کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز
معرفی کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز
کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز نوشتهٔ لورن دی. استلمن با ترجمهٔ نیما م. اشرفی در نشر قطره به چاپ رسیده است. در این اثر، استلمن ۲ شخصیت معروف ادبیات را با یکدیگر روبهرو میکند: دکتر هنری جکیل، شخصیت اصلی داستان معروف دکتر جکیل و آقای هاید نوشتهٔ رابرت لوییس استیونسن و شرلوک هولمز، کارآگاه نامدار اثر آرتور کانن دویل.
درباره کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز
دکتر جکیل و هولمز در یک ماجرای هیجانانگیز و معمایی با یکدیگر روبهرو میشوند. دکتر جکیل و آقای هولمز به خوانندگان امکان میدهد تا شاهد تقابل و تعامل ۲ شخصیت مشهور دنیای ادبیات باشند. این اثر از عناصر ادبیات پلیسی و داستانهای معمایی بهره میبرد و ترکیبی از تعلیق و تجزیه و تحلیل شخصیتهای پیچیده را ارائه میدهد. کتاب برای علاقهمندان به داستانهای جنایی و همچنین طرفداران این ۲ شخصیت جذاب خواهد بود.
کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
در این داستان با رویارویی ۲ شخصیت اسطورهای ادبیات جهان، دکتر جکیل و آقای هولمز، مواجه هستیم. این کتاب به علاقهمندان به ادبیات پلیسی و داستانهای معمایی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز
«هولمز کارت را برداشت و روی آن را خواند: «جی. جِی. آترسون. به آقای آترسون گفتید که ما آمادهٔ رفتنیم، خانم هادسون؟»
«بله، جناب هولمز. اما ایشان گفتند کار فوری با شما دارند.»
«بسیار خوب، بفرستیدش بالا. لطف کنید به درشکهچی بگویید کمی بیشتر منتظر بماند.» بعد با چهرهای غمگین رو به من کرد. «خیلی متأسفم، دوست عزیز. شما دکترها میدانید که پشت کردن به یک انسان درمانده کار آدمهای وظیفهشناس نیست.»
با ترشرویی گفتم: «اگر من دکترم که فقط بهت میگویم با این کار خودت را به دردسر بزرگی میاندازی.»
بالاپوشش را درآورد و دوباره آویزان کرد. «این بهایی است که بابت منحصربهفرد بودنم میپردازم. لطفاً پالتو و کلاهت را در کمد بگذار و روی صندلی محبوبت بنشین. از صدای پای مهمان درماندهمان برمیآید که یک جفت گوش شنوای دیگر را هم پذیراست.»
همان وقت در دوباره باز شد و مردی ماتمزده وارد منزلمان شد. ظاهرش نشان میداد چهل الی پنجاه ساله باشد، البته بیشتر به پنجاه سالهها شبیه بود. کتوشلوار تیرهٔ بینقصی به تن داشت و یک پالتوی سبک با چهارخانههای کمرنگ رویش پوشیده بود. روی چکمههایش ساقپوش شیکی کشیده بود، اما از آنجا که با لباس موقرش همخوانی نداشت، به این نتیجه رسیدم که برای کاربردشان پوشیده نه برای تزیین، زیرا تمام روز باران خفیفی در لندن آمده بود و چالههای خیابان زیاد بودند. گفتم که چهرهاش غمگین بود، اما همینکه جلوتر آمد و به حلقهٔ نور تنها چراغی که روشن گذاشته بودیم وارد شد، شباهت چهرهاش به چهرهٔ ماتمداران مراسم عزاداری بیشتر شد. صورتش کشیده و پرچینوچروک بود و سرتاسر پیشانیاش از نگرانی خط افتاده بود و مثل صورت سگ شکاری پیری شده بود. البته سبیل سادهٔ مشکیرنگی داشت و موهای خاکستریاش را طوری روغن زده و مرتب کرده بود که فرق سر کممویش را بپوشاند. چشمهایش نیز غمگین بود. چنان حزن عمیقی در آنها دیده میشد که میتوانست فقط ناشی از نومیدی مطلق باشد. تا آن زمان دلم به حال یک غریبه اینطور نسوخته بود که برای آقای جی. جِی. آترسون سوخت، آن هم حتی پیش از آنکه لب به سخن بگشاید.»
حجم
۱۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۳۸ صفحه
حجم
۱۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۳۸ صفحه
نظرات کاربران
اصلا از زیبایی کتابهای اصلی هلمز در این کتاب خبری نیست... بیشتر در سبک کتابهای حادثهای است تا کارآگاهی.