
کتاب یک گروه کوچک
معرفی کتاب یک گروه کوچک
کتاب الکترونیکی یک گروه کوچک نوشتۀ جانت نیپریس با ترجمۀ تالین آبادیان در انتشارات افراز منتشر شده است. این نمایشنامه داستان سه استاد آمریکایی را روایت میکند که برای تدریس به چین سفر میکنند و با چالشهای فرهنگی و سیاسی مواجه میشوند. این اثر در مجموعهای از نمایشنامههای نویسنده منتشر شده است.
درباره کتاب یک گروه کوچک
نمایشنامه یک گروه کوچک (A Small Delegation) اثری از جانت نیپریس است که به تجربیات سه استاد آمریکایی در چین میپردازد. این اساتید در تابستانی پیش از رویدادهای میدان تیانآنمن برای تدریس به چین میروند و با تفاوتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مواجه میشوند. نمایشنامه به بررسی تعاملات بین فرهنگی، سوءتفاهمها و چالشهای ارتباطی میان این اساتید و میزبانان چینیشان میپردازد. این اثر بخشی از مجموعهای است که شامل سه نمایشنامه به نامهای یک گروه کوچک، تقریباً در وگاس (Almost in Vegas) و توافق (The Agreement) میشود. در نمایشنامه تقریباً در وگاس، داستان مارگی روایت میشود که تصمیم به داشتن فرزندی میگیرد و رابطهاش با لوییس، مردی متأهل، پیچیده میشود. نمایشنامه توافق نیز به داستان زن و شوهری میپردازد که با تشویق وکلای خود، بهسرعت و با طنزی خاص، داراییهای مشترکشان را تقسیم میکنند.
یک گروه کوچک بهعنوان یکی از آثار برجستۀ نیپریس، در تئاترهای مختلفی از جمله تئاتر ملی لندن، تئاتر گودمن شیکاگو و تئاتر جوانان چین در پکن به اجرا درآمده است. این نمایشنامه به دلیل پرداختن به موضوعات جهانی مانند تفاوتهای فرهنگی و چالشهای ارتباطی، مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار گرفته است. جانت نیپریس نمایشنامهنویس و استاد بازنشستۀ نویسندگی نمایشی در دانشگاه نیویورک است. آثار او در تئاترهای معتبری مانند تئاتر ملی لندن و تئاتر آرنا در واشنگتن به اجرا درآمدهاند. او همچنین کتابهایی در زمینۀ نویسندگی نمایشنامه تألیف کرده است.
کتاب یک گروه کوچک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای دانشجویان و علاقهمندان به تئاتر، مطالعات فرهنگی و روابط بینالملل مناسب است.
بخشی از کتاب یک گروه کوچک
«پردهٔ اول
بر بالای پلکان دیوار چین، تابستان ۱۹۸۸
نور میآید. از دوردستها صدای فلوت چینی بهگوش میرسد. رمی، استاد دانشگاه امریکایی، بههمراه سان، مترجم چینیاش، ایستادهاند. رمی عینک آفتابی به چشم دارد. سان بر سرش یک کلاه آفتابی سنتی از جنس بامبو گذاشته است.
رمی: [با دستمالی عرق پیشانیاش را پاک میکند] باید چهل درجهای باشه، نه؟
سان: فقط سیوهشت درجهست.
رمی: باید یه کلاه با خودم میآوردم. میدونی، تو امریکا به زنها هشدار دادهن بهخاطر شیوع سرطان، زیاد تو آفتاب نمونن.
سان: منظورت اینه که دولت اجازه نمیده؟
رمی: [نفسنفسزنان میایستد، سان نیز میایستد] نه! اونجا هر کاری بخوای میتونی بکنی، ولی خب، شاید برات مضر باشه!
سان: اینجا تو چین قوانینان که ما رو اداره میکنن؛ مثلاً تا دیوار چینو بالا نرفته باشی، نمیتونی خودتو یه قهرمان بدونی.
رمی: تو امریکا ما با آسانسور میریم بالای ساختمون امپایر استیت! یا تو رودخونهٔ کلرادو قایقسواری میکنیم!
سان: حقیقت داره که تو نیویورک میشه نصفشبم پیتزا سفارش داد؟ حقیقت داره که غذا رو میآرن درِ خونهٔ آدم؟
رمی: پیتزا و کلاً هر جور غذای چینی که بخوای، و بیشترم با دوچرخه میآرن و همیشه سر وقت!
سان: اوه بله، ما چینیها مردم مطیع و بامسئولیتی هستیم: تشریفات و سیاست! [سان کلاه آفتابی خود را برمیدارد و به رمی میدهد] بیا کلاه منو بذار سرت. بهتره ادامه بدیم.
رمی کلاه بامبو را بر سر میگذارد و هر دو پیادهروی را در سکوت از سر میگیرند.
رمی: تا اون بالا چند تا پله مونده؟
سان: هزاروچهارصد تا! ولی وقتی برسیم، چشمانداز بالا اعجابانگیزه! چند تا جویبار، درختهای همیشهسبز و گلهای وحشی...
رمی: تابهحال اینقدر از خونهم دور نبودهم.
سان: بالای این دیوار، همیشه دورتر و بالاتر از همهای. همه این بالا از خونههاشون دورن. [مکث] پس میتونم بدون اینکه لازم باشه از کسی اجازه بگیرم، نفس بکشم، آزادانه نفس بکشم!
سکوت.
رمی: اینکه ما با هم دوست باشیم، اشکالی داره؟
سان: نه، ولی فکر میکنم بهتره برای حفظ ظاهر هم که شده، همراه گروه حرکت کنیم.
تاریکی.»
حجم
۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۲۳ صفحه
حجم
۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۲۳ صفحه