کتاب جنایتی که کرمان را تکان داد
معرفی کتاب جنایتی که کرمان را تکان داد
کتاب جنایتی که کرمان را تکان داد؛ قتل بهوسیلهٔ معاون ساواک (به همراه ۲۴ مقاله برگزیده مولف؛ چاپشده در مجلات خارج از کشور) نوشتهٔ احمد پاک زاد و ویراستهٔ مهدی سجودی مقدم است و انتشارات مهراندیش آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب جنایتی که کرمان را تکان داد
داستانی که در کتاب جنایتی که کرمان را تکان داد آمده ماجرایی است واقعی از شرح یکی از پروندههایی که احمد پاک زاد به عنوان قاضی در دادگستری بدان رسیدگی و قضاوت کرده است. گرچه آخر و عاقبت پرونده علیرغم تلاش او برای مجازات فردی که قتل نفس انجام داده بود و به انحای مختلف قصد فرار از مجازات را داشت معلوم نشد اما او وظیفهٔ خود را در مقام قضاوت و براساس موازین اخلاقی حرفهای بهخوبی به انجام رساند.
داستانی که خوانندگان درمورد قتل یک جوان بیگناه بهوسیلهٔ مأمور سازمان اطلاعات و امنیت کرمان (ساواک) ملاحظه و مطالعه میکنند، حکایت و سرگذشت یک پروندهٔ جنایی است که قبل از انقلاب، احمد پاک زاد هنگامی که در دادگستری به سِمَت بازپرس شعبهٔ اول دادسرای شهرستان کرمان خدمت میکرد بدان رسیدگی کرد و با فعالیت و پیگیری و رسیدگی شبانهروزی و کشف جنایت و حقیقت آن را به پایان برد. داستان یک قتل ناهنجار و شقاوتآمیز و بیدلیل که در اثر دخالت ناصحیح ساواک بهوقوع پیوست.
خواندن کتاب جنایتی که کرمان را تکان داد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جنایتی که کرمان را تکان داد
«در هفدهم شهریور سال ۱۳۴۳ خورشیدی یکی از وکلای معمر دادگستری کرمان آقای سیدعمادالدین منصوری از عدهای از قضات دادگستری کرمان در منزل خود برای شام دعوتی کرده بود که من و دادستان شهرستان نیز جزو مدعوین بودیم. جلسهای شاد و نشاطانگیز بود صاحبخانه خود از فضلا و گویندگان نامی بود و طبعی لطیف در ساختن شعر داشت. سالها قبل به مناسبت تصویب قانون تعقیب مصرانه در زمان شادروان دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران قطعه شعری گفته بود که همه دوستان و قضات از او تقاضا کردند آن شعر را بخواند و او درخواست میهمانان خود را اجابت کرد. متأسفانه با گذشت زمان و در دست نداشتن آن شعر همهٔ ابیات آن در نظرم نیست ولی آنچه در ذهن مانده در اینجا نقل میکنم:
شورای سر زلف تو در اول خرداد
تشکیل شد و دولت دل لایحهای داد
قانون مجازات به یک طرز نوینی
تدوین شد و گردید وفا جرم قلمداد
هم عشق ز انواع جرایم به قلم رفت
شد قابل تعقیب جزا کرده فرهاد
دزدیده نگاهی به رُخش دوش نمودم
احضار شدم از طرف محکمه داد
گفتم چه گناهی است نظر بر رخ زیبا
قاضی نشنید این سخن و رأی چنین داد
محکوم به حبس ابد اندر غم عشقی
بر طبق قوانین دَهِ اول خرداد
شب بسیار خوب و خاطرهانگیزی بود و به قول شاعر:
یک شبی در همه عمر به دلخواه گذشت
خوش شبی بود ولی حیف که کوتاه گذشت
در حدود ساعت ۱۲ (نیمهشب) که به منزل آمدم همسرم هنوز بیدار بود.
از اینکه به تنهایی و بدون او به میهمانی مردانه رفته بودم مسلماً ناراضی بود ولی سخنی بر زبان نیاود و پس از چند دقیقهای هر دو آمادهٔ استراحت بودیم که زنگ خانه به صدا درآمد و وقتی که درب را گشودم یکی از مأمورین کلانتری را دیدم که گزارش کوتاهی را به من تسلیم کرد و متن این گزارش چنین بود: ریاست محترم دادسرای شهرستان کرمان، بهطوری که یکی از ساکنین خیابان زریسف تلفنی به کلانتری ۳ اطلاع داده، جوانی که گویا رانندهٔ تاکسی است در آن خیابان و در یکی از خانهها به ضرب گلولهٔ مرد مسلّحی به قتل رسیده، جسد او در داخل حیاط خانه افتاده است و در همین موقع یکی از مأمورین گشت کلانتری به مرد مظنونی برخورد کرده است که میخواسته ماشین لندرور خود را از زمینی که از سطح خیابان پایینتر بوده بیرون بکشد و چون در قبال سؤالات مأمور، مطالب متناقض و مختلفی بیان داشته مأمور او را متوقف و بالأخره با آمدن رئیس کلانتری شخص مظنون به کلانتری هدایت و هماکنون در آنجاست ایستاده، اظهار میدارد که مأمور ادارهٔ ساواک است و گناهی ندارد و به خاطر داشتن مأموریت و وظایف سنگین خود مایل به رفتن و ترک کلانتری است.
با تسلیم این گزارش به دادستان کرمان که او نیز جزء مدعوین شام در منزل آقای عمادالدین منصوری وکیل دادگستری بود و پس از مراجعت این گزارش را ملاحظه نموده بود، در حاشیهٔ آن این دستور را صادر کرد: آقای پاکزاد بازپرس شعبهٔ اول دادسرای کرمان به موضوع رسیدگی و اظهار نظر فرمایید و با این دستور و ارجاع کار، مرا گرفتار و خود را راحت کرد و به بستر رفت.
من بلافاصله لباسهای خود را پوشیدم و در برابر چشمان متحیر و ناراحت همسرم منزل را به سوی محل حادثه ترک کردم ولی قبل از رفتن به کلانتری ۳ به رئیس آن کلانتری تلفن کردم و تأکید نمودم که در نگهداری و مراقبت از شخص مظنون که در کلانتری تخت نظر است نهایت دقت و توجه را بنماید و هرکه هست، اجازهٔ بیرون رفتن و ترخیص او را ندهند.
با راهنمایی و همراهی مأمور آورندهٔ گزارش، بلافاصله بهسوی محل وقوع قتل عزیمت کردم و در اتنهای خیابان زریسف نرسیده به بیمارستان نوریهٔ کرمان داخل کوچهای شدیم و در آخر کوچه منزل کوچک و قدیمی را نشان دادند که محل وقوع قتل و قرار گرفتن جسد بود.
۵ نفر در داخل اتاق نشیمن ایستاده بودند که گفته شد همهٔ آنها ناظر و شاهد وقوع قتل بودهاند که اسامی هر ۵ نفر را یادداشت کردم.
اتاق نشیمن حدود ۲ متر از کف حیاط خانه بالاتر و مرتفعتر بود و جسد مقتول در کف حیاط روی زمین افتاده بود. جوانی حدود ۲۴ تا ۲۵ ساله که از ناحیهٔ سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان خود را از دست داده بود.
مقداری خون در کف زمین و بر دیوارهٔ اتاق جلب توجه میکرد. به اتفاق مأمور به داخل زمین نزدیک محل حادثه و جای پارک اتومبیل شخص مظنون رفتیم، اتومبیل لندرور خاکستریرنگی که دربهای آن بسته بود در آنجا پارک شده بود. تحقیقات بعدی نشان داد که متهم پس از ارتکاب قتل بهسرعت به طرف ماشین پارک شده رفته و چون بنا به عللی که معلوم نشد، ماشین خود را در زمین گودی پارک کرده بود، موقع بیرون آوردن ماشین از آنجا مواجه با اشکال میشود و هرچه به ماشین فشار میآورد و گاز میدهد نمیتواند ماشین را از قسمت سربالایی زمین خارج کند و همین امر موجب شک و ظن مأمور کشیک خیابان میشود و مأمور را بهسوی او میبرد و متهم درحالیکه به مأمور قدرتنمایی میکرده و خود را معاون سازمان امنیت کرمان معرفی مینموده از مأمور میخواهد که مزاحم او نشود و او را به حال خود رها سازد تا از آنجا خارج شود و این جروبحث و گفتوگو با مأمور ادامه پیدا میکند تا اینکه رئیس کلانتری ۳ کرمان که قبلاً بهوسیلهٔ تلفن از موضوع آگاهی یافته بوده به محل واقعه میرسد و در داخل زمین پارک ماشین به سراغ متهم میرود و با شنیدن سخنان خارج از موضوع و مطالب بیربط او نیز به وی بیش از مأمور مظنون میگردد و به نحوی بسیار ماهرانه و با لحنی دوستانه و مؤدبانه او را در ماشین فولکس واگن خود سوار و به کلانتری که فاصلهٔ زیادی با آنجا نداشته میبرد. متهم که اسلحهٔ کمری داخل در جلد چرمی با خود داشته و از روی لباس و شلوار او پیدا بوده، مرتباً رئیس کلانتری و مأمورین را تهدید به رفتن میکرده و قصد بیرون رفتن از کلانتری را داشته است که رئیس کلانتری به هر نحوی که توانسته با او صحبت میکند و جلو خارج شدن او را میگیرد. پس از قریب نیم ساعت رئیس شهربانی کرمان به همراه معاون خود و چندین افسر دیگر که از جریان اطلاع حاصل مینمایند به جمع مأمورین کلانتری ۳ افزوده میشوند و در طبقهٔ اول کلانتری میمانند تا اینجانب از راه برسم و تکلیف قضیه روشن شود. متهم و شخص مظنون در طبقهٔ دوم کلانتری که محل کار افسر نگهبان است در محوطهٔ آنجا و روبهروی اتاق افسر نگهبان ایستاده بود.»
حجم
۱۹۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱۹۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب اصلا داستان جذابی ندارن . نوشته های نویسنده به طور اغراق آمیزی در خود ستایی خودش هست. موضوعی که اسم کتاب و خلاصه هست فقط ۱۰ درصد از متن اصلی رو شامل میشه و بقیه نوشته های دیگر نویسنده