دانلود و خرید کتاب گفتگو با کافکا گوستاو یانوش ترجمه فرامرز بهزاد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب گفتگو با کافکا اثر گوستاو یانوش

کتاب گفتگو با کافکا

امتیاز:
۴.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گفتگو با کافکا

کتاب گفتگو با کافکا نوشتهٔ گوستاو یانوش و ترجمهٔ فرامرز بهزاد است و نشر خوارزمی آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب گفتگو با کافکا

نویسندهٔ این کتاب، گوستاو یانوش، به‌هنگام آشنایی خود با فرانتس کافکا در ۱۹۲۰، جوان هفده‌ساله‌ای است شیفتهٔ کتاب و ادبیات که داستان و شعر می‌نویسد و گاهی هم آنها را در روزنامه‌ها و مجلات ادبی پراگ منتشر می‌کند. هم‌صحبت او نویسنده‌ای است که با انتشار داستان‌ها و مجموعهٔ داستان‌هایی چون مسخ، گروه محکومین و پزشک دهکده، در محافل ادبی پراگ کسب شهرت کرده‌ است. برخورد اول محصل هفده‌ساله و نویسندهٔ سی و هفت‌ساله را پدر یانوش که دوست اداری دکتر کافکای حقوقدان است ترتیب می‌دهد تا یانوش نظر کافکا را دربارهٔ اشعار خود بشنود و راهنمایی شود. ولی این برخورد، ملاقات‌های دیگری را در پی دارد که کافکا از آنها روی‌گردان نیست. یانوش تقریباً هر روز، حدود نیم ساعت مانده به‌پایان وقت اداری، به‌دیدن کافکا می‌رود و از هر دری سخن به‌میان می‌آورد. او که جوانی است تشنهٔ درک حقیقت زندگی و واقعیات جهان (و به‌قول کافکا کتاب‌ها و مجلات را «می‌بلعد»، یک دفتر خاطرات و دفترهایی هم برای کوشش‌های ادبی خود دارد. دفتری را هم به‌یادداشت‌کردن شنیده‌ها و خوانده‌هایش اختصاص داده‌ است. با این یادداشت‌ها می‌خواهد حرف‌های دیگران را سبک سنگین کند و برای مسائل زندگی خود راه‌حلی بیابد. کافکا را انسانی فهیم و با حسن نیتی دیده‌ است که می‌تواند هر مسئله‌ای را با او در میان بگذارد و عقیده‌اش را بپرسد. این است که در گفت‌و‌گوهای خود با او، تنها پرسنده و شنونده نیست، بلکه عقاید ثابتی دارد، از کافکا «حرف می‌کشد»، با او جر و بحث هم می‌کند و پس از هر ملاقات، گفته‌های او را مانند بسیاری از شنیده‌ها و خوانده‌های دیگر، مو به‌مو یادداشت می‌کند. تحریر این یادداشت‌ها چهار سال تمام، تا سالی که کافکا برای همیشه به‌آسایشگاه مسلولین نقل مکان می‌کند و چشم از جهان فرومی‌بندد (۱۹۲۴)، ادامه می‌یابد. و بدین ترتیب، مجموعه‌ای از گفته‌ها و عقاید کافکا دربارهٔ موضوع‌ها و مسائل گوناگون ثبت می‌شود.

با وجود اینکه یانوش، هنوز دو سال از مرگ کافکا نگذشته، به‌تقاضای یکی از ناشران پراگ، یادداشت‌هایی را که دربارهٔ کافکا دارد، برای انتشار تنظیم می‌کند، متن کامل این یادداشت‌ها در سال ۱۹۶۸، یعنی بیش از چهل سال بعد، انتشار می‌یابد. و این خود داستان مفصلی دارد که شرحش را از زبان یانوش پیر، در «سرگذشت این کتاب» می‌خوانید.

موضوع اصالت و ارزش استنادی گفتگو با کافکا، لابد نخستین سؤالی است که در برخورد اول با کتاب برای هر خواننده‌ای مطرح می‌شود. ماکس برود، نزدیک‌ترین دوست کافکا و کسی که پس از مرگ او مجموعهٔ آثار او را به‌صورت مدون انتشار داده‌ است، پس از انتشار کتاب یانوش، در زندگینامهٔ کافکا شرحی در این مورد نوشته‌ است که در کتاب گفتگو با کافکا آمده است.

فصل‌های این کتاب از این قرار است:

ماکس برود دربارهٔ گفتگو با کافکا

گفتگو با کافکا

سرگذشت این کتاب

خواندن کتاب گفتگو با کافکا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران زندگی و آثار کافکا پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب گفتگو با کافکا

«روزی، اواخر ماه مارس ۱۹۲۰، پدرم ضمن صرف شام به‌من گفت باید پیش از ظهر روز بعد، به‌اداره‌اش بروم.

گفت: «می‌دانم خیلی در مدرسه غیبت می‌کنی تا به‌کتابخانهٔ شهر بروی. این است که می‌خواهم فردا را بیایی پهلوی من. و سر و وضعت هم خوب باشد. می‌خواهیم به‌دیدن کسی برویم.»

مقصدمان را پرسیدم.

به‌نظر می‌رسید کنجکاوی‌ام مشغولش داشته‌است. ولی پاسخ درستی نگرفتم.

گفت: «نپرس. کنجکاو نباش، بگذار برایت غیرمنتظره باشد.»

روز بعد، کمی مانده به‌ظهر، در دفتر کارش در طبقهٔ سوم «مؤسسهٔ بیمهٔ سوانح کارگران» حاضر شدم. ابتدا از سر تا پا براندازم کرد، بعد کشوی میانی میز تحریرش را باز کرد، پوشهٔ سبزرنگی را که به‌خط خوش، عنوان «گوستاو» رویش نوشته شده‌بود، بیرون آورد، جلویم گذاشت و مدتی نگاهم کرد.

پس از چند دقیقه پرسید: «چرا ایستاده‌ای؟ بنشین.»

چون در چهره‌ام حالت انتظار دیده‌بود، با شیطنتی خاص، پلکهایش را کمی جمع کرد و دوستانه گفت: «واهمه نداشته‌باش، نمی‌خواهم ملامتت کنم. فراموش کن که پدرت هستم و خوب به‌حرفهایم گوش بده. تو شعر می‌گویی.» چنان نگاهم می‌کرد انگار می‌خواهد صورتحسابی جلویم بگذارد.

با لکنت گفتم: «تو این را از کجا می‌دانی؟ چطور متوجه شدی؟»

پدرم گفت: «ساده است. هر ماه یک صورتحساب مفصل برای برق می‌آید. در صدد شدم علت مصرف زیاد برق را بدانم. معلوم شد چراغ اتاق تو شبها تا دیروقت روشن است. دلم می‌خواست بدانم شبها را به‌چه کارهایی مشغولی، و مراقب بودم. معلومم شد که مرتب می‌نویسی، ولی بعد نوشته‌هایت را پاره‌پاره می‌کنی یا با شرمندگی، در طبقهٔ پایین، در پیانوی کوچک، مخفی‌شان می‌کنی. عاقبت، یک روز صبح که در مدرسه بودی، رفتم و نگاهی به‌نوشته‌ها کردم.»

«خوب، بعد؟»

آب دهانم را قورت دادم.

پدرم گفت: «بعد، هیچی، دفتر سیاه‌رنگی پیدا کردم با عنوان «کتاب تجربه‌ها». نظرم را جلب کرد. ولی وقتی فهمیدم دفتر خاطرات توست، گذاشتمش کنار. نمی‌خواهم به‌آنچه در ضمیرت می‌گذرد، شبیخون بزنم.»

«ولی شعرها را خواندی.»

«بله، شعرها را خواندم. در پوشهٔ تیره‌رنگی بودند با عنوان «کتاب زیباییها». خیلی‌هایش برایم مفهوم نبود. مقداری از آنها هم به‌نظرم احمقانه آمد.»

«چرا آنها را خواندی؟»

هفده‌ساله بودم، به‌این جهت هر کس به‌من نزدیک می‌شد، مثل این بود که به‌مقام شامخم توهین شده‌باشد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۶۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

حجم

۲۶۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

قیمت:
۹۴,۵۰۰
تومان