کتاب دو زن زیبا
معرفی کتاب دو زن زیبا
کتاب دو زن زیبا نوشتهٔ آرام روانشاد است. نشر نیماژ این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب دو زن زیبا
کتاب دو زن زیبا حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «نیویورک دوستت دارم»، «از دفتر خاطرات یک تازهعروس متولد ۱۳۵۲»، «روز برمیآید»، «اِکستِنشِن» و «فقط میخواستم یک فنجان قهوه بخورم» (برندهٔ جایزهٔ ادبی صادق هدایت در سال۱۳۹۰). این مجموعه با محوریت مسائل زنان نوشته شده است. در تمامی داستانهای کتاب «دو زن زیبا» با زنی مواجه میشوید که در مواجهه با یک موقعیت خاص در زندگی قرار گرفته و حالا باید راهی برای مقابله یا کنارآمدن با آن موقعیت پیدا کند. فضای هر داستان با دیگری متفاوت است؛ همانطور که شخصیتهای زن این مجموعه از نظر موقعیت اجتماعی و زندگی بسیار با هم تفاوت دارند؛ این مجموعه همچنین نقش زن را در جایگاههای مختلف به چالش میکشد و مهمترین پرسشی که مطرح میکند این است که چرا زنان اغلب خود را در جایگاه قربانی میبینند؟
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب دو زن زیبا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره آرام روانشاد
آرام روانشاد در ۶ اردیبهشت ۱۳۵۵ به دنیا آمد و داستاننویسی ایرانی شد. او داستاننویسی را از سال ۱۳۸۰ و با حلقهٔ قصهٔ شیراز و زیر نظر بزرگانی چون «ابوتراب خسروی» و «محمد کشاورز» شروع کرد. قبل از داستاننویسی در مقام نمایشنامهنویس و دستیار کارگردان در حوزهٔ تئاتر فعالیت میکرد و همچنین از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۵ مدیر روابط عمومی خانهٔ مطبوعات فارس بوده است. مجموعه داستان «دو زن زیبا» یکی از آثار او و حاوی چند داستان کوتاه است.
بخشی از کتاب دو زن زیبا
«موهای بلند و رشکبرانگیزی دارد. آنها را بافته و آن گیس کلفت خرماییرنگ را از روسریاش بیرون انداخته است. سه ساک دستیِ خرید توی دستش است و روی ساکها مارکهای معروف دنیاست. هرمس، بولگاری، ورساچه. کلافه نگاهم میکند و اجازه میگیرد که وسایلش را جلوی پای من بگذارد. اگر ساعت ۵ عصر در قطار سریعالسیر تهران به کرج صندلی برای نشستن پیدا کنی، چیزی شبیه معجزه است. از آن معجزههای کوچکی که روانکاوم میگوید بهانههای ادامه دادن هستند. محو موهایش هستم و با خودم میگویم موی پرپشت هم نعمتی است. من هیچوقت موهای زیبایی نداشتم. از بچگی همیشه موهایم را کوتاه میکردم. تُنُک بود و صاف. وقتی بلند میشد بهجایِ زیبا بودن، یک گلولهی کم حجم میشد که پشتِسرم با یک کِش نازک میبستم. بیشتر خندهدار میشد تا قشنگ! برای همین تا کمی موهایم رشد میکرد مادر دستم را میگرفت و میبرد سلمانی خانوم احتشام. او هم قیچی را برمیداشت و تا آنجا که میتوانست مویم را کوتاه میکرد و خودش میگفت: مدل گوگوشی. یک بار که موهایم کمی بلند شده بود، با هزار بدبختی پشتِسرم بستمش. فرانک تا مرا دید غشغش خندید و به مسخره گفت: «دُم موش» یک روز هم گفت: «خوش به حالت. یه چُسه مو داری. میتونی هر روز راحت بری حموم!»
خودش موهای بلندی داشت. بالا میبستشان. دُماسبی. واقعاً هم مثل دُمِ اسب بود. وقتی دوچرخهسواری میکردیم باد میزد زیر موهاش و شبیه اسبی میشد که دارد چهارنعل میتازد. موی بلند و پاهای کشیده! عوضش موی کوتاه به من خیلی میآمد. این را همه میگفتند. خانم احتشام میگفت موی کوتاه صورت این بچه را باز میکند. به مادرم میگفت موی شما که پُرپشت است. حتماً تُنُکی موهایش دور از جونش به پدرش رفته، هرچه خاک اوست، عمر این باشد!
اما توی عکسهایی که از پدر مانده بود، موهای سیاه و خوشحالتی داشت. مادر هم همیشه موهایش کوتاه بود. کُرنلی میزد. هنوز هم کُرنلی میزند و شرابیاش میکند. موی کوتاهم دل مهرزاد را برد. میگفت موی بلند به هر دختری میآید، ولی کمتر کسی هست که با موی کوتاه زیبا شود. همهی دخترهای محله مویشان بلند است، اما تو با بقیه فرق داری! میگفت اصلاً دختری که موی کوتاه بهش بیاید از دخترهای دیگر سه بر صفر جلوتر است. پدرسوخته توی سیزده سالگی مثل مردهای چهل ساله حرف میزد.»
حجم
۷۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۷۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه