دانلود و خرید کتاب چنگال سیمرغ خسرو حمزوی
تصویر جلد کتاب چنگال سیمرغ

کتاب چنگال سیمرغ

نویسنده:خسرو حمزوی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب چنگال سیمرغ

کتاب چنگال سیمرغ نوشتهٔ خسرو حمزوی است. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان این داستان ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب چنگال سیمرغ

کتاب چنگال سیمرغ حاوی یک داستان معاصر و ایرانی است که در چهار فصل نوشته شده است. این داستان در حالی آغاز می‌شود که راویِ ناشناسش از اینکه در خانهٔ خود بیگانه مانده است، می‌گوید. این راوی ادامه می‌دهد که گذشته‌اشْ آینده‌اش را رنجور کرده و نیز یک آدم تازه، جلویش سبز شده است. این پیش‌درآمد به یک درون‌گویی (سولی‌لوگ) می‌ماند. پس از این است که داستان آغاز می‌شود. با خسرو حمزوی همراه شوید.

خواندن کتاب چنگال سیمرغ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره خسرو حمزوی

خسرو حمزوی در سال ۱۳۰۸ به دنیا آمد. او نویسنده و شاعری ایرانی است. تحصیلاتش در رشتهٔ اقتصاد بود، اما از آغاز جوانی به نویسندگی و شاعری روی آورد. او توانست با رمان «شهری که زیر درختان سدر مرد» (۱۳۷۹) برندهٔ دورهٔ دوم جایزهٔ منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی و همچنین نامزد دریافت جایزهٔ مهرگان در سال ۱۳۸۰ شود. پس از سال ۱۳۸۶ و تا مدتی، هیچ اثر جدیدی از او منتشر نشد. به‌گفتۀ خودش، سه اثر او با نام‌های «افسانۀ مامیران»، «در بیشه‌های آسوریک» و «در هرم نیم‌روز» در انتظار دریافت مجوز نشر قرار داشتند. داستان «چنگال سیمرغ» یکی دیگر از آثار او است.

بخشی از کتاب چنگال سیمرغ

«سر شب که آنوش، رهاورد شبانکاره را به اتاق خواب وی برد و خود بازگشت، رهاورد خسته و خوابالود بود، اما در رختخواب که آرمید، اندیشه‌ها و پندارهایش جان گرفتند و او در گرداب پندارهایش افتاد. گذشته و حال و آینده‌اش سیال شدند و او در تنورهٔ آسیاب آن چه بر او گذشته بود و آن چه چشم به راهش بود و همهٔ پندارهایی که به بار نشسته و یا پژمرده بودند، غوطه‌ور گشت.

... تندیسی بکر بود... اما بکر نماند... بی‌سیرت شد!...

... اینک باید ببینم چه کرده‌ام!... نمودی دیگر به آن دادم!...

... دیرگاه بود که به کارگاهش رفتم...

... ماهان دست از کار کشیده بود...

... جامهٔ کار از تن درآورده بود... پشتش به من بود...

... روی راحتی لم داده بود...پیپ می‌کشید... به تندیس می‌نگریست...

... تندیسی که آخرین کارش بود...

... فریاد زدم ماهان... از جا پرید... بهم خیره شد... سخت بیمناک شد...

... گفت... این وقت شب اینجا چه می‌کنی!... چه می‌خواهی؟...

... چیزی نگفتم... نگاهش کردم...

... آن گه که رفتم سویش... بیمناک شد... گفت... روزگاری دراز درین کارگاه تندیس ساخته شده... خون و خونریزی نبوده... تو هنر را با خون میامیز...

... آخرین نگاهش... آکنده از افسوس بود!...

... سایهٔ ماهان ماند... که همیشه پشتم ایستاده...

... پچ‌پچ می‌کند... رهاورد... نیروی آفرینش در نهادت نیست...

... خون تو را باطل می‌کند!...

... مهرین به خانهٔ من آمد... داغدار... سیاهپوش...

... با دختری سه چهار ساله... اسمش را انیس گذاشتم...

رهاورد سخت آشفته شده بود. سر و تنش تبناک بود. گیج گیجی‌خوران خودش را از زیر لحاف بیرون کشید. از تختخواب پایین آمد. روی راحتی کنار تخت افتاد. زیر لب گفت. «باید ازین کابوس درآیم.» چشمان بست. «باید به انیس می‌گفتم پیشم بماند.»

... پس از سال‌ها... با هم دوستانه گفت‌وگو می‌کردیم...

... امشب انیس... انیس دیگری بود...

... انیسی بود که من می‌خواستم... جای مهرین را می‌گرفت...

رفته رفته آرامش یافت.

... مهرین هنوز زنده است... روزی باز می‌گردد...

... بازگشت مهرین... فصل تازه‌ای در زندگی من است...

... مهرین بود که مرا تندیس ساز کرد...

... همهٔ کوششم ساختن تندیسی از مهرین بود...

... سرانجام او را در تندیس ماهان ساختم...

رهاورد دست و پا زد، برخاست. خود را از روی راحتی به درون رختخواب کشاند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۷۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۳ صفحه

حجم

۲۷۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۳ صفحه

قیمت:
۴۰,۵۰۰
تومان