دانلود رایگان کتاب شوابی‌ها هرتا مولر ترجمه اسدالله امرایی

معرفی کتاب شوابی‌ها

«شوابی‌ها» داستان کوتاهی از هرتا مولر(-۱۹۵۳)، نویسنده رومانیایی‌تبار برنده جایزه نوبل ادبیات است. زمان تقریبی مطالعه: ۳ دقیقه
fateme
۱۳۹۷/۰۴/۱۱

فقر و شرایط سخت زندگی ، مثل اون چرک ها بودن ، که وقتی جامعه ای از اون رهایی پیدا کنه ، حال خوش نصیب مردم میشه مثل سرحالی آدم بعد از یک حمام

neda
۱۳۹۷/۰۹/۱۳

داستان زیبایی است اما بسیار تلخ و تکان دهنده! چه حقیقت ترسناکی!

▪︎ sᴀʟᴠᴀᴅᴏʀ
۱۳۹۷/۰۵/۲۰

نظر ندم بهتره 😑😑😑

عاشق کتاب
۱۳۹۷/۰۴/۱۴

داستان چندش آوری بود که هیچ هدفی نداشت

ساکت
۱۳۹۶/۰۱/۲۵

جالب بود. اما حال آدمو بهم میزد😷 هی چرک و فیتیله و زرد و قهوه ای و سیاه...😟😟

🍃رز رزاسه🍃
۱۳۹۵/۱۲/۰۴

چی پدر بزرگ کجا بود از کجا اومد چطوری اگه بود مادر بزرگ چرا ندیدش ؟😣یعنی چی می خواد چی بگه 😩

m.a.m
۱۳۹۵/۱۰/۲۳

برخلاف سایر دوستان بنظرم خیلی داستان خوبی روایتی زیبا از زندگی خانواده ای که به درد و رنج تنگدستی تن داده و در نهایت با مسکنی خود را تسکین می دهند

Mohammad Bagheri
۱۳۹۸/۰۳/۳۰

تعریفی از زندگی فقیرانه، سخت و اما محبت آمیز.

Prhaaam
۱۳۹۶/۱۰/۲۰

فضاسازی جالبی داشت

Hassan Yousefzadeh
۱۳۹۶/۰۵/۱۶

اتفاقا به نظرم جالب بود گرچه فقیر اما ساده و همدل و مهربان

شنبه شب است. بخاری حمام گداخته و شکم‌داده مثل پول.
neda
مادربزرگ می‌گوید، حیوونی بچه‌ام. مادربزرگ می‌گوید بچه‌ی اینقدری را که به حمام نمی‌برند.
محمدرضا
خانواده‌ی شوابی‌ها تازه حمام کرده و سرحال جلو تلویزیون می‌نشینند. خانواده‌ی شوابی‌ها تازه حمام کرده و سر حال منتظرند، فیلم سینمایی شنبه شب را تماشا کنند. پایان
:)
پدر چرک سینه‌اش را فتیله می‌کند. فتیله‌های چرک پدر کنار فتیله‌های چرک مادر در سطح آب شناور است. حلقه‌ی دور وان قهوه‌ای می‌شود. پدر از وان بیرون می‌آید. آب هنوز داغ است. پدر داد می‌زند و مادربزرگ را صدا می‌کند. مادر بزرگ پا می‌گذارد توی وان. آب ولرم است. صابون کف می‌کند. مادر بزرگ فتیله‌های کوچک چرک را از روی شانه‌اش می‌شوید. فتیله‌های چرک مادر، پدر و مادر بزرگ روی سطح آب شناور است. حلقه‌ی دور وان سیاه شده. مادر بزرگ از وان بیرون می‌آید. آب هنوز داغ است. پدربزرگ را صدا می‌کند. پدربزرگ داخل وان می‌شود. آب یخ است. صابون کف می‌کند. پدربزرگ فتیله‌های چرک دستش را می‌مالد. چرک پدربزرگ، همراه چرک مادر، پدر و مادربزرگ در سطح آب شناور است. مادربزرگ در حمام را باز می‌کند. مادر بزرگ توی وان را نگاه می‌کند. مادربزرگ پدربزرگ را نمی‌بیند. آب سیاه شلپ شلپ از لبه‌ی سیاه شده‌ی وان سرریز می‌کند. مادربزرگ فکر می‌کند پدربزرگ توی وان است. مادر بزرگ در حمام را پشت سرش می‌بندد. پدربزرگ آب وان را خالی می‌کند. فتیله‌های کوچک چرک تن مادر، پدر، مادربزرگ و پدربزرگ می‌چرخد و از راه آب وان پایین می‌رود.
:)
شنبه شب است. بخاری حمام گداخته و شکم‌داده مثل پول. پنجره‌ی هواکش محکم بسته شده. آرنی کوچولوی دو ساله تو هوای یخ چاییده بود. مامان پشت آرنی کوچولو را با شورت کهنه‌ای می‌شوید. آرنی کوچولو بی‌تابی می‌کند. مادر آرنی کوچولو را از توی وان بلند می‌کند. مادربزرگ می‌گوید، حیوونی بچه‌ام. مادربزرگ می‌گوید بچه‌ی اینقدری را که به حمام نمی‌برند. مادر می‌رود توی وان. آب هنوز داغ است. صابون کف می‌کند. مادر فتیله‌ی چرک‌های پس گردنش را کیسه می‌کشد. فتیله‌های چرک مادر روی سطح آب پخش شده. وان حلقه‌ی زردی دورش است. مادر از وان بیرون می‌آید. آب هنوز داغ است، مادر پدر را صدا می‌زند. پدر داخل وان می‌شود. آب گرم است. صابون کف می‌کند.
:)

حجم

۵٫۷ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۰ صفحه

حجم

۵٫۷ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۰ صفحه

قیمت:
رایگان