کتاب چیزهای آشنا
معرفی کتاب چیزهای آشنا
کتاب الکترونیکی چیزهای آشنا نوشتۀ هوانگ سوک - یانگ و ترجمۀ مهسا داودی است و انتشارات دانشآفرین آن را منتشر کرده است. کتاب چیزهای آشنا، داستانی پر از درد و رنج حاصل از فقر و فشار زندگی است.
درباره کتاب چیزهای آشنا
رمان یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند.
داستان رمان چیزهای آشنا در محلههای فقیرنشین سئول میگذرد. در حومه کلانشهر پر زرقوبرق شهر سئول. آنجا خانه کسانی است که بهخاطر فقر از شهر رانده شدهاند و در مکانی به نام جزیره گل به کار جمعآوری زبالههای شهری مشغولاند. یک روز باگای، پسری ۱۴ساله به همراه مادرش به این مکان عجیب نقلمکان میکند و وارد ماجراهایی تازه میشود.
درباره هوانگ سوک - یونگ
هوانگ سوک - یونگ در سال۱۹۴۳ میلادی به دنیا آمد و بیشک از مشهورترین نویسندگان کره به شمار میرود. او در سال ۱۹۹۳ بهخاطر یک سفر غیرمجاز به شمال برای توسعه روابط و همکاری میان هنرمندان کرۀ جنوبی و شمالی، به هفت سال زندان محکوم شد، اما پنج سال بعد با عفو ویژۀ رئیسجمهور جدید آزاد شد. رمانها و داستانهای کوتاه او در کره جنوبی، کره شمالی، ژاپن، چین، فرانسه، آلمان و آمریکا به چاپ رسیده است. از رمانهای قبلی وی میتوان به باغ کهن، داستان آقای هان، مهمان و سایۀ تفنگها اشاره کرد.
خواندن کتاب چیزهای آشنا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر با موضوعات اجتماعی مناسب است.
بخشی کتاب از چیزهای آشنا
«مشکل جمعآوری وسایل دور انداخته شده این بود که بسیاری از اقلام هنوز در شرایط خیلی خوبی بودند و گاهی حتی از زبالهگردها خواسته میشد آنها را تا زمانی که فروخته میشدند، کنار وسایل مسروقه نگه دارند، و اغلب به همین خاطر متهم به دزدی میشدند. هروقت که تعداد گزارش سرقتها بالا میرفت، پاسگاه پلیس، زبالهگردها را در هر ساعتی از روز فرامیخواند، و حتی به مسئول هر منطقه دستور میداد تا کارگری را برای گردن گرفتن دزدی معرفی کند.
زبالهگردهایی که قبلا هم یکی دوبار این کار را انجام داده بودند، دوباره برای رفتن به زندان داوطلب میشدند و وقتی حبسشان تمام میشد، از آهن دروازه خانهها یا مس و آلومینیومهای گران قیمت در کارگاه ساختمانی دزدی میکردند و حتی موقع جمعآوری در مناطق مسکونی، خانههای خالی را برای دستبردهای بعدی شناسایی میکردند.
پدر باگای همان سالی که او ترک تحصیل کرد گم شد. درواقع او مجبور به کنار گذاشتن درس شد. با رفتن پدرش کمکم پولهای خانه نیز ته کشید. این اولین بازی نبود که پدرش ناپدید میشد و باگای و مادرش دو هفته با فکر اینکه او ممکن است در دام پلیس افتاده باشد صبر کردند. فرض را بر این گرفتند که به زودی از پاسگاه به آن ها خبر داده میشود که شخص مورد نظرشان دستگیر شده و کجا نگهداری میشود؛ اما این بار درکمال تعجب هیچ خبری نبود، و در عوض یکی از جوانانی که همراه پدرش کار میکرد مخفیانه به مادرش خبر داد. او گفت پدر باگای دستگیر و به یک اردوگاه بازپروری فرستاده شده است...»
حجم
۹۲۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۹۲۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه