کتاب ۶۶ قصه از هانس کریستین آندرسن
معرفی کتاب ۶۶ قصه از هانس کریستین آندرسن
کتاب ۶۶ قصه از هانس کریستین آندرسن نوشتهٔ هانس کریستین اندرسن با ترجمهٔ پریسا همایون روز است و نشر قدیانی آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ۶۶ قصه از هانس کریستین آندرسن
کتاب ۶۶ قصه از هانس کریستین آندرسن اثر هانس کریستین آندرسن نویسندهٔ دانمارکی است. این نویسنده اگرچه نویسندهای پرکار در نمایشنامهها، سفرنامهها، رمانها و شعرهاست، اما بیشتر به خاطر افسانههای ادبیاش به یاد میآید. افسانههای اندرسن، متشکل از ۱۵۶ داستان در ۹ جلد و ترجمه شده به بیش از ۱۲۵ زبان، از نظر فرهنگی در آگاهی جمعی غرب گنجانده شده است، به آسانی برای کودکان قابل دسترس است، اما درسهایی از فضیلت و انعطافپذیری نیز ارائه میدهد. از معروفترین افسانههای او میتوان به «لباس جدید امپراطور»، «پری دریایی کوچولو»، «بلبل»، «سرباز حلبی استوار»، «کفش قرمز»، «شاهزاده خانم و نخود»، «ملکه برفی» اشاره کرد.
خواندن کتاب ۶۶ قصه از هانس کریستین آندرسن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ۶۶ قصه از هانس کریستین آندرسن
«بسیار خُب، میخواهیم داستانمان را شروع کنیم. وقتی به پایان داستان برسیم، میفهمید که معلوماتتان خیلی بیشتر شدهاند.
روزگاری گابلین بد و ترسناکی وجود داشت که یکی از شریرترین گابلینها بود. او به اندازهٔ شیطان، بدجنس و پلید بود. روزی گابلین بدجنس خیلی خوشحال بود؛ برایاینکه آینهای ساخته بود که قدرت عجیبی داشت. آینهٔ گابلین تصویر تمام چیزهای خوب و زیبا را ناچیز و بیاهمیت نشان میداد، ولی تصویر چیزهای زشت و بیارزش را چشمگیرتر و زشتتر میکرد. در آن آینه، منظرههای زیبا شبیه به اسفناج آبپز به نظر میآمدند و بهترین آدمها، زشت و نفرتانگیز دیده میشدند. حتی گاهیاوقات به نظر میرسید که روی سرشان ایستادهاند و شکم ندارند. صورتهایشان چنان کجوکوله میشد که دیگر شناخته نمیشدند و اگر لکی روی صورتشان داشتند، آینه آن لک را چنان بزرگ میکرد که تمام بینی و دهانشان را میپوشاند. گابلین با خودش گفت، "خیلی جالب است."
هروقت فکر خوب و درستی از مغز کسی میگذشت، آینه آن را به شکل مسخرهای نشان میداد و گابلین با صدای بلند به اختراع زیرکانهاش میخندید.
گابلین بدجنس مدرسهای هم داشت. تمام کسانی که به مدرسهٔ او میرفتند، به همه میگفتند که گابلین آینهٔ شگفتانگیزی ساخته است. آنها میگفتند: «برای اولینبار میشود شکل واقعی دنیا و آدمهایش را دید.»
آنها آنقدر با آینهٔ گابلین به اینسو و آنسو رفتند که دیگر هیچ انسان و یا سرزمینی باقی نماند که تصویرش در آن منعکس نشده باشد. سپس تصمیم گرفتند به بهشت بروند و فرشتهها را دست بیندازند. هرچقدر در آسمان بالاتر میرفتند آینه بیشتر و بیشتر میخندید و نگهداشتنش سختتر میشد. وقتی به بهشت نزدیک شدند، آینه از شدت خنده چنان لرزید که از میان دستهایشان لغزید و پایین افتاد. آینه با زمین برخورد کرد و به میلیونها میلیون خردهآینه تبدیل شد.
ازآنبهبعد، آینه بیشتر از گذشته دردسر درست میکرد؛ برایاینکه بعضی از خردههایش از دانههای شن هم ریزتر بودند و همراه باد در تمام دنیا پراکنده میشدند. وقتی یکی از آنها در چشم کسی فرو میرفت، ممکن بود برای همیشه آنجا بماند. این خردهآینه هر چیزی را که آن شخص میدید، تحریف میکرد و باعث میشد او فقط جنبهٔ بد همه چیز را ببیند. هرکدام از خردهها قدرت پلید آینه را حفظ کرده بودند.
بعضی از خردههای آینه به قلب مردم نیز نفوذ کردند. چنین اتفاقی خیلی وحشتناک بود؛ زیرا باعث میشد قلبشان به یک تکه یخ تبدیل شود. برخی از تکههای آینه آنقدر بزرگ بودند که مردم از آنها بهجای شیشهٔ پنجرهها استفاده میکردند. ولی خودتان میتوانید تصور کنید که وقتی از پشت این پنجرهها به دوستانشان نگاه میکردند، چه اتفاقی میافتاد. مردم با بعضی از خردههای آینه، عینک ساختند. وقتی کسی چنین عینکی را میزد تا بهتر ببیند و قضاوت کند، همه چیز در نظرش بد جلوه میکرد. این موضوع گابلین بدجنس را آنقدر خوشحال میکرد که از شدت خنده، پهلوهایش درد میگرفت. ولی بعضی از خردههای ریز آینه هنوز در هوا معلق بودند و همچنان در قلب و چشم مردم فرو میرفتند.»
حجم
۴٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۹۳ صفحه
حجم
۴٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۹۳ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خیلی عالی هستش
این کتاب رو چاپی خواندم.فوق العاده س.قدرت تخیل عجیب نویسنده شگفت زده ام کرد.ترجمه هم بی نظیر بود