دانلود و خرید کتاب کتاب سعیدی: روایت زندگی حجت‌الاسلام شهید سیدمحمدرضا سعیدی زهرا رجبی‌متین
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب کتاب سعیدی: روایت زندگی حجت‌الاسلام شهید سیدمحمدرضا سعیدی اثر زهرا رجبی‌متین

کتاب کتاب سعیدی: روایت زندگی حجت‌الاسلام شهید سیدمحمدرضا سعیدی

انتشارات:انتشارات خیمه
امتیاز:
۴.۸از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کتاب سعیدی: روایت زندگی حجت‌الاسلام شهید سیدمحمدرضا سعیدی

«کتاب سعیدی» روایت زندگی حجت‌الاسلام شهید سیدمحمدرضا سعیدی(۱۳۴۹-۱۳۰۸)، نوشته زهرا رجبی متین(-۱۳۶۱) است. در بریده‌ای از مقدمه کتاب می‌خوانیم: «شهید آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی یکی از آن انسان‌های بزرگ تاریخ انقلاب و روحانیت ایران است که هنوز در میان مردم به‌خوبی شناخته نشده است. او در دهه‌ی چهل، برای ساواک یک واعظ خطرناک به‌شمار می‌رفت اما برای مردمی که پای حرف‌هایش می‌نشستند واعظ مخلص و بی‌پروایی بود که حرف‌هایش بوی امام‌خمینی را می‌داد. سعیدی بعد از تبعید امام به ترکیه، تمام تلاشش را می‌کرد تا پرچم او بر زمین نماند. کسی که در زندان‌های طاغوت زیر شکنجه گفته بود: «اگر خونم را به زمین بریزید هر قطره‌ی خون من نام خمینی را فریاد خواهد زد» . سعیدی را در تهران، اغلب به مسجدی که امام‌جماعتش بود می‌شناختند؛ «مسجد موسی‌بن جعفر (ع)» در خیابان غیاثی سابق و خیابان سعیدی امروز. اما در خیلی شهرهای دیگر به‌عنوان یک روحانی مبارز شهرت داشت. سعیدی، واعظ بود؛ طلبه بود؛ امام‌جماعت بود؛ اهل مطالعه و درس و بحث بود؛ اما ویژگی خاصش عشق خالصانه به امام‌خمینی بود. از زمانی که امام را شناخت، شیفته‌ی مرام و مسلک آن مرد بزرگ شد و تمام زندگی‌اش را برای نهضتی که او شروع کرده بود، وقف کرد. زمانی که خیلی‌ها حقیقت نهضت امام را درک نکرده بودند، سعیدی با تمام وجود، ‌ امام را نایب امام‌زمان (ع) تشخیص داد و برمبنای همین تشخیص، مبارزه‌ی علنی را آغاز کرد.»
رایت دین (بررسی اندیشه و رفتار سیاسی آیت الله العظمی بروجردی)
علی اکبر عالمیان
خستگی‌ناپذیر
عبدالمجید رحمانیان
کتاب سهراب عیسی‌پور؛ یادگاران ۲۸
سید احمد معصومی‌نژاد
کتاب راشد: روایت زندگی حجت الاسلام شیخ حسینعلی راشد
محسن حسام مظاهری
گمشده من‏‫: سرگذشت قرارگاه سری نصرت و نقش شهید علی هاشمی به روایت دکتر محسن رضایی‏‫
محمدمهدی بهداروند
لبنان زدگی
سیدحسین مرکبی
روزگاران: کتاب از سفر برگشتگان
آرش حکمیان
وقایع اختلافیه
امید مهدی‌نژاد
شهیدان دیالمه و آیت در چند پرده (مجموعه‌ی آنچه گذشت جلد هفتم)
وحید خضاب
سه راه سرگردون
رضا رسولی
بررسی احوال فرزندان امام موسی کاظم
سید یاسین زاهدی
کتاب مفتقر: روایت زندگی آیت‌الله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی
حسین سلیمانی
کتاب اسلامی: روایت زندگی حجت‌الاسلام شیخ عباسعلی اسلامی
مهدی شریفی
راز نگین سرخ؛ برگرفته از خاطرات سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
حمید حسام
در پایتخت فراموشی
محمدحسین جعفریان
رزیتا خاتون
سیدمهدی شجاعی
گنجینة الاسرار
سیدمصطفی موسوی
امیرالمؤمنین علی‌بن ابیطالب (ع)
محمدحسن رجبی (دوانی)
به کی میگن قهرمان؟ روایتی داستانی از زندگی شهید سید علی اندرزگو (قهرمانان انقلاب ۱۰)
نرگس آبیار

نظرات کاربران

سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۶/۱۴

کتاب صد و چهل و هفتم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی ، عالی بود ، روحشون شاد ، تشکر از نشر خیمه ، هم مجله عالی است و هم‌کتب این انتشارات ، خدا قوت به مدیر این نشر و همکارانشون

sadeghi
۱۳۹۷/۰۷/۱۵

***...و به انان که در راه خدا کشته شده اند مرده نگویید ،بلکه در عالم برزخ دارای حیات ویژه اند ....ایه ۱۵۴ سوره بقره*** بسیار عالی ،روحشان قرین رحمت بی انتهای پروردگار انشاالله💕

3741
۱۳۹۶/۱۱/۳۰

خداوند رحمان روح این شهید بزرگوار وجمیع شهدارابا مولایشان آقا اباعبدالله سلام الله علیه محشور بفرماید

مهدی میرجلیلی
۱۳۹۹/۰۱/۱۶

کتاب خوبی بود.

هامان
۱۴۰۲/۰۵/۰۹

خدا رحمتشون کنه

فرزانه
۱۴۰۳/۰۱/۰۸

خیلی زیبا نوشته شده. نامه های امام خمینی به ایشون تا موقع شهادت آیت الله سعیدی تو کتاب صحیفه امام هست.

العبد
۱۴۰۰/۱۰/۲۵

کاش درباره این شخصیت مهم و تأثیرگزار فیلم درست می کردند تا الاقل کمی از گمنامی بیرون می آمدند

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۹)
علاقه‌ی زیادی به خرید کتاب و نگهداری در منزل داشت. دوست داشت هر کتاب جدیدی که چاپ‌ می‌شود را بخرد. برای همین به بیش‌ترِ کتابفروشی‌های قم بدهکار بود.
سیّد جواد
«سید! توانایی جمع را هم در نظر بگیر!»
سیّد جواد
سعیدی را در زندان خفه کردند؛ ولی صدای او در حنجره‌ها خفه نشد
سیّد جواد
وقتی اسم امام‌حسین (ع) را می‌شنید یا خودش در سخنرانی از ایشان نام می‌برد، به قدری اشک می‌ریخت که تمام محاسنش خیس می‌شد.
سیّد جواد
مواظب باشید و به دوستان خود هم تذکر بدهید محرم امسال را به نحو احسن عزاداری کنند.
سیّد جواد
شوخی‌های خاص خودش را داشت. البته مراقب بود کسی ناراحت نشود. مردم هم عاشق خوش‌برخوردی او بودند. شبی که شب مرگ یزید بود، به مردم گفت سجده کنند و او دعا کند. بعد همین‌طور که مردم در سجده بودند یواشکی از مسجد زد بیرون. می‌خواست با این کار مردم را بخنداند.
سیّد جواد
در یکی از سالگردهای واقعه‌ی ۱۵ خرداد ۴۲ سخنرانی تندی کرد. از جنایات شاه گفت و از خطر صهیونیسم و فراماسونری.
سیّد جواد
چند وقتی بود خانواده‌ای به محله آمده بود که خانم خانواده بدحجاب بود. برای اهالی سخت بود. هر کس او را می‌دید چیزی می‌گفت. گاهی تلخ و زننده. یک‌بار که سعیدی می‌خواست از مسجد برود بیرون، آن خانم به‌سمت مسجد می‌آمد. بلوز و دامن پوشیده بود، یک کیف انداخته بود روی دوشش و موهایش را پخش کرده بود روی شانه‌اش. مسجدی‌ها استغفرالله می‌گفتند و رد می‌شدند. همه با خودشان می‌گفتند یعنی الآن حاج‌آقا چه کار می‌کند؟ سعیدی یک لحظه او را دید. سرش را انداخت پایین و همان‌جا ایستاد. وقتی رد می‌شد، آرام گفت: «خواهرم! شما نمی‌خواهی در آن دنیا حضرت زهرا و ائمه‌ی اطهار شفاعت شما را بکنند؟ شما مسلمان شیعه هستی» . بعد هم به راهش ادامه داد. آن خانم جا خورده بود. چند روزی توی محله آفتابی نشد. بعد که او را دیدند یک چادر گلدار انداخته بود روی سرش.
سیّد جواد
«ترس من از این است که در آن دنیا از من بپرسند، سعیدی تو چه کار کردی که مردم از تو حساب می‌برند، ولی از خدا حساب نمی‌برند؟ اگر برای من خاموش کردی، روشن کن!» بعد هم عبایش را کشید و رفت.
sadeghi
مجموعه کتاب‌های قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب را به‌محض آن‌که چاپ شد، خرید. بچه‌ها را دور هم جمع می‌کرد و داستان‌هایش را برای آن‌ها می‌خواند
sadeghi

حجم

۳۴۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۳۴۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان