کتاب قدرت عادت

کتاب قدرت عادت نوشتهٔ چارلز دوهیگ و ترجمهٔ افسون صانعی است. انتشارات آموخته این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر به دلیل رفتارهایمان در کار و زندگی پرداخته است.

درباره کتاب قدرت عادت

کتاب قدرت عادت به ۳ بخش تقسیم شده است. بخش اول بر چگونگی بروز عادت‌ها در زندگی افراد تمرکز کرده است. در این بخش، عصب‌شناسی شکل‌گیری عادت‌ها، چگونگی شکل‌گیری عادت‌های جدید و تغییر عادت‌های قدیمی و روش‌های آن بررسی شده است. در بخش دوم عادت‌های شرکت‌ها و سازمان‌های موفق بررسی شده است. در بخش سوم عادت‌های جوامع بررسی شده است. در این بخش توضیح داده شده که چگونه مارتین لوترکینگ و جنبش حقوق مدنی او با تغییر عادت‌های اجتماعی ساکنانِ مونتگومری در آلاباما به موفقیت رسید. مبنای هر فصل از این کتاب، این استدلال محوری است که اگر سازوکار عادت‌ها را درک کنیم، می‌توانیم تغییرشان دهیم. گفته شده است که وقتی درک کنید که عادت‌ها قابل‌تغییر هستند، ‌این آزادی را دارید که آن‌ها را از نو تعریف کنید. قدم نهایی و سخت هم، ‌انجام آن کار و تبدیل‌کردن آن به عادت است. در پایان کتاب حاضر، راهنمایی برای شروع این مرحلهٔ دشوار قرار دارد. این بخش برای کسانی است که می‌خواهند قدم‌به‌قدم عادت‌ها را در خود ایجاد کنند. چارلز داهیگ در کتاب «قدرت عادت»، ذهن شما را با سؤالات و مثال‌های مختلف درگیر می‌کند؛ مثلاً درمورد قاتلی که استدلال می‌کند عادت‌هایش او را به قتل سوق‌ داده‌اند، ‌چه تصمیمی باید گرفت؟ مثال‌های کتاب و چنین پرسش‌هایی، ‌کتاب را سرگرم‌کننده و خواندنی کرده است.

خواندن کتاب قدرت عادت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران روان‌شناسی عمومی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره چارلز دوهیگ

چارلز دوهیگ در سال ۱۹۷۴به دنیا آمده است. او برای نوشته‌هایش در زمینهٔ کسب‌وکار، جایزهٔ پولیتزر نیویورک‌تایمز را دریافت کرد. دوهیگ ابتدا برای روزنامهٔ لس‌آنجلس تایمز می‌نوشت و سپس به روزنامهٔ نیویورک‌تایمز پیوست. او فارغ‌التحصیل رشتهٔ تاریخ از دانشگاه ییل است و مدرک MBA خود را از مؤسسهٔ کسب‌وکار هاروارد دریافت کرده است.

بخشی از کتاب قدرت عادت

«دانشمندان می‌گویند عادت‌ها پدیدار می‌شوند؛ زیرا مغز همواره دنبال راه‌هایی برای کم کردن زحمت است. مغز اگر به حال خود رها شود، سعی می‌کند هر روالی را به عادت بدل کند؛ چون عادت‌ها تلاش و زحمت مغز را کاهش می‌دهد. این غریزهٔ صرفه‌جویی، مزیت بسیار بزرگی دارد. مغزِ کارآمد فضای کمتری می‌خواهد که موجب می‌شود سر کودک کوچک‌تر شود و تولدش آسان‌تر و در نتیجه، مرگ‌و‌میر مادر و نوزاد کمتر شود. همچنین با مغزی کارآمد مجبور نیستیم پیوسته دربارهٔ رفتارهای ابتدایی مانند راه رفتن و انتخاب غذا فکر کنیم و انرژی ذهنی‌مان را صرف اختراع نیزه، سیستم‌های آبیاری و در نهایت، هواپیما و بازی‌های ویدئویی می‌کنیم.

حفظ انرژی ذهنی کار پیچیده‌ای است؛ چون اگر قدرت مغز لحظهٔ اشتباه کم شود، شاید متوجه نکته‌های مهمی چون متجاوزی که پشت بوته‌ها پنهان شده یا خودرویی که هنگام دنده‌عقب، به سرعت به سمتمان می‌آید، نشویم. پس هسته‌های قاعده‌ای‌مان سیستم هوشمند را طرح‌ریزی کرده است تا تعیین کند عادت‌ها چه وقت اوضاع را در دست بگیرد. این سیستم مسئولِ شروع یا پایان تمام تکه‌های رفتاری‌تان است.»