دانلود و خرید کتاب قرص کوچک و سفید میشل ولبک ترجمه بهنود فرازمند
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب قرص کوچک و سفید

کتاب قرص کوچک و سفید

نویسنده:میشل ولبک
انتشارات:نشر ایهام
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب قرص کوچک و سفید

کتاب قرص کوچک و سفید نوشتهٔ میشل ولبک و ترجمهٔ بهنود فرازمند است. نشر ایهام این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان سیاسی - اجتماعی.

درباره کتاب قرص کوچک و سفید

کتاب قرص کوچک و سفید با نام اصلی «سروتونین»، یکی از مشهورترین رمان‌های میشل ولبک است. راوی این رمان «فلوران کلود لابرو» مهندس کشاورزی ۴۶ساله‌ٔ فرانسوی است که والدینش مدت‌ها قبل در یک عهد عاشقانه هم‌زمان خودکشی کرده‌اند. او به‌دلیل شکست‌های شخصی و ناامیدی از آینده، در افسردگی عمیقی فرو رفته و قرص کپتوریکس برای او تجویز شده است. این قرص برای بالابردن سطح سروتونین مغزش و کاهش اثرات افسردگی، میل جنسی او را به‌شدت کاهش داده و خلق‌وخوی تاریک او را تشدید کرده است. اثرات این قرص ماجراجویی‌های جنسی او را به تخیل محدود کرده است. میشل ولبک در این رمان به مسائل اجتماعی، سیاسی و اخلاقی پرداخته است. بسیاری معتقدند که او در این رمان مناقشات سیاسی فرانسه را پیش‌بینی کرده است.

خواندن کتاب قرص کوچک و سفید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات معاصر فرانسه و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره میشل ولبک

میشل ولبک، با نام اصلی «میشل توما» زاده‌ٔ ۲۶ فوریهٔ ۱۹۵۶ در فرانسه، نویسنده، شاعر، طنزپرداز و کارگردان فرانسـوی است که با دیدگاه‌های خاصش از بشریت و جهان، شناخته می‌شود. او یکی از مشهورترین نویسندگان نسل جدید فرانسه و به اعتقاد منتقدین، مهم‌ترین نویسنده‌ٔ فرانسه بعد از «آلبر کامو» است. بسیاری او را وارث «مارکی دوساد»، «ژرژ باتای» و «موریس بلانشو» می‌دانند. او برندهٔ جایزه‌ٔ مهم «گنکور» و نشان «لژیون دونور» بوده است. ولبک یک رمان‌نویس سیاسی بوده و نارضایتی‌های خود از کشورش را در آثارش منعکس کرده است. کتاب‌های «تسلیم»، «قرص کوچک و سفید»، مجموعه شعر «سازش‌ناپذیر» و «گسترش دامنهٔ مبارزه» از جمله آثار این نویسنده هستند. 

بخشی از کتاب قرص کوچک و سفید

«در اصطبل با صدای ماااا مای طولانی نگران و نالان گاوها مواجه شدم؛ به خودم گفتم بله، این‌ها امروز صبح نه غذا خورده‌اند و نه دوشیده شده‌اند و حتماً باید شب قبل هم به آن‌ها غذا داده می‌شد. آیا باید همین‌طور معمولی به گاوها غذا داده می‌شد؟ من اصلاً چیزی نمی‌دانستم.

به‌طرف کاخ برگشتم و جلوی محل نگهداری اسلحه‌ها به ژاندارم‌ها پیوستم؛ به‌نظر می‌رسید آن‌ها هنوز غرق در تفکرات رخنه‌ناپذیرشان هستند؛ تفکراتی که بی‌شک از نوع بالیستیک و فنی بود؛ باید احتمالاً به خودشان می‌گفتند که اگر همه کشاورزان این نقطه به همین شکل مسلح باشند، در آشفتگی‌های مهم و جدی با مشکلاتی مواجه می‌شوند. درمورد وضعیت گاوها به آن‌ها اطلاع دادم. مرد سن و سال بالاتر با لحنی ناراحت گفت: «آه آره، گاوها. با گاوها چی‌کار کنیم؟ خب من نمی‌دونم باید به اون‌ها غذا داد یا از کسی که می‌تونه بخوایم این کار رو انجام بده» درنهایت این مشکل آن‌ها بود نه من. در ادامه گفتم: «من سریع باید برم». مرد جوان‌تر گفت: «آره البته شما باید سریع‌تر برید» انگار که کاری بود که باید انجام می‌شد و یا اینکه او دوست داشت من از آنجا بروم. این چیزی بود که فکرم به آن رفته بود: آن‌ها واقعاً به مشکلات بیشتر و اضافه‌تری نیاز نداشتند و ظاهراً ژاندارم می‌خواست این را به من بگوید. درواقع به‌نظر می‌رسید که کاملاً تحت وسعت این اتفاق و دقت و موشکافی احتمالی‌ای بودند که سلسله‌مراتب پلیس با گزارش آن‌ها درمورد «شهید اشرافی در راه و هدف دهقانی» ـ بعضی روزنامه‌ها این صفت را به کشته‌شدگان داده بودند ـ را بررسی می‌کردند و من بدون آنکه کلام دیگری رد و بدل کنم سوار ماشین شاسی‌بلند خود شدم. من هم درنهایت احساس نمی‌کردم که جرأت کنم و در اینترنت به‌دنبال خانه دیگری بگردم به‌خصوص با ما ماهای نالان این گاوها واقعاً احساس نمی‌کردم که جرأت انجام کاری را داشته باشم. چند کیلومتر اتفاقی رانندگی کردم، درحالی‌که در ذهنم کاملاً هیچ‌چیز نبود. آخرین توانایی‌های حسی‌ام کاملاً به گشتن به‌دنبال یک هتل اختصاص پیدا کرده بود. اولین هتلی که دیدم هتل اُستِلری دو لا به بود، حتی متوجه اسم روستا هم نشده بودم. صاحب هتل بعداً به من گفت که نام روستا رانیه‌ویل-سور-مِر است. دو روز در آنجا خسته و ناتوان در اتاقم ماندم. قرص کپتوریکسم را می‌خوردم اما موفق نمی‌شدم بلند شوم که حداقل ساکم را باز کنم. در فکر کردن به آینده ناتوان بودم. حتی به گذشته و نه بیشتر از آن به حال فکر می‌کردم، اما بیشتر آینده بسیار نزدیک بود که مشکل ایجاد می‌کرد. برای اینکه مانع از اخطار صاحب هتل شوم به او توضیح دادم که من دوست یکی از کشاورزانی هستم که در تظاهرات کشته شد و در زمان این اتفاق‌ها حضور داشتم. چهره مهربان و گرم او ناگهان غمگین شد؛ ظاهراً مثل همه ساکنین منطقه او هم با کشاورزان متحد بود. با لحنی محکم گفت: «من می‌گم که کار درستی کردن! امکان نداشت که این‌طور ادامه بدن. چیزهایی وجود داره که نمی‌شه پذیرفت، زمان‌هایی هست که باید واکنش نشون داد...» تا جایی که می‌توانستم سعی کردم برخلاف او حرفی نزنم زیرا در درونم تقریباً همین فکر را می‌کردم و موافق بودم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۴۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۶ صفحه

حجم

۲۴۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۶ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان