دانلود و خرید کتاب شهر ایزد طاعون ساروات چادا ترجمه امیراحمد کامیار
تصویر جلد کتاب شهر ایزد طاعون

کتاب شهر ایزد طاعون

معرفی کتاب شهر ایزد طاعون

کتاب شهر ایزد طاعون نوشتهٔ ساروات چادا و ترجمهٔ امیراحمد کامیار است. انتشارات پرتقال این رمان را برای نوجوان‌ها روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب شهر ایزد طاعون

در کتاب شهر ایزد طاعون، «اسکندر» نوجوان عراقی‌الاصلی است که خانواده‌اش در زمان کودکی او به آمریکا مهاجرت کرده و رستورانی کوچک با غذاهای خاورمیانه‌ای راه انداخته‌اند. اسکندر برادر بزرگ‌ترش «مو» را از دست داده و حالا باید به‌تنهایی مغازه را بگرداند. شبی زندگی او که هدفی جز کمک به والدینش و کاستن از غم آن‌ها ندارد، با یک اتفاق عجیب‌وغریب زیرورو می‌شود؛ اتفاقی که پای قهرمانان اسطوره‌ای بین‌النهرین را به نیویورک باز و این شهر را به صحنهٔ نبرد خیر و شر بدل می‌کند. ایزدی به‌دنبال جاودانگی، بیماری ناشناخته‌ای را به جان ساکنان شهر از جمله پدر و مادر اسکندر می‌اندازد و ایزدی دیگر سعی می‌کند جلوی نابودی دنیا را بگیرد!

این رمان حاوی روایتی پرکشش است که شما را از مسیری باستانی به سفر در غرایب می‌کشاند و با اسطوره‌های بین‌النهرین آشنا می‌کند؛ سفری با ارابه‌های جنگی پرنده و شمشیرهای افسانه‌ای سخنگو و گربه‌هایی بزرگ همراه با «نرگال ایشتار» و حتی «گیلگمش». این رمان در ۴۱ فصل نوشته شده است.

ساروات چادا، شهر ایزد طاعون را سال ۲۰۱۸ نوشت؛ وقتی دنیا در شرایط بسیار متفاوتی قرار داشت و ایدهٔ شیوع یک بیماری که جان همهٔ ما را تهدید کند، خیالات محض به حساب می‌آمد؛ بیماری کرونا. نویسنده گفته است که موقعیت‌هایی که شرحشان در این کتاب آمده، به‌کلی فرق دارد با واقعیت دنیای ما، اما شباهت‌هایی هم وجود دارد. با کرونا یادمان آمده تنها مسئله‌ای که حقیقتاً اهمیت دارد، سلامتی کسانی است که دوستشان داریم و قهرمان‌های دنیای ما اغلب از طبقات فرودست جامعه‌اند. جان کلام داستان اسکندر همین است. او می‌خواهد آدم‌های مهم زندگی‌اش را نجات دهد و مشتاق است با دشمنی سرشاخ شود که هزار برابر از او قوی‌تر است.

خواندن کتاب شهر ایزد طاعون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به همهٔ نوجوان‌ها پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شهر ایزد طاعون

«این‌یکی از رفتن زیر قطار هم بدتر بود. اول نور کورکننده‌ای دیدم و بعد... بوم!... همه‌چیز در یک لحظه تمام شد. اما اینجا موج‌های غول‌پیکر، پشت‌سرهم به قایق می‌کوبیدند، یک لحظه هم فرصت نمی‌دادند نفس بکشیم.

صدای برخورد امواج تا استخوانم نفوذ می‌کرد، چنان چهارستونم را می‌لرزاند که حس می‌کردم گوجه‌فرنگی‌ام و افتاده‌ام توی همزن‌برقی. ما و قایق با ذره‌ذرهٔ توانمان چسبیده بودیم به هم و زیر ضربات پیاپی موج‌های خروشان، سرگردان شده بودیم. بدون لحظه‌ای توقف دور خودمان می‌چرخیدیم و کشیده می‌شدیم به اعماق ظلمانی آن اقیانوس. چشم‌هایمان را محکم بسته بودیم، دندان‌ها را قفل کرده بودیم روی هم و ریه‌هایمان ضجه می‌کشید برای یک نفس هوا، هر موجی می‌آمد، می‌خورد به من و با هر ضربه، توان پنجه‌هایم کمتر می‌شد. اما می‌دانستم اگر دو طرف قایق را ول کنم، برای همیشه به فنا می‌روم. بدبختانه، قایق که خودش حال‌وروز خوشی نداشت، تنها امید ما بود. هر تکانی که می‌خوردیم، مو کوبیده می‌شد پشت من.

هی که بیشتر و بیشتر کشیده می‌شدیم زیر آب، از شدت آن غرش دیوانه‌کننده کم می‌شد و صدایش بیشتر به صدای دور و مبهم یک پهپاد شباهت می‌یافت. فشار سفت‌وسخت هزارها تُن آبی که بالای سرمان بود، از هر طرف مچاله‌ام کرده بود و ریه‌هایم از درد آتش گرفته بود. تمام آرزویم این بود که یک دم نفس بگیرم.

بعد، درست موقعی که فکر می‌کردم دیگر نمی‌توانم مقاومت کنم و حس می‌کردم دست‌هایم دارد سست می‌شود، پرتاب شدیم بالا. هرچه آن قایق سنگین بالاتر می‌رفت، لحظه‌به‌لحظه فشار آب هم کمتر می‌شد. وقتی با شتاب از اعماق آب کشیده شدیم بالا، از نو پنجه‌هایم را دو طرف قایق محکم کردم.

از آب جهیدیم بیرون و بعد از یک لحظه معلق ماندن توی هوا، محکم برخوردیم به سطح آب. نفس گرفتم و انگشتان دردناکم را باز کردم.

چه طوفانی به پا شده بود. وسط آسمان متلاطم، ابرهای سیاه و سنگین، صاعقه‌زنان باهم گلاویز بودند و قطره‌های سُربی باران، می‌ریختند روی سرمان.

موج پشت موج می‌کوبید به قایق سنگی و باستانی ما، بااین‌حال قایق... یک‌جورهایی... شناور مانده بود.»

A
۱۴۰۲/۰۳/۰۲

یادش بخیر یه روزایی طاقچه پر از عشق کتاب نوجوان بود. الان دیگه پرنده هم داخلش پر نمیزنه. هعی

پادشاه کتاب خوانی
۱۴۰۲/۱۲/۲۲

کتاب خیلی خوبه من عاشق این کتاب شدم

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۶/۱۵

خوب اسکندر نوجوان عراقی الاصلی است که خانواده اش در زمان کودکی او به آمریکا مهاجرت کرده اند و رستورانی کوچک با غذاهای خاورمیانه ای راه انداخته اند. اسکندر برادر بزرگ ترش مو را از دست داده و حالا باید

- بیشتر
مارانص
۱۴۰۲/۰۳/۲۳

بی نهایت بیارید

کاربر 8841669
۱۴۰۳/۰۶/۲۰

من که خیلی بدم اومد

هدف نهایی زندگی چیزی جز زنده ماندن نیست.
شقایق
«من خانِ زوال، طاعون، مرض روحی و فسادم. با همین‌هاست که ما قوی‌تر از قبل می‌شیم. زیر خاک که می‌پوسیم، باعث غنی شدن زمین نمی‌شیم؟ گیاه‌ها که فاسد می‌شن، باغ سبز نمی‌شه؟ کی می‌تونه فرق نبوغ رو از جنون تشخیص بده؟ پسر، تو حقیقتی رو که پیش چشمت مثل روز روشنه، نمی‌بینی.»
شقایق

حجم

۳۴۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۳۴۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۱۱۷,۰۰۰
تومان