دانلود و خرید کتاب گودال پیان هه یانگ ترجمه محمد عباس آبادی
تصویر جلد کتاب گودال

کتاب گودال

معرفی کتاب گودال

کتاب گودال نوشتهٔ پیان هه یانگ و ترجمهٔ محمدعباس آبادی است. انتشارات کتابسرای تندیس این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان از نویسنده‌ای اهل کرهٔ جنوبی.

درباره کتاب گودال

پیان هه یانگ کتاب گودال را در سال ۲۰۱۶ به چاپ رساند. «اوگی» پس از تصادفی که باعث مرگ همسرش شده، به هوش می‌آید و متوجه می‌شود که فلج شده است. او به‌موجب مشکلات فیزیکی ناشی از تصادف به مادر همسرش وابسته شده است. اوگی نمی‌تواند اندوه خود را با این زن سهیم شود؛ چراکه او در حال سوگواری برای تنها فرزندش است و در زمانی کوتاه، یک پرستار و یک فیزیوتراپیست را استخدام و مدت اندکی بعد از استخدام اخراج کرده است. او در نهایت خودش مسئولیت نگهداری از اوگی را قبول می‌کند. اوگی هم‌زمان با این که تلاش می‌کند با رنج ناتوانی و وابستگی کنار آید، به فرازونشیب‌های ازدواج خود فکر می‌کند. رمان پرفروش گودال روایتی دلهره‌آور از تجربهٔ حس تنهایی و انزوا است. این رمان در سال ۲۰۱۷ موفق به کسب جایزه‌ٔ «شرلی جکسون» شده است.

خواندن کتاب گودال را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات کرهٔ جنوبی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره پیان هه یانگ

پیان هه یانگ زادهٔ سال ۱۹۷۲ میلادی و نویسندهٔ اهل کرهٔ جنوبی است.  او مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ نویسندگی خلاق و مدرک کارشناسی‌ارشد خود را در ادبیات کره‌ای از دانشگاه هانیانگ دریافت کرد. پیان هه یانگ پس از دریافت این مدارک به عنوان کارمند اداری مشغول به کار شد و بسیاری از همکارانش در داستان‌های او حضور دارند. آثار او معتبرترین جوایز ادبی کره را دریافت کرده‌اند. رمان «گودال» از جمله آثار این نویسندهٔ است.

بخشی از کتاب گودال

«زمانی که اوگی تازه در بیمارستان به هوش آمده بود، تصور دیدن ملاقات‌کننده‌ها برایش قابل‌تحمل نبود. نمی‌خواست کسی صورت نابودشده‌اش را ببیند، ناله‌هایش را که فقط با تقلای زیاد از پس گلویش درمی‌آمد، بشنود. بدنش را که مثل درخت خشکیده‌ای شده بود. از اینکه خودش در این فلاکت به سر ببرد و آن‌ها نه، عصبانی می‌شد. بااین‌حال، فکر اینکه هیچ‌کس نیاید حتی بیشتر از آن مضطربش می‌کرد. بنابراین همهٔ کسانی را که به ملاقاتش می‌آمدند می‌دید. رئیس دانشگاه و استادهای دیگر دانشکده‌اش را دید. همکلاس‌های قدیمی و جمعی از همکارهایش را دید. همهٔ آن‌ها اوگی را به یاد جایی می‌انداختند که می‌بایست باشد.

بعد از مدتی دیگر لازم نبود به این موضوع فکر کند چون هیچ‌کس به دیدنش نمی‌آمد. طبیعی بود، ولی باز هم برایش دردناک بود. گاهی آن‌ها را هنگام شنیدن خبر مرگش مجسم می‌کرد. آن‌ها را مجسم می‌کرد که حتی درحالی‌که با شور و هیجان حساب می‌کردند چطور می‌توانند منصب خالی او را مال خودشان کنند برای فوتش سوگواری می‌کنند. دلش می‌خواست زود خوب شود، حتی شده برای اینکه به آن‌ها نشان بدهد. به همه‌شان نشان بدهد. که اوگی با بدن فلج‌شده‌اش هم هنوز چیزی از خودش دارد که آن‌ها ندارند.

آن‌ها اینجا چه‌کار می‌کردند؟ اول م از در وارد شد، بعد س و ک، بعد ج. کل گروه. اوگی از دیدن هر چهارتای آن‌ها در اتاقش بهت‌زده شد. درست بعد از به هوش آمدن اوگی، هرکدام جدا، لابه‌لای بقیهٔ گروه‌های ملاقات‌کننده، به ملاقاتش آمده بودند، ولی فقط یک بار. هیچ‌کدامشان یک بار دیگر به ملاقات اوگی نیامد یا به بیمارستان زنگ نزد تا از پرستار بپرسد بهبودی‌اش در چه مرحله‌ای است. آیا یکی از آن‌ها به بیمارستان یا خانه زنگ زده و از مادرزنش اجازهٔ ملاقات گرفته بود؟ آیا مادرزنش به این خاطر چیزی به او نگفته بود که _ غافلگیرش کند؟

از دیدنشان خوشحال شد. از اینکه می‌دانست هنوز دلشان برایش تنگ می‌شود و با اینکه خیلی وقت است یکدیگر را ندیده‌اند فراموشش نکرده‌اند خوشحال بود. باعث شدند باور کند با وجود اینکه به روی تخت محدود شده و نمی‌تواند تکان بخورد، هنوز به یک دردی می‌خورد. درعین‌حال، دیدن آن‌ها با تن سالم و دست‌نخورده و پرانرژی دلسردش کرد. خیلی کشته‌مردهٔ رودررو دیدنشان نبود. درواقع خیلی دلش می‌خواست همه‌شان همین حالا بروند. حیف بود که او را در این وضعیت ببینند، بدون اینکه بهتر از قبل شده باشد.»

مبینا نصرتی
۱۴۰۳/۰۶/۰۵

پایانش اصلا قابل انتظار نبود

حجم

۱۴۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۴۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان