کتاب مردی که همه چیز را می دید
معرفی کتاب مردی که همه چیز را می دید
کتاب مردی که همه چیز را می دید نوشتۀ دبورا لوی و با ترجمۀ نیلوفر صادقی در انتشارات اگر به چاپ رسیده است. در این کتاب با راوی غیرقابل اعتمادیای به نام سال ادلر آشنا میشویم که خاطرات و ماجراهای مختلف زندگی خود را در ذهنش مرور میکند.
درباره کتاب مردی که همه چیز را می دید
کتاب به دو بخش تقسیم میشود و بخش اول آن در سال ۱۹۸۸ اتفاق میافتد. سال آدلر، تاریخدانی ۲۸ ساله، جذاب و بسیار خودشیفته است. سال در ابتدای داستان در ابیرود، یعنی جایی که گروه بیتلها عکس آلبوم مشهور خود را گرفتند، تصادف میکند اما صدمهای نمیبیند و به جای رفتن به بیمارستان، به خانۀ معشوقۀ خود جنیفر میرود. سال از او خواستگاری میکند اما جنیفر جواب منفی میدهد و رابطهشان همانجا به پایان میرسد. در ادامه، سال برای نوشتن مقالهای دربارۀ زندگی در جمهوری دموکراتیک آلمان به برلین سفر میکند و آنجا اتفاقات مختلفی را از سر میگذارند. عجیبتر از همه این است که سال انگار از آینده خبر دارد، برای مثال او پیشبینی میکند که دیوار برلین قرار است در سال ۱۹۸۹ خراب شود.
نیمۀ دوم کتاب در سال ۲۰۱۶ اتفاق میافتد. این بخش از کتاب هم درست مثل بخش قبلی آغاز میشود، سال دوباره در ابیرود با یک ماشین برخورد میکند اما اینبار آسیبی جدی میبیند و از هوش میرود. در بیمارستان، او رویاها و خاطرات مختلفی را در ذهنش مرور میکند که معلوم نیست کدام یک واقعی و کدام ساختۀ تخیل سال است؛ بنابراین میتوان گفت که ما با راویای غیرقابل اعتماد طرف هستیم. کتاب مردی که همهچیز را می دید، کتابیست دربارۀ عشق، خاطرات، گذر زمان، موسیقی و غروری که همهچیز را بر باد میدهد. عنوان کتاب اشارۀ طعنهآمیزی دارد به این که سال واقعا همه چیز را میبیند، چرا که او دقیقا همان اتفاقات سال ۱۹۸۸ را از نو تجربه میکند؛ همان تصادف، همان مکان قبلی، فقط این بار با شدتی بیشتر.
خواندن کتاب مردی که همه چیز را می دید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به تمامی افرادی که به ادبیات داستانی علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
درباره دبورا لوی
دبورا لوی نمایشنامهنویس، نویسنده و شاعر در سال ۱۹۵۹ در آفریقای جنوبی متولد شد. او سپس به همراه خانوادهاش به بریتانیا مهاجرت کرد و در کالج هنر دارتینگتون، در رشته تئاتر تحصیل کرد. دبورا لوی در بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ در دانشکده هنرهای خلاق دانشگاه ترینیتی کمبریج درس خواند. او برای مجلهها و روزنامههای مختلفی از جمله ایندیپندنت و گاردین مقاله مینویسند.
بخشی از کتاب مردی که همه چیز را می دید
«فکرم درگیر حرف جنیفر مورو بود که گفته بود هرگز نباید در وصف زیباییاش چیزی بگویم، نه به خودش و نه به دیگری. پرسیدم چرا زورم میکند زبان به دهان بگیرم. گفت چون تو فقط بلدی با کلمههای کهنه از من حرف بزنی. پا که میگذاشتم روی خطکشی سیاهوسفید عابر پیاده – خطی که قاعدتا همۀ وسیلههای نقلیه باید نرسیده به آن توقف کنند و به عابران اجازۀ عبور بدهند – فکرم درگیر این موضوع بود. اما خودرویی که از دور به طرفم میآمد قبل از خط عابر توقف نکرد.»
حجم
۸۴۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۸۴۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه