دانلود و خرید کتاب پستچی فضول دومینیک دمرس ترجمه مهناز عسگری

معرفی کتاب پستچی فضول

«پستچی فضول» جلد سوم از مجموعه کتاب‌های ماجرای خانم شارلوت نوشته دومینیک دِمِرس و به تصویرسازی تونی راس است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: آقای بویون فریادکنان گفت: «شما اخراجید!» خانم شارلوت هیچ سر در نمی‌آورد؛ نمی‌دانست چرا آقای بویون این‌قدر عصبانی است. آقای بویون او را استخدام کرده بود تا نودلیت‌های تازه درست کند و او هم دقیقاً همین کار را کرده بود. از همان روز اول، خانم شارلوت ابتکار به خرج داده و در کارخانه‌ی سوپ‌سازی بارنابه بویون، نودلیت‌های سیاه‌رنگی به شکل کرم خاکی درست کرده بود. اما این اسب آبی پیر، اهمیت چنین ابتکاری را نفهمیده بود که هیچ، تازه کلی اوقات‌تلخی هم کرده و عصبانی شده بود! او نعره‌کشان گفت: «آخر من چطور این‌ها را بفروشم؟» با این حال، خانم شارلوت مطمئن بود که بچه‌ها ارزش کارش را می‌فهمند. آقای بویون اطلاع داد: «من از این نودلیت‌های زشت و نفرت‌انگیز نمی‌خواهم. شما خودتان مجبورم کردید که اخراجتان کنم.»
بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۸/۰۲/۱۳

خانم شارلوت عزیز لطفا به زندگی ما هم‌ تشریف بیارین❤ به حضورتون و خوش گولانتون احتیاج داریم

Elham jannesari
۱۳۹۹/۰۶/۰۵

چقدر دلم میخواست یه روز خانوم شارلوتو میدیدم💚

miladan
۱۴۰۱/۰۸/۲۱

خانم شارلوت این روزها چقدر بهت نیاز داریم بهمون سر بزن برامون نامه بیار چقدر احساست کردم دلم برات تنگ میشه 😍🥲

کاربر ۲۹۳۵۵۶۳
۱۴۰۰/۰۲/۲۲

خانم شارلوت، پستی جدید محله ی سنت ماشین شوآن، نامه ها را آواز به لب و با شادی تحویل می دهد. او که کنجکاو و فضول هست، هر روز یک پاکت رو باز می کند و می خواند! اگر خبر

- بیشتر
نازبانو
۱۳۹۷/۰۶/۲۵

یاد میده چگونه ب زندگی و اتفاقات بپردازیم، ترجمه عالی

🌻سپیده 🌻
۱۳۹۵/۱۱/۲۱

دو ستاره برای نمونه به نظرم امتیاز خوبیه.کتاب های حوزه ی کودک و نوجوان،کودک درون رو فعال و پویا نگه می داره و این چیزیه که من خیلی دوست دارم...

شلاله
۱۳۹۵/۱۱/۱۹

این سری از کتابها رو قبلا خوندم. خیلی جالبه حتی برای اونایی که کودک و نوجوان نیستند.

🌻سپیده 🌻
۱۳۹۵/۱۱/۲۱

دو تا "پستچی" داریم اینجا🤔 یکی می جنگیده،این یکی فضوله!!!!!!!!!🤔

صبا حسینی
۱۳۹۹/۰۲/۱۴

من از همه ی جلد اهی خانم شارلوت را دوست دارم ولی این جلد یکم عجیب غریبه... اصلا مثل بقیه جلد ها نیست خیلی توش از چیز های غیر جالبی مثل زندان و اینجور چیزها نوشته شده در کل بد

- بیشتر
«مأموریت ما این است که خوشبختی هدیه کنیم
بلاتریکس لسترنج
خیلی خوشحالم که وجود دارید.
بلاتریکس لسترنج
«بله، درست است! پستچی شده‌ام! یک شغل عالی! پیاده‌روی می‌کنم، مردم را می‌بینم، نامه‌های جورواجور تحویل می‌دهم. فقط یک اشکال هست... حوصله‌ام سر می‌رود... اصلاً بگذار اعتراف کنم: می‌میرم برای این که پاکتی را باز کنم! ببین، فقط یک پاکت! فقط می‌خواهم ببینم داخلش چیه؛ بعد دوباره می‌چسبانمش.»
Elham jannesari
خانم شارلوت با آرامش توضیح داد: «مأموریت ما این است که خوشبختی هدیه کنیم. اگر قرار است نامه‌ای بنویسیم، متن نامه باید طوری باشد که وضعیت را بهتر کند یا باعث خوشحالی کسی بشود.»
miladan
فصل ۱۰: شارل شافوئن عزیز! روز بعد، آگاتی داشت درخواست طلاقی را که آرتور آندره برای همسرش فرستاده بود، پاره می‌کرد که ناگهان خانم شارلوت پرسید: «دوست داری از چه کسی نامه برایت برسد؟»
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
خانم شارلوت با آرامش توضیح داد: «مأموریت ما این است که خوشبختی هدیه کنیم. اگر قرار است نامه‌ای بنویسیم، متن نامه باید طوری باشد که وضعیت را بهتر کند یا باعث خوشحالی کسی بشود.» ناگهان آگاتی فکر کرد که سربازی شجاع و دلیر شده است. از چنین مأموریت پرافتخاری بی‌اندازه خوشش آمده بود.
Narges
خانم شارلوت با آرامش توضیح داد: «مأموریت ما این است که خوشبختی هدیه کنیم. اگر قرار است نامه‌ای بنویسیم، متن نامه باید طوری باشد که وضعیت را بهتر کند یا باعث خوشحالی کسی بشود.» ناگهان آگاتی فکر کرد که سربازی شجاع و دلیر شده است. از چنین مأموریت پرافتخاری بی‌اندازه خوشش آمده بود.
Narges
«او مرا دوست دارد و من، پستچی جدید را دوست دارم. اما هیچ امیدی ندارم؛ پستچی جدید را همه خیلی‌خیلی دوست دارند!»
miladan
خانم شارلوت گفت: «بلیتی به اندازه‌ی بیست و سه دلار و سی و شش سنت.» دو ساعت و چهارده دقیقه‌ی بعد، راننده از خانم شارلوت خواست که پیاده شود. پولش فقط به همین اندازه می‌رسید: او باید وسط جاده‌ای خلوت و خالی از سکنه پیاده می‌شد! خانم شارلوت که عاشق ماجراهای تازه بود با شادمانی از اتوبوس پیاده شد. همین طور که اتوبوس دور می‌شد، به خودش گفت: «مطمئنم که همین نزدیکی‌ها کار خوبی پیدا می‌کنم.» در همان لحظه، تابلویی دید. نزدیک رفت و خواند: «به دهکده‌ی سَنت‌ماشین‌شوآن خوش آمدید!»
☆Mahdiyeh☆
خانم شارلوت گفت: «بلیتی به اندازه‌ی بیست و سه دلار و سی و شش سنت.» دو ساعت و چهارده دقیقه‌ی بعد، راننده از خانم شارلوت خواست که پیاده شود. پولش فقط به همین اندازه می‌رسید: او باید وسط جاده‌ای خلوت و خالی از سکنه پیاده می‌شد! خانم شارلوت که عاشق ماجراهای تازه بود با شادمانی از اتوبوس پیاده شد. همین طور که اتوبوس دور می‌شد، به خودش گفت: «مطمئنم که همین نزدیکی‌ها کار خوبی پیدا می‌کنم.» در همان لحظه، تابلویی دید. نزدیک رفت و خواند: «به دهکده‌ی سَنت‌ماشین‌شوآن خوش آمدید!»
☆Mahdiyeh☆
خانم شارلوت با آرامش توضیح داد: «مأموریت ما این است که خوشبختی هدیه کنیم. اگر قرار است نامه‌ای بنویسیم، متن نامه باید طوری باشد که وضعیت را بهتر کند یا باعث خوشحالی کسی بشود.» ناگهان آگاتی فکر کرد که سربازی شجاع و دلیر شده است. از چنین مأموریت پرافتخاری بی‌اندازه خوشش آمده بود.
Narges

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان