کتاب زمستان
معرفی کتاب زمستان
«زمستان» نمایشنامهایست از امید سهرابی(-۱۳۵۴)، نمایشنامهنویس معاصر ایرانی.
نمایشنامه اینگونه آغاز میشود:
صحنه شامل اتاق نشیمن و آشپزخانهی کوچکی از یک ساختمان قدیمی دوطبقه است. درِ ورودی سمت راست و آشپزخانه در سمت چپ قرار دارد. یک کاناپهی کهنه در عمق راست صحنه است و جلوی آن تلویزیونی قرار دارد که همیشه خاموشست. پنجرهای در عمق وسط صحنه است. انتهای راست صحنه، قسمتی از راهپلهای که به طبقهی بالا میرسد، دیده میشود و قسمتی که نمیبینیم توسط درِ نشیمن قطع شده است. دری آشپزخانه را به اتاق خوابی - که دیده نمیشود - وصل میکند. جلوی سمت راست صحنه جالباسی و سمت چپ میز توالت کهنهای قرار دارد. میز نهارخوری کهنه با پایههای رنگرفته جلوی سمت چپ صحنه است و جعبهای زیبا پْر از نامه در کنارش.
آخرین روزهای زمستان است و برف ملایمی در پسزمینه میبارد. زن، پنجاهوپنج ساله، روی کاناپه نشسته و چندین پاکت نامه کنار دستش قرار دارد. نامهای را باز میکند و میخواند. پاکت نامهی دیگری را باز میکند و میخواند. مدت نسبتاً طولانی همینکار را ادامه میدهد. تا آنکه صدای پا از بیرون بهگوش میرسد. در باز میشود. مرد، شصتوسه ساله، همسر زن، وارد میشود. برفها را از روی شانه و سرش میتکاند.
زن: بیرون سرده؟
مرد: پس چی که سرده.
زن: هیچ وقت اینجور سرد نبوده.
مرد، پالتوی خود را درمیآورد. آن را به جالباسی آویزان میکند.
امروز از نامه خبری نبود.
مرد نگاهی به زن میاندازد. به طرف نامههای کناردست او میرود. نامهای را برمیدارد و به آن نگاه میکند.
مرد: فکر کردم داری نامه میخونی.
زن:[ با اشاره به نامه ]آهان. همون دیروزیس. پستچیه امروز نیومد.
مرد: عجیبه!
زن: آره. عجیبه.
مرد: شاید به خاطر برف باشه.
حجم
۴۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۴۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه