کتاب مردی که دو بار مرد
معرفی کتاب مردی که دو بار مرد
کتاب مردی که دو بار مرد نوشتهٔ ریچارد عثمان و ترجمهٔ ندا شادنظر است. نشر قطره این رمان معاصر انگلیسی را منتشر کرده است. در این اثر که از کتابهای پرفروش نیویورک تایمز بوده، کارآگاهانی ۷۰ساله در مقابل جنایتکارانی حرفهای قرار میگیرند.
درباره کتاب مردی که دو بار مرد
کتاب مردی که دو بار مرد (The Man Who Died Twice) حاوی یک رمان معاصر و انگلیسی است که داستان چهار دوست بازنشسته را روایت میکند؛ چهار نفر که میکوشند پروندههای جنایی را حل کنند. این کتاب را یک نویسنده، تهیهکننده و مجری تلویزیون به نام ریچارد عثمان یا «ریچارد آزمن» (Richard Osman) نوشته است. در بخشی از این کتاب که نخستینبار در سال ۲۰۲۱ میلادی به انتشار رسید، یک مهمان غیرمنتظره یا یک دوست قدیمی به نام «الیزابت» از راه میرسد. او به کمک فوری نیاز دارد. الیزابت متهم شده که الماسهایی به ارزش چند میلیون دلار را از افرادی خطرناک دزدیده و حالا فراری است. الیزابت (مأمور سابق MI5)، «جویس» (پرستار بازنشسته)، «ران» (رهبر سابق اتحادیهٔ کارگری) و «ابراهیم» (روانپزشک بازنشستهٔ مصری) اکنون باید در مقابل قاتلی بیرحم قرار بگیرند که برای کشتن آنها تردید به خود راه نمیدهد. آیا این چهار نفر میتوانند پیش از اینکه قاتل به آنها برسد، او را دستگیر کنند؟ کتاب مردی که دو بار مرد دنبالهٔ رمان «انجمن قتل پنجشنبهها» است. ریچارد آزمن داستان کارآگاهان ۷۰ساله را از جایی که زمین گذاشته بود، دنبال میکند تا شما را به سفری در دنیای جنایت ببرد.
خواندن کتاب مردی که دو بار مرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مردی که دو بار مرد
«تابهحال به آنتورپ رفتهای؟ شک دارم، اما کسی چه میداند؟ آنتورپ شهر بسیار زیبایی است. آنجا کلیسای جامع دارد و ما دستکم از کنار هشت یا نُه استارباکس عبور کردیم. ساعتِ دو با مردی به نام فرانکو قرار داشتیم. فرانکو فروشندهٔ الماس است و کارگاه او در ردیفی طولانی از خانههای کنار کانال مانش قرار دارد که جلوِ آنها کُلی پله است. کنار در هر خانه پلاکهای کوچک برنجی نصب کردهاند. فکر میکردم کارگاهش پنجره دارد و از پنجره میتوان کُلی الماس دید، اما شانس با من یار نبود. فقط گربهای جلوِ پنجره نشسته بود و آنجا هیچچیز هیجانانگیزتری وجود نداشت.
فرانکو جذاب و فوقالعاده بود. تا قبل از امروز واقعاً نمیدانستم مردم بلژیک چگونهاند، اما اگر فرانکو مشتی نمونهٔ خروار باشد، در آینده بیشتر حواسم را به بلژیکیها جمع خواهم کرد. او موهای سفید، پوست برنزه و چشمهای آبی داشت و عینک مطالعه زده بود. از او پرسیدم که آیا همسرش با او کار میکند و او گفت همسرش فوت کرده است. من هم دستم را روی دستش گذاشتم، صرفاً برای آنکه احساس راحتی کند و الیزابت چشمهایش را چرخاند.
شاید پاپی کشته شده باشد و شاید داگلاس به قتل رسیده باشد؛ نکند هردو به قتل رسیده باشند؟ هیچکس بهطورقطع نمیداند و مسئله همین جاست. اما بیشک قاتل آنجا میآمد تا الماسها را نقد کند. یا پیش فرانکو میآمد، یا شخص دیگری که فرانکو میشناسد.
فرانکو به هردوی ما لیوانی شیر تعارف کرد. من دستش را رد نکردم، اما نمیدانم آخرین بار کِی شیر خوردهام. تو میدانی؟ وقتی شیر را میخوردم، به این فکر میکردم که شاید این آخرین لیوان شیری باشد که مینوشم. فکر نکنم در آینده در موقعیتی قرار بگیرم که مردی شیر تعارفم کند. مگر آنکه با یک بلژیکی خوشتیپ ازدواج کنم. که محال است پیشنهادش را رد کنم.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه