دانلود و خرید کتاب تنهاترین وارث (جلد اول) مهدی رشیدبوستانی
تصویر جلد کتاب تنهاترین وارث (جلد اول)

کتاب تنهاترین وارث (جلد اول)

معرفی کتاب تنهاترین وارث (جلد اول)

کتاب تنهاترین وارث (جلد اول) نوشتهٔ مهدی رشیدبوستانی است. نشر موج این رمان معاصر ایرانی و فانتزی را منتشر کرده است.

درباره کتاب تنهاترین وارث (جلد اول)

کتاب تنهاترین وارث (جلد اول) حاوی یک رمان معاصر و ایرانی و حاوی داستانی پر فرازونشیب سقوط سرزمین آریانزها و تلاش کوروش ( آخرین بازمانده از نسل پادشاهان آریانز‌) برای بازگرداندن قدرت به سرزمینش است. پس از نبری خونین میان انسان‌ها و موجوداتی نیمه‌کفتار، زمین به دو نیم تقسیم می‌شود؛ نیمی برای انسان‌ها و نیمی دیگر برای آن موجودات نیمه‌کفتار. این موجودات پلید و غیرقابل‌اعتماد، عهد خود را می‌شکنند و به سرزمین انسان‌ها یورش می‌آورند. در این میان کوروش که تمامی خاندانش در نبرد با کفتارها کشته شده‌اند، به‌دنبال نجات مردم و سرزمینش است. او برای پیروزی بر نیمه‌کفتارها باید به هفت اقلیم سفر کند؛ سفری پرماجرا و شگفت برای در دست‌گرفتن نیروها و موجودات جادویی این هفت اقلیم. یکی از جالب‌ترین جنبه‌های کتاب، توصیف قدرت‌های جادویی است. شخصیت‌های داستان دارای قدرت‌هایی مانند نیروی کنترلی بر آنچه بینشان وجود دارد، تغییر شکل و حتی جهش آتش هستند. این توصیفات باعث شده داستان به‌نوعی واقعیت بیشتری پیدا کند.

خواندن کتاب تنهاترین وارث (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان فانتزی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تنهاترین وارث (جلد اول)

«کوروش و یارانش با دورزدن کوهستان و طی‌کردن مسیری بی‌آب‌وعلف، به صحرایی صاف و مسطح رسیدند. گویی یکی با وردنه به جان زمین افتاده و آن را تخت کرده بود. همه چیز یک‌دست بود و هیچ پستی و بلندی‌ای به چشم نمی‌خورد.

آریانزها راهشان را در صحرا ادامه دادند و درنهایت به مرزِ سرزمین آینه‌ها رسیدند. شاه رو به افرادش کرد و گفت: «نمی‌دانم در آن‌سوی این مرز چه سرنوشتی در انتظارمان است، لذا از یکدیگر دور نشوید و همچون گذشته به چیزی دست نزنید.»

سپس به‌اتفاق یارانش از مرز گذشت. همین‌که پایشان به سرزمین آینه‌ها رسید، اتفاقی عجیب رخ داد و زمین دگرگون شد. صحرا در چشم برهم زدنی تغییر کرد و تبدیل به پهنه‌ای یخ‌زده و پوشیده از برف شد!

هیراس با تعجب گفت: «اینجا دیگر کجاست؟ مگر می‌شود گرما و سرما در کنار هم باشند؟! مرز دریا و خشکی دیده بودم، اما مرزِ صحرا و برف هرگز!»

قصاب پیر هم درحالی‌که سوار بر پونی ناردی بود غرغرکنان گفت: «یخ زدم. حداقل قبلش می‌گفتند لباس گرم با خود بیاوریم. من بدنی حساس دارم و ممکن است سرما بخورم!»

ناردی گفت: «دیوانه چه می‌گویی؟ تاکنون کسی زنده از این سرزمین بازنگشته که بخواهد آب و هوایش را برای دیگران تعریف کند. امیدوارم همین‌جا یخ بزنی و از شّرت خلاص شوم!»

شاه و یارانش به‌اتفاق غول‌ها و سیمرغ‌ها در برف و سرما به راه افتادند و پیش رفتند. آن‌ها چندین فرسنگ پیمودند تا این‌که نزدیک صبح به منطقه‌ای پر از افراد منجمد رسیدند. برخی سوار بر اسبشان یخ زده و بعضی دیگر درحالی‌که شمشیر یا کمان در دست داشتند منجمد شده بودند. عده‌ای نیز در حال فرار به سمت آریانز یخ بسته بودند. خلاصه هرکس به طریقی خشکش زده و بدنش در قالبی از یخ گرفتار شده بود.

به دستور شاه همه مسلح شدند و بااحتیاط از میان موجودات قندیل‌بسته گذشتند. آریانزها به مسیرشان ادامه دادند و نیم‌فرسنگِ دیگر را هم جلو رفتند. تا اینجای کار همه چیز آرام بود و به‌خوبی پیش می‌رفت، اما این آرامش نمی‌توانست همیشگی باشد و چیزی که منتظرش بودند، رخ داد. ناگهان از دور حیوانی شتابان به‌سوی‌شان آمد. بوفالویی بزرگ و سفید با شاخ‌هایی سیاه و براق که شخصی بر پشتش نشسته بود و چهارنعل می‌تازید، اما هنوز چهرهٔ راکبش برایشان قابل تشخیص نبود. سوار جلوتر آمد و نزدیک‌تر شد. حال می‌توانستند او را به‌وضوح ببینند. زنی بسیار زیبا با پوستی به سفیدی برف و چشمانی به سیاهی شب. موهایش بلند و طلایی بود و لباسی فاخر و سفید بر تن داشت. از طرفی عصایی بلند و چوبین در دستش گرفته بود که بر بالای آن گوهری درشت و سفید خودنمایی می‌کرد.»

آراد
۱۴۰۲/۱۱/۲۳

قلم نویسنده فوق العاده قویه و میتونم با خوندن هر خط کتاب وارد داستانش بشم. صحنه های داستان پر از هیجان و چیزی که ازش خیلی خوشم. اومده اینه که صحنه ها رو کش نمیده و خسته کننده نیست مستقیم

- بیشتر

حجم

۳۳۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۵۰ صفحه

حجم

۳۳۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۵۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان