کتاب ماشین حساب
معرفی کتاب ماشین حساب
کتاب ماشین حساب نمایشنامهای نوشتهٔ المر رایس و ترجمهٔ زهرا جهانفریان است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ماشین حساب
نمایشنامهٔ ماشین حساب در سال ۱۹۲۳ نوشته شده است. این نمایشنامه دربارهٔ مردی به نام صفر است که بهعنوان حسابدار در یک شرکت بزرگ مشغول به کار است.
او بعد از ۲۵سال کار کردن در این جایگاه متوجه میشود قرار است یک دستگاه ماشینحساب جای او را در شرکت بگیرد و داستان از همینجا شروع میشود.
نویسنده در این نمایشنامه جلسهٔ دادگاه، اعدام و سفر آقای صفر به زندگی پس از مرگ را برای ما به تصویر میکشد.
خواندن کتاب ماشین حساب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ماشین حساب
«دِیزی: (با صدای بلند) سه دلار و نودوهشت سنت. چهلودو سنت. یک دلار و نیم. یک دلار و نیم. یک دلار و بیستوپنج. دو دلار. سیونه سنت. بیستوهفت و نیم.
صفر: (با لحنی تند و از سر کجخلقی) میشه یهکم سریعتر بخونی؟
دِیزی: عجلهت چیه؟ فردا هم روز خداست.
صفر: اوه، حالم رو بههم میزنی.
دِیزی: تو هم بیشتر حال من رو بههم میزنی.
صفر: ادامه بده. ادامه بده. داریم وقت رو از دست میدیم.
دِیزی: اینقدر ادای رئیسا رو درنیار. (شروع میکند به خواندن) سه دلار. دو دلار و شصتونه. هشتادویک و نیم. چهل دلار. هشت دلار و هفتادوپنج. تو فکر میکنی کی هستی؟
صفر: اهمیتی نداره که من فکر میکنم کی هستم. به کارت برس.
دِیزی: اوه، اینقدر به من دستور نده. شصت سنت. بیستوچهار سنت. هفتادوپنج سنت. یک دلار و نیم. دو دلار و نیم. یک دلار و نیم. یک دلار و نیم. دو دلار و نیم. من مجبور نیستم به حرف تو گوش کنم و این کار رو هم نمیکنم.
صفر: اوه، اینقدر حرف نزن.
دِیزی: من هرچقدر دلم بخواد حرف میزنم. سه دلار، پنجاه سنت. پنجاه سنت. هفت دلار. پنجاه سنت. دو دلار و نیم. سه دلار و نیم. پنجاه سنت. یک دلار و نیم. پنجاه سنت. (روی کاغذها خم میشود و آنها را از یک کپه کاغذ روی کپهٔ دیگر میگذارد. آقای صفر روی میزش خم میشود و باجدیت اعداد را در کاغذی که جلویش قرار دارد وارد میکند.)
صفر: (بدون اینکه به بالا نگاه کند) تو حالم رو بههم میزنی. همیشه چرند میگی و مثل ورورهجادو حرف میزنی. فقط حرف حرف حرف. درست مثل بقیهٔ زنا. زنا حالم رو بههم میزنن.
دِیزی: (درحالیکه مشغول جابجایی کاغذهاست) اصلاً تو فکر میکنی کی هستی؟ همهش بهم دستور میدی. من مجبور نیستم از تو دستور بگیرم، و حاضر هم نیستم این کار رو بکنم. (هردو نفرشان بادقت در حال انجام دادن کارشان هستند و سرشان را بلند نمیکنند.)
صفر: زنا حالم رو بههم میزنن. همهشون شبیه همن. قاضی شیش ماه حبس برای اون دختره برید. من نمیدونم اونا توی حبس چهکار میکنن. سیبزمینی پوست میکنن؟ حاضرم شرط ببندم اون زهرش رو به من میریزه. شاید وقتی از زندون دربیاد سعی کنه من رو بکشه. باید خیلی مراقب باشم. دختره خائن رو میکشه، زن حسود رقیبش رو. کسی باورش نمیشه که چهکارایی از دست یه زن برمیآد. باید خیلی مراقب باشم.
دِیزی: حالم از این موضوع بههم میخوره. همیشه بابت یه چیزی بهم گیر میدی. هیچوقت یه حرف درست از دهنت بیرون نیومده. حتی یک بار.»
حجم
۵۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۵۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه