق نمیگیرد. آیا این وضعیت، یک نبرد تمامعیار نیست؟ به راستی که در چه دنیای بیرحمی زندگی جریان دارد. فرزندان گاه برای اثبات موفقیت خود، تلاش میکنند والدین را درگیر مسائلی کنند که والد در آنها مهارت کمتری دارد. هدف آنان از این کار، ساختن تصویری ناکام از والد در ذهن دیگران است. اما آنچه بیش از این تصویر بیرونی، والد را میآزارد، ندای درونی اوست که یادآوری میکند والد موفقی نبوده و باید عملکرد بهتری میداشت. پرسش بنیادین اغلب خانوادهها در چنین شرایطی این است که آیا تمام تلاش خود را به کار بستهاند؟ آیا تربیت فرزند در گذشته نیز به همین میزان دشوار بوده است؟ آیا خود آنها نیز در کودکی با والدینشان چنین رفتاری داشتهاند؟ چه انگیزهای باعث شد که یک فرد تصمیم بگیرد والد شود؟ چگونه والدین نسل پیشین تنها با یک نگاه، فرزندانشان را آرام میکردند و آنها را وادار میساختند تا از ترس تنبیه، تمام تکالیفشان را انجام دهند؟ باید به خاطر داشت که نقش والدین در طول زمان تکامل یافته است (به طوری که ساختارهای سلسله مراتبی گذشته در خانوادهها کمتر مشاهده میشود). در گذشته، روال اینگونه بود که والدین از والدین خود و خویشاوندان برای تربیت فرزند کمک میگرفتند. در آن دوران، اعضای خانواده نزدیک به هم زندگی میکردند و جملاتی نظیر «برای بزرگ کردن تو، تمام خانواده زحمت کشیدهاند!» رایج بود. در آن زمان، ارزشهایی متفاوت با ارزشهای امروزی به کودکان آموخته میشد. والدین معمولاً به فرزندان خود میگفتند که برای موفقیت، نظم ضروری است و تلاش و پشتکار از هوش اهمیت بیشتری دارد. اما امروزه، والدین فرزندانشان را ترغیب میکنند تا با دیدی وسیعتر به مسائل نگاه کنند. تلاش میشود تا فرزندان فعال، کنجکاو و تبدیل به فردی شوند که خودشان آرزو دارند. شاید این پرسش مطرح شود که کدام یک از این دو دیدگاه صحیح است؟ در حقیقت، هیچکدام اشتباه نیستند و آموزش مفاهیم هر دو دیدگاه به فرزندان آسیبی نمیرساند؛ زیرا آنچه واقعاً اهمیت دارد، شیوهی انتقال این مفاهیم توسط والد به فرزند است. برخی والدین به فرزندان خود در انتخاب مسیر زندگی، آزادی کامل میبخشند. آنان معتقدند کودکان و نوجوانان امروزی به اندازهای هوشمند هستند که بتوانند به تنهایی از پس مسائل و مشکلات خود برآیند. اگرچه این دیدگاه ممکن است در مورد برخی کودکان و نوجوانان صدق کند، اما باید در نظر داشت که عموم آنها به راهنمایی و انضباط (انضباط به معنای تعلیم و آموزش، نه تنبیه) از سوی والد نیاز دارند. آنها به یک مربی، یک الگو یا یک معلم نیازمندند تا به ایشان بیاموزد چگونه میان درست و نادرست تمایز قائل شوند. این مربی به آنها کمک میکند تا شخصیتی قوی در خود پرورش دهند و به شیوهای منطقی، احساسات خود را مدیریت کرده و با چالشهای پیش رو مواجه شوند. در واقع، اینها فضیلتهایی هستند که والد باید به فرزندش بیاموزد. وظیفهی والد آن است که ابتدا مسیر صحیح را به فرزند نشان دهد و سپس اختیار انتخاب را به خود او واگذار کند. همچنین، وظیفهی والد است که به او بیاموزد چگونه مستقل، خویشتندار، تابآور و از نظر عاطفی هوشمند باشد (زیرا تنها در این صورت است که فرزند برای رویارویی با دنیایی مملو از مشکلات، آماده خواهد شد). نویسنده در کتاب راهنمای تربیت فرزندانی تابآور با بهرهگیری از روشهای گوناگون، به والد آموخته خواهد شد که چگونه فرزند خود را برای زیستن در جهانی رقابتی، پرچالش و دائماً در حال تغییر، آماده سازد. او خواهد آموخت که مهارت تابآوری چیست و فقدان آن چه مشکلاتی را برای فرزندش به دنبال خواهد داشت. هر فصل از کتاب، به ارزشهای متفاوتی میپردازد که نقش حیاتی در رشد فرزند ایفا میکنند و به والد نشان میدهد که چگونه میتواند این ارزشها را به فرزندش آموزش دهد.
چرا باید کتاب راهنمای تربیت فرزندانی تاب آور را بخوانیم؟
خواندن کتاب راهنمای تربیت فرزندانی تاب آور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
بخشی از کتاب راهنمای تربیت فرزندانی تاب آور
«در گذشته بسیاری از مربیان تربیتی بر این باور بودند که بهترین راه توسعهٔ مهارتهای مقابلهای، آموزش جلوگیری از بروز اشتباهات است. در واقع این رویکرد تا مدتی ادامه یافت و اوضاع هنگامی تغییر کرد که محققان و متخصصین حوزهٔ تربیتی دریافتند اشتباهات کودکان، نقشی اساسی در توسعهٔ مهارتهای تابآوری آنها ایفا میکنند. با این حال حتی امروز هم ما عامدانه فرزندانمان را در مسیر شکست قرار نمیدهیم. ما این مفهوم از پیش تعیین شده را در باور خود داریم که میبایست شرایط را برای رشد فرزندانمان آسانتر کنیم تا آنها بتوانند مسیر خود را به دور از هرگونه اشتباهی طی کنند. شاید مشکل اینجاست که اکثر والدین به صورت ناخودآگاه مفهوم «اشتباه» را با «شکست» یکی میدانند و برای همین است که قدرت پذیرش اشتباهات فرزندانشان را ندارند. در حقیقت این موضوع برای ما روشن میسازد که چرا والدین جواب صحیح سؤالات را بارها و بارها برای فرزندانشان تکرار میکنند (تا آنها را حفظ شوند) و آرزو میکنند که فرزندانشان بتوانند در آزمون مدرسه نتیجهٔ خوبی بگیرند (حتی بدون آنکه فهم درستی از مباحثی که میآموزند داشته باشند).
مطالعات اخیر نشان میدهند که وقتی فرزندان شما اشتباه میکنند، کنجکاوی آنها برای اینکه بدانند چه چیزی صحیح است برانگیخته میشود. حال با توجه به اینکه تمامی روشهای یادگیری با اندکی خطا همراه هستند، آیا تا به حال از خودتان پرسیدهاید که اگر فرزندانتان هیچگاه دوستان اشتباه انتخاب نکنند، چگونه میتوانند یاد بگیرند که دوستان خوبی برای خودشان برگزینند؟ اگر هیچگاه کفشهایشان را اشتباه نپوشند و زمین نخورند، چگونه میتوانند اصول کفش پوشیدن را یاد بگیرند؟ در واقع این تجربهٔ حاصل از اشتباهات آنهاست که موجب عملکرد بهترشان میشود. به خاطر داشته باشید که به ندرت پیش میآید فرزندان ما به دلیل اشتباهاتشان دست از تلاش بردارند و کارشان را رها کنند؛ چرا که عموماً این موضوع فقط انگیزهٔ آنها را بیشتر میکند. همچنین چالشهای پیش روی فرزندانمان موجب میشوند که نگرش آنها نسبت به مشکلات تغییر کرده و راه حلهای متفاوتی را برای مسائل خود پیدا کنند. به عبارتی این موضوع سبب میشود تا تکاپوی ذهن فرزندانتان بیشتر شده و راههای مختلف را بیازمایند. از نظر شما این همان شیوهٔ درست یادگیری نیست؟»
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه