
کتاب بهانه هایی برای زنده ماندن
معرفی کتاب بهانه هایی برای زنده ماندن
کتاب الکترونیکی «بهانههایی برای زنده ماندن» نوشتهٔ مت هیگ و با ترجمهٔ شبنم لطیفی، اثری از نشر هیرمند است که در قالب ناداستان به تجربههای شخصی نویسنده از افسردگی و اضطراب میپردازد. این کتاب با روایتی صادقانه و بیپرده، تلاش میکند تصویری ملموس از زیستن با بیماریهای روانی ارائه دهد و راههایی برای کنارآمدن با آنها جستوجو کند. «بهانههایی برای زنده ماندن» بخشی از مجموعهٔ شهرزاد است و نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بهانه هایی برای زنده ماندن
«بهانههایی برای زنده ماندن» اثری ناداستانی و خودزندگینامهای است که مت هیگ در آن با زبانی بیواسطه، تجربههای زیستهٔ خود از افسردگی، اضطراب و حملات هراس را روایت میکند. این کتاب در قالب خاطرات، تکهنوشتهها، گفتوگوهای ذهنی و حتی فهرستهایی از احساسات و افکار، ساختاری آزاد و غیرخطی دارد. نویسنده با بازگشت به گذشته، از دوران کودکی تا بزرگسالی، فرازونشیبهای روانی خود را مرور میکند و تلاش میکند به پرسشهایی دربارهٔ ماهیت افسردگی، نقش دارو، تأثیر جامعه و اهمیت گفتوگو دربارهٔ بیماریهای روانی پاسخ دهد. «بهانههایی برای زنده ماندن» نهتنها به روایت شخصی مت هیگ محدود نمیشود، بلکه با آوردن آمار، نقلقولها و تحلیلهای علمی، تلاش میکند تجربهٔ فردی را به دغدغهای جمعی پیوند بزند. این کتاب در قالب ناداستان و با ساختاری تکهتکه، خواننده را به سفری درونی و صادقانه دعوت میکند.
خلاصه داستان بهانه هایی برای زنده ماندن
«هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!» کتاب با روایت سقوط نویسنده به اعماق افسردگی آغاز میشود؛ زمانی که مت هیگ در بیستوچهارسالگی، در جزیرهای دورافتاده، ناگهان با موجی از افکار خودکشی و اضطراب روبهرو میشود. او تجربهٔ حملات هراس، بیخوابی، بیاشتهایی و احساس جدایی از واقعیت را با جزئیات شرح میدهد و از تلاشهایش برای یافتن راهی بهسوی بهبودی میگوید. نویسنده به گذشته بازمیگردد و ریشههای اضطراب و حساسیت خود را در کودکی و نوجوانی جستوجو میکند؛ از خاطرات مدرسه و احساس بیگانگی تا نخستین نشانههای اضطراب و ترس از جدایی. در ادامه، هیگ به تجربهٔ دارودرمانی، نقش خانواده و دوستان، و تأثیر گفتوگو دربارهٔ بیماریهای روانی میپردازد. او با آوردن آمار و حقایقی دربارهٔ افسردگی و خودکشی، تلاش میکند نشان دهد این بیماری چقدر فراگیر و درعینحال نامرئی است. کتاب با تکهنوشتههایی دربارهٔ امید، اهمیت زمان، و یافتن بهانههایی کوچک برای ادامهدادن زندگی، به پایان میرسد؛ بیآنکه وعدهٔ درمان قطعی بدهد، اما با تأکید بر امکان تغییر و یافتن نور در انتهای تونل.
چرا باید کتاب بهانه هایی برای زنده ماندن را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی بیپرده و صادقانه، تجربهٔ زیستن با افسردگی و اضطراب را از زاویهای شخصی و ملموس به تصویر میکشد. مت هیگ نهتنها از رنجها و بحرانهای خود میگوید، بلکه به راههایی که برای کنارآمدن با بیماری یافته اشاره میکند و نشان میدهد چگونه حتی در تاریکترین لحظات، میتوان روزنههایی از امید یافت. «بهانههایی برای زنده ماندن» با ترکیب خاطره، تحلیل، آمار و نقلقول، به خواننده کمک میکند درک عمیقتری از ماهیت بیماریهای روانی و تأثیر آنها بر زندگی فردی و جمعی پیدا کند. این کتاب میتواند برای کسانی که خود یا نزدیکانشان با افسردگی و اضطراب دستوپنجه نرم میکنند، منبعی برای همدلی، شناخت و یافتن راههای کوچک اما مؤثر برای ادامهدادن باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای کسانی که با افسردگی، اضطراب یا حملات هراس روبهرو هستند، یا در خانواده و اطرافیان خود با چنین مسائلی مواجهاند، مفید است. همچنین علاقهمندان به ناداستانهای خودزندگینامهای و کسانی که دغدغهٔ سلامت روان دارند، میتوانند از خواندن این اثر بهره ببرند.
بخشی از کتاب بهانه هایی برای زنده ماندن
«یکی از نشانههای اصلی افسردگی، نبود امید است؛ نبود آینده. افسردگی شبیه به تونلی نیست که انتهایش نور وجود دارد؛ بلکه تونلیست که هر دو سرش بسته شده و تو درونش گرفتار شدهای. اگر فقط کمی دربارهی آینده میدانستم. اینکه آیندهای بسیار درخشانتر از تصوراتم وجود دارد. آنوقت یکی از دو سر تونل فرو میریخت و میتوانستم نور را ببینم؛ پس حقیقت وجود این کتاب گواهی است بر دروغگویی افسردگی. افسردگی مجبورت میکند فکر کنی که همهچیز اشتباه است. اما خود افسردگی دروغ نیست؛ واقعیترین چیزیست که تجربه کردهام و البته نامرئی هم هست. برای دیگران، گاهی افسردگی اصلاً اهمیتی ندارد. تو با ری آتش گرفته اینطرف و آنطرف میروی و هیچکس شعلهها را نمیبیند. به همین دلیل که افسردگی اغلب نامرئی و مرموز است. شرم راهش را باز میکند. تحمل این شرم برای فرد افسرده بسیار دشوار است؛ چون بر افکار اثر میگذارد و افسردگی بیماری افکار است. وقتی افسردهای، احساس تنهایی میکنی؛ فکر میکنی چیزی را که تو تجربه میکنی، دیگران تجربه نمیکنند. آنقدر از اینکه دیوانه به نظر برسی، میترسی که همهچیز را در خودت میریزی. میترسی مردم با تو بیگانه شوند؛ پس بیشتر سکوت میکنی و دربارهی آن حرف هم نمیزنی؛ چه بد! چون حرفزدن دربارهی افسردگی، مفید است. کلمات چه در گفتار و چه در نوشتن چیزهاییاند که ما را به جهان متصل میکنند و به همین دلیل، حرفزدن با دیگران دربارهی افسردگی و نوشتن پیرامون این مسائل کمک میکند تا به یکدیگر وصل شویم؛ به خود حقیقیمان.»
حجم
۹۲۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۹۲۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه