دانلود و خرید کتاب ازولفیا تا ساگوارو زینب خزایی
تصویر جلد کتاب ازولفیا تا ساگوارو

کتاب ازولفیا تا ساگوارو

معرفی کتاب ازولفیا تا ساگوارو

کتاب ازولفیا تا ساگوارو؛ منبرهای گیاهی نوشتۀ زینب خزایی و حاصل ویراستاری سید فرید حسینی (گروه متنوک) است. این کتاب را نشر معارف منتشر کرده است.

درباره کتاب ازولفیا تا ساگوارو

کتاب ازولفیا تا ساگوارو مجموعه روایت‌های کوتاهی است که با یک مثال درباره گیاهان شروع می‌شود و از آن پل می‌زند به یک نکته اخلاقی. بیشتر روایت‌ها به آیه، حدیث یا تکه‌ای از ادعیه گره می‌خورند. شاید بتوان گفت کتاب یک «منبر گیاهی» است. خطابه‌ای از طبیعت به آدم‌ها برای زندگی بهتر. امید که کلماتش جوانه‌های کوچکی شوند و برویند بر تن و جانمان.

خواندن کتاب ازولفیا تا ساگوارو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای کسانی مناسب است که به کتاب‌های معارف و اسلامی علاقه دارند.

بخشی از کتاب ازولفیا تا ساگوارو

«داستان خزان

هورمون‌های مختلفی در گیاهان وجود دارند که هم به‌تنهایی در گیاه کارکرد دارند و هم با یکدیگر در تعامل‌اند. یا بر ضد هم کار می‌کنند یا اثر همدیگر را تشدید می‌کنند تا نتیجهٔ مطلوب در گیاه که رشد است حاصل شود. یکی از این هورمون‌ها اکسین است و دیگری اتیلن. اکسین از تحریک‌کننده‌های رشد است و اتیلن از بازدارنده‌های آن. اکسین معروف است به هورمون رشد و اتیلن معروف به هورمون پیری یا مرگ. در برگ‌های جوان همیشه اکسین از برگ به سمت دمبرگ ترشح می‌شود و نمی‌گذارد سلول‌های لایهٔ جداکننده‌ای که در محل اتصال برگ و شاخه هستند به اتیلن حساس و باعث ریزش شوند. درواقع ترشح اکسین در برگ‌های جوان مانع ریزش برگ می‌شود. همان اتفاقی که در بهار و تابستان شاهدش هستیم. اما در پاییز چه؟ در این فصل حرکت اکسین از برگ به سمت دمبرگ متوقف می‌شود. اکسین که کاهش پیدا کند مقدار اتیلن افزایش می‌یابد. در این حالت آنزیم‌هایی فعال می‌شوند که سلول‌های محل اتصال برگ و شاخه را هضم و حذف می‌کنند. برگ فقط به مویی بند می‌شود و با وزش کوچک‌ترین باد پاییزی می‌ریزد.

ما هم مثل همین برگیم و خصلت‌های خوب و بدمان مثل این دو هورمون، مدام در کشاکش با یکدیگرند. باید حواسمان باشد همیشه میزان صفات خوب را که رشددهنده‌اند بالا نگه داریم تا صفات ناپسند که موجب زوال و مرگ‌اند، فرصت بروز پیدا نکنند و اتصال برگ به درخت برقرار بماند. این خود ماییم که تعیین می‌کنیم مصداق <الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ> باشیم یا <أُولئِک کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ> داستان خزان را یادمان باشد.

یک قانون باغبانی

هوا که رو به سردی می‌رود یکی از توصیه‌های کارشناسان کشاورزی به باغداران رعایت بهداشت باغ است. حتماً می‌پرسید چهارتا درختی که دارند رو به خشکی می‌روند بهداشت می‌خواهند چه‌کار؟ تا حالا با خودتان فکر کرده‌اید بذر علف‌های هرز بهاره یا تخم آفات و قارچ‌ها و ویروس‌ها و باکتری‌های ایجادکنندهٔ بیماری‌های گیاهی در کجا زمستان‌گذرانی می‌کنند؟ همهٔ این‌ها لابه‌لای برگ‌های خشک ریخته‌شده کف باغ و چوب‌های خشک هرس شده‌ای که دور باغ یا داخل آن رها شده‌اند لانه می‌کنند. باغدار اگر کاربلد باشد، پیش از این‌که باغش به مأمن و کنج عافیتی برای آفات و بیماری‌ها و علف‌های هرز تبدیل شود ابتکار عمل را به دست می‌گیرد و باغش را عاری از وجود همهٔ این‌ها می‌کند. این یعنی رعایت بهداشت، یعنی جلوگیری از تضعیف باغ، یعنی باغ را در بهار، گلستان کردن. حواسمان باشد این یک قانون منطقی و روشن است: «در کمینگاه‌های پاییزی و زمستانی اگر مراقبت کنی، بی‌بروبرگرد بهشت، روزی و بهای زندگی‌ات خواهد شد.» «إِنَّهُ لَیسَ لِأَنْفُسِکمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ.»

محا-د.ی.د
۱۴۰۲/۰۵/۱۸

کتابی بسیار جالب و در نوع خود ابتکاری جای تحسین داره نویسندش ظاهرا تحصیلات خانم خزایی نویسنده کتاب, گیاهشناسی یا کشاورزیه ایشون با الهام از درس فیزیولوژی گیاهی و با استفاده از مثال گیاهان متنوع و‌مختلف که بعضا ناآشنا هستند برامون، سعی کرده از ویژگی

- بیشتر
«فراموشم مکن»، این گل را می‌شناسید؟ اسم فارسی ندارد، چون اصالتاً ایرانی نیست و نامش ترجمهٔ Forget me not است و از خانوادهٔ گل‌گاوزبان است. درمورد نام‌گذاری‌اش افسانه‌های مختلفی هست، مثلاً آلمانی‌ها می‌گویند: «خدا همهٔ گل‌ها را نام‌گذاری کرد و تنها یک گل کوچک بدون نام باقی ماند و به همین خاطر شروع کرد به گریه کردن و به خدا گفت: "فراموشم مکن". و خدا جواب داد: "همین نام تو خواهد بود."» ما هم همیشه باید این ذکر را بگیریم، «خدایا فراموشم مکن. سلاحی نداریم، جز همین محبت اندک. با همین نجاتمان بده.» «إِلَهِی لَمْ یکنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیتِک إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِک» خدایا من قدرتی ندارم که از معصیت بازگردم، مگر آنکه تو با محبتت بیدارم گردانی.
چڪاوڪ
دوستم می‌گفت: «مادرم برای تسکین و تقویت قلب معمولاً دمنوش سنبل الطیب می‌خورد. ریشهٔ گیاه را باید در جای خنک و تاریک نگهداری کنی. برای همین می‌گذاشتیمش توی انباری. امان از لحظه‌ای که در باز می‌ماند. گربه‌ها انگار بهشان بی‌سیم وصل باشد، خودشان را با سرعت نور می‌رسانند آنجا.» بو کردن ریشهٔ سنبل الطیب گربه‌ها را سرمست و مجنون می‌کند. آن‌قدری که این گیاه به علف گربه معروف شده‌است. حتی بعضی تحقیقات نشان داده‌اند بعد از تماس گربه با این گیاه اثرات دیگری روی رفتار این حیوان مشاهده می‌شود، مثل شور و هیجان، غلت زدن و آرام‌بخشی. چیزی که خودش نقشی در انتخابش ندارد. اما قلب و مغزش به آن واکنش متقابل و مثبت نشان می‌دهند. حالا فکر کنید در دوستی‌های بزرگ و عمیق که ما خودمان انتخابشان می‌کنیم چه اتفاقی می‌افتد؟ این دوستی‌ها چنان هستند که در وصفشان می‌گویند: «وَ قُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِک»؛ و قلوبشان به عشقت آویخته. قلبِ عاشق به محبت کسی که دوستش دارد آویخته است. این است خاصیت عشق.
چڪاوڪ
سورهٔ یوسف را خوانده‌اید حتماً. آنجا که زنان مصر گفتند: «زن عزیز مصر قصد مراوده با غلام خویش داشته و حب او، وی را شیفته و فریفتهٔ خود ساخته و ما او را (از فرط محبت) کاملاً در ضلالت می‌بینیم»، مفسران در بیان عبارت <قَدْ شَغَفَها حُبًّا>؛ حب او، وی را شیفته و فریفتهٔ خود ساخته. گفته‌اند شُغُف به معنای غلاف دل، پردهٔ دل یا دانهٔ قلب است. به عبارت خودمانی‌تر، شغاف به پیچیدگی بالای قلب یا پوستهٔ نازک روی قلب که همچون غلاف آن را دربر می‌گیرد، اطلاق می‌شود، مثل لایهٔ نازک دور دانهٔ گیاهان. پس شغف یعنی چیزی که قلب را دربر می‌گیرد و با آن ممزوج می‌شود. قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا، یعنی علاقهٔ یوسف به قلب زلیخا گره خورده‌است. حالا فکر کنید به چیزهایی که به قلبمان گره می‌خورند و مسلط می‌شوند. اگر این چیزها از جنس حب باشند، که خوب است. ایمان بهتر است و توکل اعلی‌تر. امان از وقتی که «قد شغفی» تردید باشد و اضطرار و تشویش.
چڪاوڪ

حجم

۱۲۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۱۲۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان