کتاب انگلستان عصر ویکتوریا
معرفی کتاب انگلستان عصر ویکتوریا
کتاب انگلستان عصر ویکتوریا نوشتهٔ جان اف. وو کوویتس و ترجمهٔ فرید جواهرکلام است و گروه انتشاراتی ققنوس آن را منتشر کرده است. دورهٔ ویکتوریا یا دورهٔ ویکتوریایی دورهٔ اوج انقلاب صنعتی در بریتانیا و اوج امپراتوری بریتانیا بود. پس از ویلیام چهارم که خود جانشین جرج چهارم بود، در ۱۸۳۷، ملکه ویکتوریای ۱۸ساله به تخت نشست. دوران ۶۴سالهٔ سلطنت او در تاریخ انگلستان به «عصر ویکتوریا» شهرت دارد که همزمان با بهاوجرسیدن گسترهٔ امپراتوری بریتانیا در سطح جهان بود.
درباره کتاب انگلستان عصر ویکتوریا
عصر ویکتوریا که از بر تخت نشستن ملکه ویکتوریا در سال ١٨٣٧ تا زمان مرگش در سال ١٩٠١ به طور انجامید، یکی از باشکوهترین و انقلابیترین دورانها در تاریخ بریتانیا بود.
به موجب همگامی و همراهی سرخوشانۀ دو قدرت نظامی و صنعتی، انگلستان خود را محق میدانست که امپراتوری وسیع و نیرومندی در سراسر جهان بر پا کند که هم قدرت مهیب خود را به رخ بکشد و هم کنترل خود را بر منابع عمدۀ مواد خام حفظ کند. سربازان و ماجراجویان انگلیسی به سرزمینهای دوردست جهان سرازیر شدند: هند، آفریقا، آسیا و جزایر پراکنده در اقیانوس اطلس، و در اواخر حکومت ملکه ویکتوریا انگلستان در هر گوشهای از کرۀ زمین مستعمراتی داشت و بر یک چهارم مردم جهان حکومت میکرد.
فصلهای کتاب انگلستان عصر ویکتوریا از این قرار است:
فناوری و صنعتی شدن
جلال و شکوه انگلستان دوران ملکه ویکتوریا
پیامدهای صنعتی شدن در دوران ویکتوریا
اصلاحات دوران ویکتوریا
زندگی و فراغت در دوران ویکتوریا
افول انگلستانِ دوران ویکتوریا
خواندن کتاب انگلستان عصر ویکتوریا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ تاریخ جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انگلستان عصر ویکتوریا
«ویکتوریا در ۲۵ مهٔ ۱۸۱۹ به دنیا آمد. او تنها فرزند ادوارد، دوکِ کِنت، بود که او خود چهارمین پسر جورج سوم پادشاه انگلستان بود. او هرگز پدر خود را ندید، زیرا یکساله بود که پدرش درگذشت، ولی در آغوش مادر پرورش یافت. در واقع تا زمانی که ملکه شد، در کنار مادر و در اتاقخواب مادر میخوابید.
با این حال او بهتدریج به شخصیتی نیرومند بدل شد، و این امر روزی که ملکه شد به اثبات رسید. در ۲۰ ژوئن ۱۸۳۷، هنگامی که عموی او ویلیام چهارم پادشاه انگلستان درگذشت (جورج سوم در سال ۱۸۲۰ درگذشته بود) قرعه به نام او افتاد، زیرا سه پسر بزرگ ویلیام یعنی عموهای ویکتوریا در قید حیات نبودند و هیچ وارثی از خود بر جای نگذاشته بودند. ویکتوریا کیاستی از خود نشان داد که نتیجهٔ زحمات معلمانش و مادری هشیار بود.
او در آن روز در دفترچهٔ خاطراتش نوشت:«ساعت شش صبح بود که مادرم مرا از خواب بیدار کرد و گفت اسقف اعظم کنتِربری و لرد کانینگهام اینجا هستند و میخواهند مرا ببینند.» ویکتوریا با لباسخواب وارد اتاق نشیمن شد، در آنجا آن دو مقام رسمی از مرگ شاه او را آگاه کردند و گفتند او اکنون ملکه است. بعدها او به یاد آورد:«لرد کانینگهام زانو زد و دست مرا بوسید، در همان حال بیانیهٔ رسمی دولت و نوشتهٔ شاه مرحوم را مبنی بر واگذاری تاجوتخت به دست من داد.» ویکتوریا وقت اندکی داشت تا بتواند افکارش را متمرکز کند، ولی بعدها در دفتر خاطراتش دربارهٔ آن روز سرنوشتساز چنین نوشت:«از آنجا که مشیت خداوند بر این قرار گرفته که در این مقام والا قرار بگیرم, نهایت تلاشم را خواهم کرد که وظایف خود را به نیکی در راه کشورم به انجام رسانم؛ من بسیار جوانم و شاید در بسیاری مسائل، و نه همهٔ مسائل، بیتجربه باشم، اما اطمینان دارم که افراد بسیار اندکی هستند که حسننیتشان و عشق و علاقهٔ واقعیشان برای این کار بیش از من باشد و بدانند چه کاری انجام دادنش مناسب و صحیح است.»»
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه