دانلود و خرید کتاب ورای زندگی ها عبدالرزاق گورنه ترجمه فرزانه حیدرنیا
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب ورای زندگی ها

کتاب ورای زندگی ها

معرفی کتاب ورای زندگی ها

کتاب ورای زندگی ها نوشتهٔ عبدالرزاق گورنه و ترجمهٔ فرزانه حیدرنیا است. انتشارات کتابسرای میردشتی این رمان معاصر، تاریخی و آفریقایی (انگلیسی)‬ را منتشر کرده است.

درباره کتاب ورای زندگی ها

کتاب ورای زندگی ها (Afterlives) برابر با یک رمان معاصر و آفریقایی (انگلیسی)‬ است که ۴ بخش و ۱۵ فصل دارد. این رمان در حالی آغاز شده است که راوی از دو شخصیت به نام‌های «خلیفه» و «آمور بیاشارا» سخن می‌گوید. کتاب حاضر اولین‌بار در سال ۲۰۲۲ میلادی منتشر شد. این رمان تاریخی داستان گروهی ناهمگن از مردم تانزانیا (یک کشور در قارهٔ آفریقا) را روایت کرده است که در روستایی ساحلی به نام «تانگا» (Tanga) زندگی می‌کنند. عبدالرزاق گورنه به این واسطه، گروهی از شخصیت‌ها را به ما شناسانده است که کوشیده‌اند بار دیگر زندگیشان را بسازند. 

خواندن کتاب ورای زندگی ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آفریقایی (انگلستان)‬ و قالب رمان تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره عبدالرزاق گورنه

عبدالرزاق گورنه (Abdulrazak Gurnah) در سال ۱۹۴۸ میلادی در در زنگبارِ آفریقا به دنیا آمد. این نویسنده در بریتانیا زندگی کرده و به زبان انگلیسی نوشته است. او چندین رمان و مجموعه داستان کوتاهی با عنوان «مادرم در یک مزرعه در آفریقا زندگی می‌کرد» (۲۰۰۶) را منتشر کرده است. رمان «بهشت» از مهم‌ترین آثار او محسوب می‌شود که در سال ۱۹۹۴ میلادی به فهرست کوتاه جایزهٔ بوکر راه یافته بود. «گریز» (۲۰۰۵) و «کنار دریا» (۲۰۰۱) دو رمان معروف دیگر این نویسنده هستند که هر دو به جمع نامزدهای اولیهٔ جایزهٔ بوکر راه یافته بودند؛ همچنین «زندگی پس از مرگ» (۲۰۲۰) یک رمان دیگر به قلم اوست که به جمع نامزدهای نهایی جایزهٔ «جورج اورول» راه یافته بود. «خاطرهٔ کوچ»، «قلب شنی»، «آخرین هدیه» و «ورای زندگی ها» (Afterlives) نام آثار دیگر این نویسندهٔ آفریقایی (انگلیسی)‬ است. او در نوجوانی کتاب‌های ایرانیِ «هزار و یک شب» و «شاهنامهٔ فردوسی» را خوانده است. عبدالرزاق گورنا برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات بوده است.

بخشی از کتاب ورای زندگی ها

«برای حمزه آن دوره از زندگی‌اش، در مقایسه با سال‌های قبل، دوره آرام و راحتی بود. با گذشت هفته‌ها و ماه‌ها، تنش‌های زندگی کردن با بی‌آشا و خلیفه کمرنگ‌تر شد و شاید هم به نوعی به آن عادت کردند. آن‌ها راه‌هایی برای دوری کردن از یکدیگر یافتند، بی آنکه به نظر برسد با هم اختلافی دارند، تا نگاه‌های پر از اتهام بی‌آشا را نبینند و غرغرهای زیرلبی او را نشنوند. حمزه به خوبی یاد گرفت که چگونه از سر راه او قرار گرفتن، دوری کند و غالبا عصرها که به خانه می‌آمد فقط برای مدت کوتاهی او را می‌دید، هرچند صدایش همیشه به گوش می‌رسید. صبح ها، آفیا همیشه اولین نفر بود که از خواب برمی‌خاست، اما حمزه معمولا بیدار بود و زمانی که هوا روشن می‌شد، نمی‌توانست عمیقا بخوابد. حمزه شستشویی می‌کرد و آفیا چای را آماده می‌کرد، و قبل از اینکه خلیفه و بی‌آشا از اتاقشان بیرون بیایند، خانه را ترک می‌کرد.

وقتی به حیاط کارگاه می‌رسید، ناصر بیاشارا همیشه آنجا بود. سلام و احوالپرسی می‌کردند و بازرگان کلید کارگاه را بدون هیچ مکالمه‌ای و گاهی حتی بدون بالا آوردن سرش از روی دفتر گرانبهایش، به او می‌داد. پس از ورود مزی سلیمانی، سه نفر آنها مختصرا در مورد برنامه کاری روزانه صحبت می‌کردند. ناصر بیاشارا گاهی اوقات در کارگاه به آنها ملحق می‌شد و کار نهایی کاسه‌ها و کابینت‌ها را انجام می‌داد یا نظرات انتقادی‌اش را در مورد طرح جدید ارائه می‌کرد. او در حال برنامه‌ریزی برای ساخت مبل‌هایی با تشکچه‌های نرم بود و نیاز داشت که در زمان مناسب، خیاط رومبلی استخدام کند، اما فعلا در حال آزمایش کردن اسکلت چوبی آنها بود. تقاضا برای مبلمان به طور مداومی در حال افزایش بود. تجارت حمل بار او نیز در حال گسترش بود. برخلاف پیش‌بینی خلیفه، سرمایه‌گذاری در ملخ قایق، موفقیت بزرگی بود. جذب کسب و کار از توان قایق خارج شده بود و نیاز به خرید یک کشتی موتوردار بزرگتر احساس می‌شد و ناصر بیاشارا دوست داشت آن را کشتی بخارش بنامد. امور بازرگان به قدری در حال رشد و پیشرفت بود که او خودش تابلویی را کنده کاری و رنگ کرد و سونگورا آن را روی دروازه حیاط نصب نمود: «مبلمان بیاشارا و کالاهای عمومی».

ناصر گفت:

فکر می‌کنم باید کارگاه را گسترش بدهیم و تجهیزات جدید بیاوریم.

او نخست به مزی سلیمانی نگاه کرد که هیچ واکنشی از خودش نشان نداد، و سپس حمزه را نگریست که به نشانه حمایت سر تکان می‌داد. او ادامه داد:

این حیاط به اندازه کافی بزرگ است، اینطور نیست؟ ما می‌توانیم یک کارگاه جدید درست آن طرف اینجا بسازیم و به خوبی آن را مجهز کنیم، شاید هم بتوانیم قراردادی دولتی برای تهیه میز مدرسه و مبلمان اداری و این چیزها ببندیم. آن وقت کارگاه قدیمی را اختصاصا برای سفارشات خانگی و وسایل تزئینی و غیره استفاده می‌کنیم. نظرتان چیست؟

هرچه بیشتر درباره کارگاه جدید صحبت می‌کرد، که اغلب در هفته‌های بعد هم اتفاق افتاد، بیشتر حمزه را که برای اداره آن در اول صف بود، خطاب قرار می‌داد. دولت قیمومت بریتانیا از گسترش مدرسه‌سازی و سوادآموزی خبر داده بود که همین سرمنشا هیجان زدگی ناصر بیاشارا در مورد قرارداد دولتی بود. دستگاه حکومت همچنین در حال گسترش فعالیت‌های خود در زمینه کشاورزی، کارهای عمومی و مراقبت‌های بهداشتی بود. اگر هیچ هدف دیگری نداشتند، حداقل قصد داشتند به آلمانی‌ها نشان دهند که چگونه یک مستعمره را باید به درستی اداره کرد. همه این بخش‌ها و پروژه‌ها نیازمند دفتر کار بود و دفاتر قاعدتا باید مجهز به میز و صندلی می‌شدند. حمزه با اشتیاق محتاطانه‌ای سر تکان داد، در حالی که ناصر بیاشارا، که اکنون ترجیح می‌داد او را «بیزینس من» خطاب کنند و نه تاجر، با خودش در مورد سرمایه‌گذاری جدید صحبت می‌کرد. دیر یا زود، حمزه تقاضای افزایش حقوق قابل توجهی می‌کرد، اما در حال حاضر ترجیح داد منتظر موقعیتی مناسب بماند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۴۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۲۳ صفحه

حجم

۳۴۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۲۳ صفحه

قیمت:
۲۴۰,۰۰۰
تومان