دانلود و خرید کتاب ملک و گله دارها حمید عبدالهیان

معرفی کتاب ملک و گله دارها

کتاب ملک و گله دارها نوشتهٔ حمید عبدالهیان و عبدالله متولی در نشر خیال‌انگیز چاپ شده است. از بچه‌های ۱۰ساله تا بابابزرگ‌های ۱۱۰ساله می‌توانند این کتاب را بخوانند و هار‌هار بخندند. کتاب ملک و گله‌دارها از مجموعهٔ خوشمزه‌های تاریخ ایران است.

درباره کتاب ملک و گله دارها

گله‌دارها اولش به کار پرورش گوسفند و فامیل‌هایش سرگرم بودند. خیلی زود از لای پشم گوسفندها تیر و کمان درآوردند و مسعود را دو سوته شکست دادند و خیلی زود کلّ خاورمیانه و کمی این‌ور و آن‌ورش را گرفتند. سرزمینشان آن قدر بزرگ بود که به ۲ گروه این‌وری‌ها و آن‌وری‌ها تقسیم شدند. کلاً روحیه‌ٔ چوپانی‌شان را تا آخر حفظ کردند و با همه مهربان بودند. ملکشان خیلی ماه بود، قد‌بلند، چهارشانه، خوش‌تیپ و خوش‌اندام. اصلاً یک چیزی! آن‌قدر زور داشتند که به خلیفه پول توجیبی می‌دادند و همه‌ٔ این‌ها را به‌خاطر داناترین وزیر ایرانی یعنی خواجه‌نظام داشتند. آخرش هم با شلوغ‌کاری همسایه‌های شرقی از بین رفتند.

کتاب ملک و گله دارها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب هم برای کودکان و نوجوانان و هم برای بزرگسالان مناسب است.

بخشی از کتاب ملک و گله دارها

«پیشگویی به اسم اَرسَلان جاذب

ارسلان جاذب پیشگو نبود و در آرایشگاه فال قهوه نمی‌گرفت، ولی مثل بیشتر دوروبری‌های محمود خیلی تیزچشمان بود و آدم‌شناسایی‌کُنِ خیلی ماهری بود. ارسلان جاذب حاکم توس بود و از نزدیک گله‌دارها را می‌شناخت و شیر و ماست‌شان را خورده بود و می‌دانست که آدم‌های خطرناکی هستند و توی پشم‌های گوسفندهایشان سلاح‌های غنی‌شدهٔ خطرناکی که آن موقع هنوز کشف نشده بود، دارند. ارسلان پیش محمود رفت و گفت: این‌ها خیلی خطرانگیزآگین‌ناک‌اند! محمود با بی‌خیالی گفت: «طوری نیست!» ارسلان گفت: «به زودی پشیمان خواهی شد!» محمود گفت هیچ‌چی. یعنی محمود هیچ‌چی نگفت! ارسلان بیچاره حتی پیشنهاد کرد که انگشت‌های دست چهارهزار نفر را قطع کنند که نتوانند تیراندازی کنند. پیشنهاد بدی نبود، ولی نمی‌دانیم ارسلان با چندین هزار انگشت می‌خواست چه کار کند؟ محمود مثل بچه درس‌نخوان‌ها باز قبول نکرد. چه می‌شود کرد؟ تاریخ پر است از آدم‌هایی که یک وقتی حرف کسی را گوش نداده‌اند و بعدها پشیمان شده‌اند!

بچه‌شرهای مدرسه

سلجوقی‌ها کمی گوسفندهایشان را چراندند و بعد شروع کردند به همسایه‌آزاری. به زودی اهالی شهرهای نسا و ابیورد و سرخس پیش محمود رفتند و گفتند: «آقا اجازه! سلجوقی‌اینا ما رو اذیت کرد! تازه آقا! شاخ گاوهاشون هم خیلی تیز بود!» محمود به ارسلان جاذب که نمایندهٔ کلاس بود، گفت برود و آن‌ها را سر جایشان بنشاند. ارسلان جاذب رفت، ولی خودش سرجایش نشست! ارسلانِ شکست خورده برگشت و به محمود گفت که اگر راست می‌گوید بهتر است خودش برود! محمود در سال ۴۱۹ ایش‌واوش‌کنان با لشکر فراوان رفت. سلجوقی‌ها در کمال پررویی برای جنگ آماده شدند و با سلطان جنگیدند، ولی بعد از چند جنگ شکست خوردند و عدهٔ زیادی از آن‌ها کشته شدند. بقیه‌شان لای چراگاه‌ها و گله‌ها قایم شدند. محمود آن‌هایی را که مانده بودند، دنبال کرد. سلجوقی‌ها تا رود جیحون فرار کردند و از آب رد شدند. محمود به غزنه برگشت، ولی گوسفندها دوباره بع کردند و گاوها ما کردند و اسب‌ها «ای‌هاهاها» کردند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۴۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۶ صفحه

حجم

۹۴۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۶ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان