کتاب پس از باران
معرفی کتاب پس از باران
کتاب پس از باران نمایشنامهای نوشتهٔ سرژی بلبل با ترجمهٔ نگار یونس زاده است و نشر نی آن را منتشر کرده است. این کتاب برندهٔ جایزهٔ مولیر (معتبرترین جایزهٔ ملی تئاتر فرانسه) برای بهترین نمایشنامهٔ کمدی در سال ۱۹۹۱ است.
درباره کتاب پس از باران
سرژی بِلبِل در ۱۹۶۳ در شهر تاراسای بارسلونا متولد شد. او پیروِ آموختههای خوسه سانچیس سینیسترا، مدیر تئاتر فرونتریزو بود. از ۱۹۸۶، بلبل در فعالیتهای این مرکز تئاتر مشارکت کرد و دیری نگذشت که جزو بااستعدادترین نمایشنامهنویسان نوظهور کاتالان شناخته شد.
آثار نغز بلبل که اغلب در ردهٔ بهترین آثار قرار میگیرد، در قالبهایی نو خلق میشود که او در آنها به کندوکاو میپردازد؛ در این زمینه، او نمایشنامهنویسی را طبق ساختارهای آن و ماهیت کشمکش نمایشی بررسی میکند.
از مهمترین آثار او میتوان به السا اشنایدر (۱۹۸۷، برندهٔ جایزهٔ ملی ایگناسی ایگلسیاس)، تختخواب عروسی (۱۹۸۹)، نوازش (۱۹۹۱) و مردن (۱۹۹۵) اشاره کرد.
سرژی بلبل، در کنار نویسندگی، سابقهٔ ترجمه و کارگردانی تئاتر نیز دارد و مدرس انجمن تئاتر بارسلوناست. از جمله آثاری که او ترجمه کرده است میتوان به فِدْر از راسین، صدای پا از ساموئل بکت، اضافهحقوق از ژرژ پرک و نبرد سیاهان و سگها و در خلوت مزارع پنبه از برنارماری کلتس اشاره کرد.
نوازش برای نخستینبار در ۱۹۹۴ در کمدی کان فرانسه روی صحنه رفت و السا اشنایدر و تختخواب عروسی بارها موضوع خوانشهای عمومی قرار گرفته است (برای نمونه، در ۱۹۹۵، اجرای ژان لوئی ژاکوپن از تختخواب عروسی در پوئاتیه فرانسه).
در سالهای ۱۹۹۱، ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳، سرژی بلبل در بخش تئاتر جایزهٔ ملی ادبیات کاتالان و در ۱۹۹۶ جایزهٔ ملی ادبیات نمایشی وزارت فرهنگ اسپانیا را دریافت کرد.
ژان ژاک پرئو، مدرس و کمدین تئاتر آکواریوم، از ۱۹۸۶ بهعنوان نمایشنامهنویس و دستیار کارگردان نزد ژان لوئی بنوئا و ژاک نیشه فعالیت کرده است. پرئو خود دو اثر از خاوییر تومئو اقتباس کرده و روی صحنه برده است.
درمقام مترجم، پرئو با مؤسسهٔ مزون آنتوان ویتز، مرکز بینالمللی ترجمهٔ آثار نمایشی، همکاری میکند و مسئول کمیتهٔ ادبی زبان اسپانیایی آن است.
از جمله آثاری که او ترجمه کرده است میتوان به ساحر چیرهدست از کالدرون د. لا بارکا، هنر بدیع خلق کمدی از لوپه د. وگا، محاصرهٔ نومانسیا از میگل د. سروانتس (با همکاری فیلیپ مینیانا)، لباس زیبای متوفی از رامون دل بایه اینکلان، زن شگفتانگیز پینهدوز و مادموازل رز از فدریکو گارسیا لورکا و نوازش و پس از باران از سرژی بلبل اشاره کرد.
خواندن کتاب پس از باران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پس از باران
«منشی موطلایی: این پلهها آخر سر من رو میکشن، البته...
منشی موقهوهای: (رو به منشی موخرمایی.) حالت خوب نیست؟
منشی موحنایی: (رو به منشی موطلایی.) البته چی؟
منشی موطلایی: البته که با آسانسور نمیریم، چون این چاقال عوضی لومون میده، چون این پسرهٔ آسانسورچی چاقاله، خبر داشتید؟
منشی موقهوهای: نه. حالا هرچی، ده طبقهست.
منشی موحنایی: چهارده عزیزم، چهارده، برای من چهارده طبقهست، همه که اندازهٔ بعضیها شانس ندارن.
منشی موقهوهای: منظورت چیه؟
منشی موطلایی: راستی، حالا که داریم راجعبهش حرف میزنیم، کدومتون چند روز پیش سوار آسانسور شده؟ یکی از شما دخترها. پسرهٔ چاقال بهم گفت، منظورم پسرهٔ آسانسورچیه، کودن بیچاره از راه رسیده و بهم میگه، بگو ببینم عزیزم به نظرت تو این آسانسور بوی بدی نمیآد؟ بهش میگم بوی بد؟ میگه آره عزیزم، بوی بد، بوی گند سیگار میآد. بهش میگم اوه نه، من هیچ بویی حس نمیکنم، دیگه هم من رو عزیزم صدا نزن، کفرم درمیآد وقتی کسی من رو عزیزم صدا میزنه (بهخصوص وقتی طرف یه چاقال باشه، خُب البته معلومه که این رو بهش نگفتم، هی هی هی)، بعد بهش میگم شاید جایی آتیش گرفته؟ (البته که وقتی این رو گفتم داشت از تعجب شاخ درمیآورد)، بعد مرتیکهٔ چاقال بهم میگه خودت رو به موشمردگی نزن مادموازل (این «مادموازل» رو با یه لحنی گفت، با یه بدجنسییی که مطمئناً واسه این بود که دیگه عزیزم صدام نکرده باشه، قبلاً بهتون گفته بودم که بیشعوره، علاوهبر اینکه چاقال تشریف داره) این بوی گندی که میآد بوی دهن یکی از همکارای توئه که همین الان از تراس اومد پایین، میگیری چی میخوام بگم که؟ تو دردسر افتادیم، بهش فکر کردم، گمون میکردم واسه همهمون واضحه که باید از پلههای اضطراری بالا و پایین بریم، دخترها منظورم اینه که متأسفم دارم این رو بهتون میگم، دلم نمیخواد هیچکدومتون رو برنجونم، اما عزیزهای من، یکی از شماها بوده که به ما خیانت کرده، که قول و قرارمون رو زیر پا گذاشته و من، من از این بابت پاک بههم ریختم، میدونید، چون الان این پسرهٔ عوضی گوربهگورشده میخواد بره تهش رو دربیاره که با کی تونسته وایسته وراجی کنه، چون با همهٔ کودنبودنش اونقدرها هم پسر پخمهای نیست یا دختر پخمهای، هی هی هی! خلاصه اینکه میخوام بگم جوری نگاهم میکرد که انگار میدونه من هم میآم بالا و پاک اعصابم رو به هم ریخت، همین که فکر میکنم ممکن بود به رئیسم بره بگه یا به رئیس رئیسم یا به رئیس همهتون، کلِ صورتم جوش میزنه، واسه همینه که وقتی امروز چهارتایی با هم قرار گذاشتیم با خودم گفتم باید رکوراست قضیه رو بهشون بگی و اینجوری معلوم میشه اون خائن کی بوده، یا اون سربههوا، نمیخوام به هیچکی تهمت بزنم، اما حداقل یه توضیحی بهمون بده برای اینکه هر چهارتامون بتونیم راجعبهش حرف بزنیم تا دیگه از این اتفاقها نیفته، برای اینکه عزیزهای من اگه دوباره از این اتفاقها بیفته...»
حجم
۹۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۹۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه