کتاب مورموری و موش موشی
معرفی کتاب مورموری و موش موشی
کتاب «مورموری و موش موشی» نوشتۀ محمدرضا یوسفی است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است. کتاب مورموری و موش موشی با داستانی سرگرمکننده و آموزنده، مفاهیم مهمی از دنیای پزشکی و درمان را به کودکان منتقل میکند.
درباره کتاب مورموری و موش موشی
کتاب مورموری و موش موشی داستانی جذاب و شاد برای کودکان است که مفاهیم مهمی از دنیای پزشکی و مراقبت از دیگران را به شیوهای ساده و سرگرمکننده به کودکان آموزش میدهد. این کتاب در قالب یک بازی کودکانه و معصومانه، تجربههای مربوط به درمان بیماری و ترس از درمانها را برای کودکان به تصویر میکشد.
داستان حول شخصیت مورموری و عروسکش موش موشی میچرخد. مورموری که نقش خانم دکتر را بازی میکند، متوجه میشود که عروسکش موشموشی مریض شده است. او تصمیم میگیرد برای درمان موشموشی آمپول بزند، اما بهمحض اینکه اسم آمپول را میشنود، موشموشی پا به فرار میگذارد و مورموری هم به دنبالش میرود. در این مسیر، مورموری وارد یک کارخانۀ ساخت عروسک میشود و از افراد مختلف آنجا دربارۀ موشموشی سؤال میکند. جالب اینجاست که هرکدام از افرادی که مورموری از آنها سؤال میکند، دردی دارند و از مورموری میخواهند که برای آنها نسخهای بنویسد تا دردشان درمان شود.
یکی از ویژگیهای برجستۀ کتاب مورموری و موش موشی، استفاده از بازیهای کودکانه است که با رویکردی شاد و جذاب مفاهیم پزشکی و درمان را به کودکان منتقل میکند. این روش برای بچهها بسیار جذاب و درعینحال آموزشی است. همچنین نشان میدهد که حتی دکتر شدن هم میتواند بازیای شاد و لذتبخش باشد. کتاب همچنین بهصورت غیرمستقیم به ترسهای کودکان از درمانها، بهویژه آمپولها، اشاره دارد. این کتاب به کودکان میآموزد که این ترسها طبیعی هستند. این مسئله بهراحتی به کودکان انتقال داده میشود تا بهتدریج با مفهوم درمان و پزشک آشنا شوند.
همانطور که در بسیاری از کتابهای کودکانه، تصاویر نقش بسیار مهمی دارند، در کتاب مورموری و موش موشی نیز تصاویر به شکلی جذاب و آموزندۀ داستان را تکمیل میکنند. این تصاویر نهتنها به جذابیت کتاب میافزایند؛ بلکه به کودکان کمک میکنند تا داستان را بهتر درک کنند و درگیر آن شوند.
خواندن کتاب مورموری و موش موشی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکانی که به دنیای پزشکی و دکتربازی علاقهمند هستند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مورموری و موش موشی
«یکی بود و یکی نبود. یک روز مورموری با عروسکش موش موشی بازی میکرد. مورموری خانم دکتر بود و موش موشی سرش درد میکرد. مورموری گفت: عروسک خانم چرا سرت درد میکند؟ الان یک آمپول میزنم تا دردت را باد ببرد. موش موشی تا اسم آمپول را شنید فرار کرد.»
حجم
۱۰٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
حجم
۱۰٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه