دانلود و خرید کتاب مرد که گریه نمی کنه فائزه گوئن ترجمه مریم حاجی حسینی
تصویر جلد کتاب مرد که گریه نمی کنه

کتاب مرد که گریه نمی کنه

نویسنده:فائزه گوئن
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب مرد که گریه نمی کنه

کتاب مرد که گریه نمی کنه نوشتهٔ فایزه گوین و ترجمهٔ مریم حاجی حسینی است. انتشارات کتابستان معرفت این رمان معاصر فرانسوی را منتشر کرده است.

درباره کتاب مرد که گریه نمی کنه

کتاب مرد که گریه نمی کنه (Un homme, ça ne pleure pas) حاوی یک رمان معاصر و فرانسوی است که ۲۸ فصل دارد. این رمان ما را به خانهٔ «مراد» در «نیس» می‌برد؛ جایی که پدر خانواده در حیاط پشتی، وسایل کهنه را سر هم می‌کند، مادر خانواده افسوس می‌خورد که چرا از زادگاهش دور مانده و البته بردن نام «دنیا»، دختر خانوداده گناه است! وقتی پدر خانواده سکته می‌کند، مراد مجبور می‌شود بر ترسش از اینکه پیرپسری لوس و مامانی شود غلبه کند و پلی بسازد برای ارتباط دوبارهٔ خانواده با خواهرش «دنیا». این جست‌وجو او را به پاریس می‌کشاند؛ جایی که باید معلمی را از آنجا آغاز کند؛ جایی که پسران الجزایری بازیچهٔ پیرزنان ثروتمند شده‌اند و خواهرش در آن تبدیل به یک فمنیست و سیاستمدار سرسخت شده است. آیا مراد می‌تواند خودش را با زندگی جدید در پاریسی وفق دهد و ارزش‌های خانوادگی‌اش را حفظ کند؟

خواندن کتاب مرد که گریه نمی کنه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فایزه گوین

فایزه گوین یا فائزه گوئن (Faïza Guène) در ۷ ژوئن ۱۹۸۵ میلادی به دنیا آمد. او نویسنده و کارگردانی فرانسوی است که بیشتر برای دو رمان خود به نام‌های «Kiffe kiffe Demain» و «Du rêve pour les oufs» شناخته شده است؛ همچنین چندین فیلم کوتاه از جمله Nothing but Words (2004) را کارگردانی کرده است. رمان «مرد که گریه نمی کنه» (Un homme, ça ne pleure pas) اثر اوست.

بخشی از کتاب مرد که گریه نمی کنه

«بدترین کابوس من، بعد از پیرمرد چاق جوگندمی، یک سونامی آخرالزمانی است.

کنار ساحلی هستم که به‌طرزی هولناک زیبا و خلوت است. دریا آرام به نظر می‌رسد. با این فکر قدم می‌زنم که با ازبین‌بردن دست‌نخوردگی مسیر خطر می‌کنم. ماسه‌ها لای انگشتان پایم را خیس کرده‌اند.

مادرم پنیر درست کرده است. قوطی آب‌ژاولش را تکان می‌دهد و آه‌وناله می‌کند: «من اینجا چی‌ام؟ یه کلفت؟! یه برده؟! شما می‌خواین مردهٔ من رو با یه کهنهٔ زمین‌شوری تو دستام ببینین، آره؟!»

سعی می‌کنم دیگر به او فکر نکنم و جلو بروم. سپس کسی را از دور می‌بینم. او پدر است که با دستش به من علامت می‌دهد.

وقتی می‌روم جلو می‌فهمم که روی صندلی چرخ‌دار نشسته و در ماسه فرورفته است. من را نگاه می‌کند و می‌گوید: «مراد، کمکم کن! رحم کن! من گیر کردم!»

با همهٔ توانم زور می‌زنم. اما موفق نمی‌شوم صندلی را حرکت دهم. به زانو می‌افتم. دیوانه‌وار اطراف چرخ‌ها را می‌کنم. ماسه‌هایی را که تا زیر ناخن‌هایم فرورفته است، احساس می‌کنم. هیچ فایده‌ای ندارد. صندلی‌اش انگار به زمین پیچ شده است. پدر التماس می‌کند از آنجا بکشمش بیرون. با وجود تلاش‌هایم، موفق نمی‌شوم صندلی را حتی یک میلی‌متر جابه‌جا کنم. نگران فشار روی سینه و هق‌هق بالاآمدهٔ او هستم. گریه می‌کنم. پدر ناگهان فریاد می‌زند: «نه! نه! گریه نکن! نکن! مرد گریه نمی‌کنه!»

و بعد هیاهوی خفه‌ای می‌شنوم. یک سروصدای وحشتناک. زمین گرسنه شکم باز می‌کند. آماده است تا همه را ببلعد. دور خودم می‌چرخم و موج بلندی را نگاه می‌کنم. بالابلند و سریع است.

پدر نعره می‌کشد و من گریه می‌کنم. چرخ‌های صندلی در ماسه فرومی‌رود. موج، مستقیم می‌افتد روی ما.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۰۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

حجم

۲۰۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۲۲,۲۰۰
۷۰%
تومان