کتاب برسون از زبان برسون
معرفی کتاب برسون از زبان برسون
کتاب برسون از زبان برسون نوشتهٔ میلن برسون و ترجمهٔ رامین خلیقی و محمد نصیری است. انتشارات شوند این کتاب را که حاوی گفتوگوهای «روبر برسون» از ۱۹۴۳ تا ۱۹۸۳ میلادی است، روانهٔ بازار کرده است. این کتاب در سال ۱۳۹۷ منتشر شده است.
درباره کتاب برسون از زبان برسون
کتاب برسون از زبان برسون، حاوی گفتوگوهای «روبر برسون» از ۱۹۴۳ تا ۱۹۸۳ میلادی است. در ابتدای این کتابْ توضیح داده شده است که «روبر برسون» فیلمهایش را بیشتر در اتاق تدوین خلق میکرد و موقع بازخوانی مصاحبهها هم همین رویه را در پیش میگرفت. او دوست نداشت فیلم را دستکاری کند؛ از روی هوس فیلم نمیساخت. او برخلاف برخی از همدورههای خود فقط آن چیزهایی را میگفت که میخواست بگوید؛ نگذاشت ایدههایش خوراک آتش بحثوفحص شود و هیچوقت به خودش اجازه نداد حرفهای بیمعنا بزند. برسون در همهچیز «شفافیت» میجست؛ عاشق «صحت» بود و برای تأکید بر تنفر خویش از گفتههای بیروح، با کنایه از کتاب مقدس نقل میکرد که «تکتک حرفهای احمقانه حسابرسی خواهد شد».
روبر برسون در ۲۵ سپتامبر ۱۹۰۱ در فرانسه به دنیا آمد و در ۱۸ دسامبر ۱۹۹۹ در همان کشور درگذشت. او کارگردان و فیلمنامهنویسی فرانسوی بود که فیلمهایش به سبک روحانی و پارسایانه شهرت داشت. برسون نقش بهسزایی در ایجاد هنر فیلمسازی ایفا کرد و تأثیر بزرگی بر موج نوی فرانسه گذاشت. از میان فیلمهای او میتوان به «خاطرات یک کشیش روستا»، «جیببر» و «محاکمهٔ ژاندارک» اشاره کرد.
خواندن کتاب برسون از زبان برسون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران هنر سینمای فرانسه و آثار روبر برسون پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب برسون از زبان برسون
«برسون: سبک و ایمان من خیلی با برنانوس فرق دارد، اما این کتاب لحظات برقآسا - لمحهها و بارقههای واقعی - دارد. خیلی نگران داستان بودم، چرا که اگر خودکشی دختر جوان همچون نوعی پایان ماجرا تعبیر میشد کل داستان یکباره تاریک و غمناک میشد. حال آنکه در حقیقت، خودکشی پاسخ به ندایی آسمانی است.
بابی: البته شما انسان معتقدی هستید.
برسون: بله، اما کسانی هم که اعتقاد ندارند باعث رنجشام نمیشوند. برای آنها، همه چیز از زمین نشأت میگیرد و بر روی زمین هم ساخته میشود. در چنین احوالاتی، مایلایم هر آنچه که در قالبهای زمینی قادر به فهمشان نیستیم را رد کنیم. چیزی که مرا اذیت میکند یک کشیش ماتریالیست است؛ یا آن دسته از مردمی که نیایش خدا را به سمت سرودهای احمقانه منحرف میکنند، سرودهایی که خواهناخواه با هیاهو خوانده میشوند.
معتقدم بزرگترین هنرمندان - موسیقیدانان، نقاشها، مجسمهسازها، معمارها - لااقل به اندازهٔ آبای کلیسا درخور کلیسا هستند. اصحاب کلیسا میگویند هنر برای به جنبش درآوردن تودهها ضروری نیست؛ آنان به شکل عجیبی، هنر را تجملی میدانند که میبایست ریشهکن شود. منظورم خاصه سرکوب سرودهای مذهبی کلیسای کاتولیک و همهٔ آن موسیقیهای مذهبی بزرگ است. غیرممکن است بشود گفت چه چیز هنر باعث به وجود آمدن الوهیت میشود. هنر نه یک تجمل، که نیازی حیاتی است.
ایدهٔ فیلمهای هنری، ایدهٔ فیلمهایِ «سینماهای خاص» بیمعنی است. هنوز هم برایم عجیب است که چطور این وسیلهٔ خارقالعاده - این وسیلهٔ آسمانی - یعنی دوربین را برای ضبط چیزهای تصنعی به کار میگیریم، حال آنکه میتوان از آن برای ضبط حقیقت استفاده کرد. منظورم از حقیقت امر واقعی است: نه فقط چیزی که گاهی برای لحظهای آن را میبینیم، بلکه حتی چیزی که آن را نمیبینیم، چیزی که نخواهیم دید مگر بعدها. چرا میخواهیم تئاتر - این هنرِ جعل کردن - را بنیان فیلم بدانیم؟
بابی: اجازه دهید به فیلم «چهارشبِ یک رؤیابین» بازگردیم.
برسون: در حال نگارش فیلمنامهای غیراقتباسی بودم که مقداری پول با مهلت زمانی محدود برای ساخت این فیلم به من پیشنهاد شد. یادم آمد داستان را مدتی قبل خوانده بودم، برای همین بهسرعت اقتباس را انجام دادم. نحوهٔ مفهومپردازی عشق و جوانی توسط داستایوفسکی به نظرم خیلی امروزی آمد. در داستان هیچ ردی از اضطراب جوانان امروزی نیست، اما احساساتی که داستایوفسکی توصیف میکند چیزی از پیچیدگیهای عشق جوانان امروزی را در خود دارد.
میخواستم به پسران و دخترانی بپردازم که با وقف خود در راه بیکنشی به دنبال نوعی رستگاری هستند، آنها که از جامعهای رسوا که تنها بر پایهٔ پول و منفعت و جنگ و ترس بنا شده، کنارهگیری میکنند. قلب من با آنهاست و دوست دارم موضوع فیلم بعدیام همین جوانان باشند.
ملتها بارها و بارها به خاطر زیادهخواهی آدمها نابوده شدهاند. ازدیاد جمعیت یک بلا است. وقتی آدمها مجبور باشند برای حرکت، همدیگر را زیر پا له کنند آنگاه زندگی کردن ناممکن میشود. در یکی از کشورهای شمال اروپا نوعی جانور جونده وجود دارد که بهسرعت تولیدمثل میکند و به محض اینکه قادر به راه رفتن میشوند، همهشان با هم به سمت صخرهای هجوم میبرند تا خود را به دریا پرتاب کنند.
بابی: پس آدم بدبینی هستید؟
برسون: وقتی به آشفتگی اندیشهها و نیروهای ناشناختهای نگاه میکنم که بالای سرمان مانور میدهند و صدتا مثل ژان ژاک روسو هم حریفشان نمیشود، آدم بدبینی میشوم.»
حجم
۲۹۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۲۹۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه