دانلود و خرید کتاب بهترین مربی فوتبال دومینیک دمرس ترجمه مهناز عسگری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب بهترین مربی فوتبال

«بهترین مربی فوتبال» جلد ششم از مجموعه «ماجرای خانم شارلوت» نوشته دومینیک دِمِرس(-۱۹۵۶)، نویسنده کانادایی و یک رمان کودکان است. تصویرگری این کتاب را تونی راس(-۱۹۳۸)، تصویرگر و هنرمند انگلیسی انجام داده است.

نظرات کاربران

Zahra
۱۳۹۹/۰۸/۲۰

بی نظیره حتما بخونید 👌👌👌👌👌👌👌👌👌🙏🙏🙏

نازبانو
۱۳۹۷/۰۶/۲۶

این قسمتش پر از هیجانه، ترجمه عالی

شهرزاد بانو😇
۱۴۰۰/۰۴/۰۶

خیلی خوبه ی جاهایی از مجموعه داستانهاشم خنده داره😂

Mahdis.Dehghani
۱۳۹۹/۰۱/۲۹

مطمئن باشیم و پشیمون نمیشی خیلی طنز و من پیشنهاد می دهد نصب کنید🌹🌹🌹🌹🌹

sara
۱۳۹۶/۰۱/۰۸

نخو ندمش

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۳)
«خوش‌گولان... یعنی... حَظّ و شادی؛ حظ بردن از بازی؛ شور و هیجان توپ؛ شادی و سعادتی که از هر چیزی نصیب آدم می‌شود. این شادی فقط هنگام برنده شدن نصیب ما نمی‌شود؛ با خوب بازی کردن هم به این شادی و سعادت می‌رسیم.»
بلاتریکس لسترنج
خوش‌گولان... یعنی... حَظّ و شادی؛ حظ بردن از بازی؛ شور و هیجان توپ؛ شادی و سعادتی که از هر چیزی نصیب آدم می‌شود. این شادی فقط هنگام برنده شدن نصیب ما نمی‌شود؛ با خوب بازی کردن هم به این شادی و سعادت می‌رسیم.»
بلاتریکس لسترنج
همه‌تان عالی بازی کردید. همه‌تان بازیکنان فوق‌العاده خوبی بودید.»
بلاتریکس لسترنج
توپ تقریباً نزدیک پایم بود که شنیدم: «تکان بده خودت را، پسر!» باز هم پدرم بود. نزدیک بود از عصبانیت دود از کلّه‌ام بلند شود که یاد نصیحت خانم شارلوت افتادم: «خشم و عصبانیت را در خود به سوخت تبدیل کنید.»
بلاتریکس لسترنج
خانم شارلوت خبرداد: «اگر موافق هستید، امروز باختن را یاد بگیریم.
سامی
واقعاً از خوشحالی بال در آورده بودم.
بلاتریکس لسترنج
پدرم آمد و به من تبریک گفت. آرام به پشتم زد و گفت: «می‌دانستم که می‌توانم تو را یک گل‌زن حسابی بکنم!» خیلی دلم می‌خواست که به او بگویم قطعاً گل زدنم ربطی به او نداشته است. نگاهی به پدرم انداختم. واقعاً به من افتخار می‌کرد. البته نه برای این که از جان و دل بازی کرده بودم، بلکه فقط چون یک گل زده بودم. یک‌دفعه، همه چیز روشن شد. شجاعت به خرج دادم و با اطمینان خاطر گفتم: «پدر، من نمی‌خواهم یک گُل‌زن حرفه‌ای بشوم. فقط دلم می‌خواهد فوتبال بازی کنم. اما می‌دانم که در برنامه‌ریزی و مدیریت نابغه‌ام. سال بعد، دستیار مربی می‌شوم.»
بلاتریکس لسترنج
گر ببازیم، مضحکه‌ی صدها تماشاچی می‌شویم. هواداران تیم رقیب مسخره‌مان می‌کنند که هیچ؛ مطمئناً همسایه‌ها، پدر و مادرمان، دوستان و تمام دخترهای مدرسه هم دستمان می‌اندازند. تازه، قضیه به همین‌جا ختم نمی‌شود! پدرم، تا هفته‌ها، نه، شاید تا سال‌ها بگوید: «ناامیدم کردی.» این یکی دیگر قابل تحمل نیست.
بلاتریکس لسترنج
فوتبال پایان سال، برنده شود، نامش تونی بریلان می‌شود.» از آن موقع به بعد، هر روز صبح، سر ساعت هشت و سی و هشت دقیقه، پولت پِنیبل در آیفون هوار می‌زند: «پیروزی! پیروزی! مهم برنده شدن است!» وقتی این جمله را می‌شنوم، معده‌ام از شدّت نگرانی به هم می‌پیچد.        رقیبمان یک مربی درست‌وحسابی دست‌وپا کرده است: ونسان وایان، همسر پولا پِنیبل، سرهنگ بازنشسته‌ی ارتش که خیلی سختگیر و مقررّاتی
Zahra
خانم شارلوت خبرداد: «اگر موافق هستید، امروز باختن را یاد بگیریم.»
Elham jannesari

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان