کتاب روباه و انگور
معرفی کتاب روباه و انگور
کتاب روباه و انگور نوشتهٔ گیلیرم فیگیردو و ترجمهٔ محمود فروغی است. انتشارات علمی و فرهنگی این نمایشنامهٔ معاصر برزیلی را روانهٔ بازار کرده است؛ با مقدمهٔ مختصری دربارهٔ تحولات تئاتر در برزیل.
درباره کتاب روباه و انگور
کتاب روباه و انگور حاوی یک نمایشنامهٔ معاصر برزیلی است که به زبان پرتغالی نوشته شده و یکی از قصههای اقوام سامی را در بر گرفته است. قصهٔ این نمایشنامه در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح (ع) و به زبان آرامی موجود بوده است. گفته شده است که تأثیر این قصه در متون سامی مانند عهد عتیق و عهد جدید و قصههای سریانی و حبشی و حتی در ادبیات ارمنی و یونانی مشهود است. گیلیرم فیگیردو نمایشنامهٔ حاضر را با الهام از این قصهٔ کهن در سه پرده نوشته است. «مجتبی مینوی» یادداشتی بر این کتاب نوشته است. این نمایشنامه نخستینبار توسط شرکت دراماتیک ملی در ریودوژانیرو و سپس در اغلب شهرهای برزیل نمایش داده شد و همهجا مورد استقبال قرار گرفت و شهرت بسیار یافت. این اثر در شهرهای عمدهٔ کشورهای آمریکای جنوبی، مکزیک و اروپا اجرا شده است.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب روباه و انگور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر برزیل و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره گیلیرمه فیگیردو
گیلیرمه فیگیردو در سال ۱۹۱۵ میلادی در ایالت سن پائولو به دنیا آمد. در دانشکدهٔ حقوق در ریودوژانیرو تحصیل کرد. در جوانی به روزنامهنویسی اشتغال داشت و مقالات سیاسی و ادبی نوشت و از نقادان ادب و موسیقی به شمار رفت. نخستین کتاب او به نام «ویولونی در سایه» در سال ۱۹۳۶ میلادی منتشر شد. در سال ۱۹۴۹ با نمایشنامهای به نام «خدایی که در خانه خوابیده» از فرهنگستان برزیل و اتحادیهٔ نقادان تئاتر جایزه دریافت کرد. نمایشنامهٔ «روباه و انگور» را در سال ۱۹۵۳ نوشت و به نمایش گذاشت. اتحادیهٔ نقادان تئاتر و شهرداری ریودوژانیرو جایزهای بابت این اثر به او اعطا کرد.
بخشی از کتاب روباه و انگور
«پردهٔ سوم
(همان صحنهٔ پیش، نرگس و غلام حبشی در وسط اتاق دیده میشوند. غلام حبشی دست به سینه ایستاده است)
نرگس: تو مقصود مرا نمیفهمی، اما من میفهمم که تو چه میگویی. (یکی از گلدانها را پس و پیش میکند و برمیگردد نزدیک غلام) تو حرف مرا میفهمی؟ (غلام حبشی بیحرکت ایستاده) نه، تو ارباب عوض میکنی و علت نمیپرسی. اطاعت میکنی. میدانی که من هم همین کار را میکنم؟ با یک تفاوت. من امید و انتظارها دارم، اما لقمان امید و انتظاری ندارد. او میخواهد آزاد بشود و بس. من میخواهم آزاد بشوم، متمول بشوم و یک کسی هم دوستم داشته باشد. تو مثل من نیستی؟ تو در شهر خودت بین همشهریها وقتی آزاد بودی چه میکردی؟ با شیر جنگ میکردی و او را میکشتی. نیزه به دست میگرفتی و میرفتی به جنگ حیوانات وحشی. اما حالا؟ هیچ و هیچ. حتی نارضایتی هم نشان نمیدهی. آیا واقعاً راضی هستی؟ اگرچه از چشمان و حرکات دهانت چیزی فهمیده نمیشود، اما در باطن میل نداری آزاد بشوی و از حدود این شهر بیرون بپری؟ شهری که نمیداند تو آن را دوست نداری و از آن بدت هم میآید؟ یا کی میداند؟ شاید وقتی لقمان را در زیر شلاق خرد میکنی این انتقامی است که تو را تسکین میدهد؟ عجیب است! کار به جایی میرسد که ایجاد درد، لذت میدهد. اینطور نیست؟ انسان احساس قدرت میکند (لحظهای سکوت)، البته قدرت این نیست. قدرت دوست داشتن است. تو تا به حال کسی را دوست داشتهای؟ آیا تو عاشقی؟ (سینهٔ حبشی باد میکند و سوراخهای بینیاش باز میشود) نه، تو وحشی هستی... تو مثل اسب قوی هستی که عشقبازی میکند، اما نمیدانی چطور صبر کنی تا ماده با برخورد با تو، مثل گل سرخ پژمردهشده پر بریزد. (سینهٔ حبشی باد میکند و سوراخهای بینیاش باز میشود) تمدن این است که شخص از همهٔ لذایذ بدنی با ظرافت و لطافت بهرهمند شود. تو نمیفهمی نادان، حس لامسهٔ تو باید مثل سنگ سخت شده باشد. عضلات تو در برخورد با عشق نرم نمیشود. دهان تو فهمیده که غیر از گزیدن دهان انواع دیگر هم هست؟
فخری: (نفسزنان از در عقب وارد میشود) جوهرالحکما آمده؟... (جمله را تمام نمیکند، چون میبیند نرگس به غلام حبشی نزدیک شده بود و تا فخری را میبیند عقب میرود) خودت را تسلیم حبشی میکردی؟ (با اشارهٔ نرگس حبشی خارج میشود)
نرگس: به تو چه مربوط است؟ (کمی تأمل با بیاعتنایی) برگشتی؟ وقتی گفتی میروم باید بروی و برنگردی.
فخری: برگشتم، مگر باید به تو حساب پس بدهم؟ جوهرالحکما کجاست؟
نرگس: میبینی که اینجا نیست.
فخری: هنوز از کنار دریا برنگشته؟
نرگس: مگر رفته بود کنار دریا؟
فخری: رفته بود که به مردم شهر بگوید با چه حقهبازی دریا را سر نخواهد کشید.»
حجم
۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه